یک زمانی در بانک، ثبت حساب جاری هم در کارت بود و هم در دفتر، یعنی یکی از همکارها فعالیت حساب جاری رو در کارت و یک نفر دیگه در دفتر ثبت میکرد.
در یکی از شعبهها، همکاری که دفتر رو مینوشت خیلی بدخط بود طوری که اعداد 4،3،2،1 و 9،6 از هم قابل تشخیص نبود. من تازه به این شعبه منتقل شده بودم. وقتی که خودم رو به رئیس شعبه معرفی کردم، یک کاغذ و خودکار به من داد و گفت «از 1 تا 10 بنویس.» من تعجب کردم و مشغول نوشتن اعداد شدم و به رئیس شعبه تحویل دادم. بعد به من گفت «برو دفتر حساب جاری رو تحویل بگیر و بنویس.» من هم این کارو کردم.
رئیس شعبه هم اون همکار رو صدا زد و بهش گفت: «شما فقط سندها رو جمع بزن، و برای مشق شبت، شبها از 1 تا 10 یه صفحه بنویس و برایم بیار.» این همکار ما هم هر شب این مشق رو میداد به پسرش که برایش بنویسه و روز بعد تحویل رئیس شعبه میداد.