#شعر
((گلایه من از استاد:))
الهامی از دکتر شریعتی
استادا کفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر امتحان کردی.
?????????
استادا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه ای نمره
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خوابگاه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
?????????
استادا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت را بر سایه ی دیوار دانشگاه بگشایی
لبت را بر کاسه چون مس قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر(پارک ملت)
تفریح عده ای را بینی
و اعصابت برای نمره ای این سو و آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
?????????
استادا!
اگر روزی دانشجو گردی
ز حال دوستانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه ی تحصیل، از این بودن، از این بدعت.
?????????
استادا تو مسئولی.
استادا تو میدانی که دانشجو واقعی بودن و ماندن
در این دانشگاه چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که دانشجو است و از احساس سرشار است …
?????????
پاسخ استاد به من
پست بعدی
@ahh1380