تقریبا اواسط تیرماه بود که داشتم سایت جابینجا رو برای کار و کارآموزی بررسی می کردم. تقریبا یک ماه می شد که از محل کارم بیرون اومده بودم. اونجا برنامه نویس سی شارپ بودم؛ عه راستی یادم رفت خودم رو معرفی کنم!!
من خشایارم! یک عدد علاقه مند و عاشق کامپیوتر و هر چیزی که به کامپیوتر مربوط بشه؛ البته غیر از فرانت-اند و طراحی و فوتوشاپ، اوووم حرفم رو پس میگیرم همه چی از کامپیوتر هم که نه ولی خب خیلی چیزاش :)) می تونید من رو اینجا پیدا کنید!
همونطور که گفتم قبلا دات نت کار بودم اما خب بعد ها توسط مهراد بود که با جادی و در پی اون بیش از پیش با لینوکس و فلسفه آزادی نرم افزار و اینها آشنا شدم. خودم هم از قبل خیلی کم پایتون کار می کردم و علاقه داشتم در این حوزه ها فعالیت کنم.
تصمیم گرفتم در شاخه ای که دوست دارم حرکت کنم؛ این شد که کم کم با کامیونیتی لینوکس و پایتون آشنا شدم و جلسات رو شرکت کردم. همین موقع ها بود که فعالیتم رو در توییتر شروع کردم؛ شروع به پادکست گوش دادن کردم و تغییراتی که دوست داشتم رو دادم.
بیرون اومدن از شرکتی که توش سی شارپ کار می کردم؛ بهونه خوبی بود که همون روز با ویندوز خداحافظی کنم و رسما وارد دنیای گنو/لینوکس بشم!
به قول بچه های کامیونیتی گنو، اینجا بود که توبه کردم!!! :))
برگردیم به داستان اصلی!! اونجایی بودیم که داشتم دنبال کار می گشتم؛ تا اینکه چشمم خورد به آگهی کارآموزی در شرکت یارا، از اونجایی هم که فرصت های شغلی موجودشون رو بررسی کردم حدس زدم که تو حوزه پایتون فعالیت می کنند. خیلی خوشحال شدم چون دقیقا چیزی بود که داشتم دنبالش می گشتم؛ رزومه ام رو براشون فرستادم.
اگر هم دوست دارید می تونید آگهی رو اینجا ببینید.
دو روز بعد بود برام از منابع انسانی شرکت یارا ایمیلی حاوی یک مجموعه سوال ارسال شد و گفته شده بود که تو بازه زمانی ۴۸ ساعته ارسال کنم. منم پاسخ سوالات رو آماده و ارسال کردم و منتظر شدم. انتظار که به نظرم یکی از سخت ترین کارهاست!! فردای اون روز نوتیفیکیشنی از جیمیل اومد و بله از طرف واحد فنی شرکت یارا بود و ازم برای مصاحبه دعوت کرده بودند.
قرار شد شنبه ۲۳ تیرماه ساعت ۱۷ جلسه ای در واحد منابع انسانی شرکت یارا داشته باشم. خیلی خوشحال بودم، خیلی هم استرس داشتم!
رسیدم، فرم پرسشنامه رو پر کردم و با مدیر منابع انسانی صحبت کردم. یکمی از خودم و علایق هام و اینجور چیزاها ازم پرسیدند. راجع به این که الان چیکار می کنم؛ دانشجو ام یا نه چند واحد پاس کردم و ... .
چند دقیقه بعد با CTO در رابطه با تستی که پاسخ داده بودم صحبت کردیم. البته آخر سر که از جلسه اومدم بیرون اصلا از خودم راضی نبودم و استرس و هیجان، جلوی این که بتونم راحت حرف بزنم و پاسخگو باشم رو گرفته بود!
در آخر هم به یک آزمون رفتار شناسی NEO پاسخ دادم و تمام.
بعد از اینکه مصاحبه تموم شد حقیقتش اصلا امیدی نداشتم و همونطور که گفتم از اینکه نتونسته بودم اون طور که باید رفتار کنم ناراحت بودم. تا اینکه نزدیک یک هفته بعد ایمیلی برام اومد و متوجه شدم که برای دوره کارآموزی پذیرفته شدم و خب مسلما خیلی خوشحال بودم :)
اولین جلسه که جلسه آشنایی بود شنبه ۳۰ تیرماه برگزار شد. بچه هایی که پذیرفته شده بودیم دورهم اومده بودیم و با منابع انسانی یک جلسه معارفه و نحوه برگزاری کارآموزی داشتیم. یادمه نحوه برخورد مدیر منابع انسانی باعث شد که همون ابتدا یخمون آب بشه و از اون حالت معذب بیرون بیایم.
بچه ها تو سه گروه بودن؛ گروه ما که پایتون/جنگو بود؛ اندروید و ios. نحوه برگزاری هم اینطوری بود که قرار شد تا آخر تابستون روزهای زوج ساعت ۹ تا ۱۲ کلاس داشته باشیم و با منتورها پیش بریم. گروه ما شامل۳ چرخه بود؛ خود پایتون، جنگو، جنگو رِست فریم ورک و کمی DevOps. در آخر هم قرار شد اوناییمون که صلاحیت داشتن به استخدام شرکت دربیایم.
تو چرخه اول مفاهیم و مقدمات ابتدایی پایتون رو یاد گرفتیم؛ منتور چرخه اولمون از همون اول تاکید بسیاری برای پایتون نوشتن طبق PEP8 رو داشتن که خب به نظرم خیلی خوبه که از همون اول با روش درست پایتون نوشتن آشنامون کردن؛ zen of python و فلسفه پایتون رو بررسی کردیم؛ شی گرایی و multiprocessing و خیلی چیزای دیگه. بعد ها فهمیدم که تا قبل از این چرخه هرگز نمی تونستم بگم که من پایتون حتی در حد ابتدایی بلدم!
بعد از چرخه اول رفتیم سراغ جنگو. برای اونایی که نمی دونم بگم که جنگو یک فریم ورک تحت وب برای پایتون است. یک چیزی مثل Ruby on rails برای Ruby. تو این چرخه بود که با نحوه کار جنگو و فلسفه اش و سینتکسش آشنا شدیم، قابلیت هایی که داره، معماری که داره و خیلی چیزای از این دست. یک جورایی ساز و کار اصلی این که وقتی یک request میاد چه اتفاق هایی براش می افته. که به نظرم یکی از مهمترین چرخه ها بود چرا که من معتقدم قبل از شروع کار با یک چیزی باید ساز و کار و نحوه کار کردنش رو یاد بگیرم؛ این که بدونم داره چه اتفاقی می افته!
تو این چرخه بود که به خاطر این که یک پروژه واقعی تعریف شد همون ابتدا با یکی از مهمترین بخش های برنامه نویسی درگیر شدیم. بله درسته مهندسی نرم افزار. نحوه طراحی Model و مفاهیم قبل از کُدزنی. این که معماری پروژه به چه صورت باشه. فکر کردن قبل از انجام پروژه، که به نظرم یکی از مهمترین بخش هاست و به مرور زمان و با تجربه بیشتر حاصل میشه! بعد از اون با معماری RESTful API آشنا شدیم. ساز و کار پروتکل http و header و body و method و خیلی چیزای از این دست. نحوه چیدمان URI ها و استفاده درست از http method ها و برگردوندن http status code های مرتبط. بعد از اون نحوه پیاده سازی پروژه REST با جنگو رِست فریم ورک و کار با ابزارهای گوناگون و فوق العاده ای که بهمون میده و کار رو فوق العاده ساده می کنه. پیشنهاد می کنم اگه تو این زمینه فعالیت میکنین حتما یک نگاه بهش بندازید!
علت این که گفتم نیمچه به خاطر اینه که کلا ۲ جلسه بود و در کل ساز و کار کانفیگ کردن یک وب سرور و سِرو کردن یک پروژه جنگو با nginx رو به صورت خلاصه برامون گفتند. ناگفته نمونه که تو این ۲ جلسه چیزهای زیاد و با ارزشی از لینوکس و کار با ترمینال رو هم یادمون دادن!
جلسه آخر که تموم شد قرار شد تا ۳ روز آینده اش پروژه واقعی که از چرخه سوم گفته شده بود رو کامل کنیم و یکی از معیار های مهم انتخاب افراد برای استخدام بود به علاوه فعالیت هایی که تو این دو ماه داشتیم. قرار شد دوشنبه ۲ مهرماه یک جلسه برگزار بشه و یکجورایی اختتامیه کارآموزی باشه. دوشنبه فرا رسید! یک کافه داخل شرکت هست که رفتیم اونجا و پذیرایی شدیم، عکس گرفتیم، منتورها اومدند و صحبت های پایانی رو انجام دادن. گواهینامه حضور در دوره کارآموزی، گزارش ارزیابی و نتیجه آزمون رفتارشناسی NEO که روز مصاحبه جواب داده بودیم آماده شده بود که منتورهای مربوطه بهمون میدادن. قرار شد به کسایی که قراره استخدام بشن طی چند روز آینده ایمیلی زده بشه و بله بازم انتظار، همون کار سخته!!
دو روز بعد ایمیلی با این مقدمه برام ارسال شد:
ضمن خوشامد گویی به شما به شرکت پیشگامان یاراکیش شما در فرآیند استخدام قرار گرفته اید.
و همونطور که حدس می زنید بله خیلی خوشحال بودم :)
اون روز قرارداد بستیم و قرار شد شنبه ۱۴ مهرماه اولین روز کاریم تو شرکت یارا باشه یعنی الان که این متن رو می نویسم فردا
یک چیزی که همیشه واسم خیلی تاثیر گذار بود و باعث شد که یک دوره کارآموزی خوبی رو در شرکت یارا داشته باشم این بود که، برنامه ریزی داشتن؛ می دونستن که دارن چیکار میکنن و همه چیز از قبل طراحی شده بود و دقیقا طبق همون پیش رفت.
تو مسیری که دوست داشتم حرکت کردم. من حتی برای حرکت تو مسیری که دوست دارم ۱ سال عقب افتادم و رشته ام رو هم عوض کردم (شاید بعدا داستانش رو نوشتم!) و اینبار قدم گذاشتن در شاخه ای از رشته ای که بهش فوق العاده علاقه دارم. چرا نباید با رفتن تو مسیری که دوست دارم از زندگیم لذت ببرم؟!! یادمه یکبار جادی یک حرف فوق العاده زد؛ اینکه باید از مسیر لذت برد، نه فقط از رسیدن به قله!
ممنون از اینکه تا اینجا تجربه من رو خوندید و خوشحال میشم اگه نظری دارید بهم بگید. این اولین متنی بود که نوشتم و خب خیلی شاید اون طور که باید خوب نباشه پس نظراتون رو بدین که از این به بعد بهتر بنویسم!
امیدوارم از قدم تو مسیر زندگیتون همیشه لذت ببرید