دیرآموخته یعنی مفهومی که قبلاً شنیده بودم ولی بعد از مدتی اون رو درک کردم.
دیر آموختهها یک چیزی شبیه رسیدن نور ستارها به ماست است.
مثل خیلی از ستارههای که الان داریم میبینیم ولی شاید میلیونها سال پیش متولد شده باشند یا میلیونها سال پیش مرده باشند.
ولی ما بهخاطر مسافتی که باهاشون داریم تازه داریم اونا رو میبینیم.
مثل مفهوم، داستان یا پندی که سالها قبل شنیده باشیم
ولی بعد از اشتباهات متعدد و باختنهای زیاد و تصمیمهای نادرست و تلخ، یاد گرفته باشیم
مفاهیمی که اینقدر ساده و بدیهی و تکراری هستند که احساس نزدیکی و فهم و آموختن رو به ما میدهند
درصورتیکه خیلی از ما دور هستند و هنوز به آن آمیخته نشدهایم
نور آگاهی اون مفاهیم با این عبارات به ما می رسه:
کاش فلان کار رو زودتر میکردم. کاش این حرفی رو که به بقیه گفتم خودم هم انجام میدادم.
برای من یکی از این دیرآموخته ها مفهوم آشنا، دوست،غریبه، رفیق و برادر و داداش هستش
آشنا: کسی است که ما او را میشناسیم شاید او هم ما را بشناسد
مثل بازیگران یا ورزشکاران
دوست: کسی است که هر گاه اسم ما برای او یا اسم او برای ما آورده می شود شاید خاطرهای در ذهن متبادر شود
مثل همکلاسی یا هم خدمتی یا همکار
غریبه:اجنبی، بیگانه، غریب، غیر، نامحرم و متضاد آشنا
رفیق:شخص است که معمولاً مدت زیادی را با آنها هستیم یا کیفیت رابطهمان با آنها بسیار زیاد است
برادر:پسر یا مردی که در پدر و مادر یا یکی از آن دو با شخص مشترک باشد
داداش:یعنی دونفری که باهم مزه مشترک چشیدهاند!
الان دیگه فکر میکنم که آموخته باشم که ممکنه:
دوستی وجود داشته باشد که غریبه باشد
یا غریبهای باشد که برایت رفاقت کند
یا رفیقی باشد که برایت برادر باشد
یا برادری باشد که دوست باشد
یا دوستی باشد که دیگر برایت آشنا نباشد.
وکسی که در عین این که فکر میکنیم خیلی دور است خیلی نزدیک باشد و برعکس
ولی دیگر برایم معیار اسم ها و عناوین نیست بلکه اون رفتاری است که انجام می شود.