«ایران با خیش چوبی و گاوآهن وارد قرن بیستم شد و با صنعت ذوب فولاد، یکی از بالاترین نرخهای تصادفات رانندگی در جهان و در عین بهت و ناباوریِ خیلیها، با یک برنامهی هستهای، قرن بیستم را پشت سر نهاد. این کتاب روایتگر دگرگونیهای چشمگیری است که در ایرانِ قرن بیستم رخ داده است. [...]
این کتاب در درجهی نخست، برای خوانندگان غیرمتخصصِ حیرتزده از خشموهیاهوی ایران مدرن نوشته شده است. کتاب میکوشد توضیح دهد چرا ایران اغلب در اخبار رسانهها حضور دارد؛ چرا این کشور ما را به یاد آلیس در سرزمین عجایب میاندازد؛ چرا دو انقلاب بزرگ را طی یک قرن تجربه کرده است؛ و مهمتر از همه، چرا اکنون یک جمهوری اسلامی است.»
تاریخ ایران نوین، نوشتهی ارواند آبراهامیان
برای انتخاب و خوندن یک کتاب از تاریخ دوران مشروطه، مثل خوندن هر کتاب دیگهای، اول باید به صورت تصادفی، سه چهار جا از کتاب رو باز کنید و چند تا پاراگراف از متن رو بخونید و ببینید که آیا توی اون پاراگرافها، تعداد کلمات و موضوعات ناشناخته برای شما زیاده یا کم؟ اگر زیادتر از توان شما بود، خب اون کتاب برای شما زوده و بهتره برگردید و چند گام از عقبتر شروع کنید. (هرچند که برای یه دانشآموزندهی واقعی، عقب یا جلو بودن معنی نداره.)
به نظر من، برای مطالعهی تاریخ دویست سالهی اخیر ایران، اولین کتابی که خوبه شروع کنید، کتاب «تاریخ ایران مدرن» یا «تاریخ ایران نوین» ه. چرا؟ چون فکر میکنم ما همیشه قبل از ورود به جزئیات، لازمه یه نقشه یا طرح کلی از وقایع داشته باشیم. یعنی یه بار مسیر کلیمون رو از بالا نگاه کنیم تا بدونیم کلیتِ کار، از چه قراره. وقتی این نقشهی کلی رو بدونیم، بعداً که وارد جزئیات شدیم، دیگه جزئیات برامون گیجکننده یا بیمعنی نخواهند بود، چون میدونیم که این جزئیات قراره یه نقشی ایفا کنند در کلیاتِ قصهمون.
کتاب «تاریخ ایران نوین»، یه طرح کلی به ما میده تا توی کوچهپسکوچههای وقایع گم نشیم. مثلاً بعد از کودتای نظامی محمدعلیشاه و دوران استبداد صغیرِ این جناب، سه تا منطقه هستند که یه طور جدی مقاومت میکنند و نهایتاً راهی میشن به سمت تهران و دوباره حکومت قانون رو برمیگردونند: اصفهان، گیلان و از همه مهمتر آذربایجان. وقتی ما این قصهی کلی رو بدونیم، توی کتاب بعدی، وقتی بحث از «انجمنهای عصر مشروطیت در رشت و تبریز» میشه، پیشاپیش گوشی دستمون هست و میدونیم که چرا این بحث مهمه؛ میدونیم که این بحث قراره ربطی به اون مقاومتهای علنی بعدی پیدا کنه؛ میدونیم که این انجمنها باتریهایی اند که قراره بعداً انرژیشون توی مدار حوادث جاری بشه. و در بحثهای بعدی هم میفهمیم که ریشهی «قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی» که پنجاه سال بعد تبدیل شد به محل اختلاف و نزاع محمدرضا شاه و آقای خمینی، به کجا برمیگرده. فهرست کتاب رو میتونید اینجا ببینید:
کتاب «تاریخ ایران نوین» نوشتهی ارواند آبراهامیان ه. آبراهامیان، در کالج باروک دانشگاه نیویورک، تاریخ جهان و خاورمیانه تدریس میکرد و در حال حاضر بازنشسته شده. از این کتاب آبراهامیان، دو تا ترجمه به فارسی وجود داره: نشر اختران و نشر نی با نام «تاریخ ایران مدرن». هر دو هم به نظر خوب میرسند.
کتاب، نقاط قوت و ضعفِ دوران رضاشاه، محمدرضا شاه و جمهوری اسلامی رو نقل میکنه. به هیچ کدوم از این حکومتها، نگاه یکسویهای نداره. چیزی که توی خوندن این کتاب مهمه ببینیم و بفهمیم، یه کوشش دویست ساله و ارزشمنده که توسط انسانهای این سرزمین، در دل حکومتهای مختلف، جریان داشته، برای اینکه کشورمون رو از یه سستی و مُردگی بیرون بیاریم و نو و متحول بشیم. باید از نگاه سیاستزده و حکومتمحور فاصله گرفت و نیروی اجتماعیای رو دید که پشت تغییرات سیاسی پنهان هست؛ نیروی اجتماعیای که میشه ردپا ش رو توی تمام این دستاوردها دید:
«شاه قدرت بازیافتهی خود را صرف تغییر در جامعه کرد. وی به آهستگی و با برنامههای معتدل آغاز کرد تا برنامههایی را تکمیل کند که پدرش آغاز کرده بود. اما پس از سال ۱۳۴۲ به کارهایش شتاب بخشید، و این زمانی بود که یک انقلاب سفید به راه انداخت که بهروشنی برای رقابت با یک انقلاب سرخ از پایین و پیشگیری از آن، طراحی شده بود. [...]
در حالی که اصلاحات ارضی روستاهای ایران را دگرگون کرد، برنامههای پنجسالهی تدوینشده از سوی سازمان برنامه و بودجه، یک انقلاب صنعتی کوچک را موجب شدند: تجهیزات بندرها بهبود یافت؛ راهآهن سراسری کشور گسترش یافت و تهران را به مشهد، تبریز و اصفهان پیوند داد؛ و راههای اصلی بین تهران و مراکز استانی آسفالت شدند. دولت بودجهی صنایع پتروشیمی، پالایشگاههای نفت، سدهای برقآبی، کارخانههای ذوبآهن اصفهان و فولا اهواز و خط لولهی گاز به شوروی را تأمین میکرد. [...] دولت همچنین یک رشته برنامههای اجتماعی را به اجرا گذاشت. شمار مؤسسات آموزشی پس از انقلاب سفید، سه برابر شد. [...] دیگر اینکه یک یپاه دانش از روی مدل کوبایی آن، تشکیل گشت و به عنوان بخش جداییناپذیر انقلاب سفید اعلام شد که توانست نرخ باسوادی را از ۲۴ به ۴۲ درصد برساند.
با اجرای برنامههای توسعه بهداشت، شمار پزشکان از ۴ هزار به ۱۳ هزار، پرستاران از ۲ هزار به چهار هزار، درمانگاهها از ۷۰۰ به ۳ هزار و تختهای بیمارستانی از ۲۴ هزار به ۴۸ هزار افزایش یافت. این پیشرفتها در کنار ریشهکنی قحطی و بیماریهای همهگیر کودکان، جمعیت کشور را از ۱۸ میلیون نفر در سال ۱۳۳۵ به ۳۳ میلیون نفر در سال ۱۳۵۵ افزایش داد. انقلاب سفید به مسائل زنان نیز پرداخت. زنان حق کاندید شدن، رأی دادن و شرکت در فرآیندهای قضایی (به عنوان وکیل و قاضی) دست یافتند. قانون حمایت از خانوادهی سال ۱۳۴۶، حق طلاق، تعدد زوجات و حضانت اطفال را از مردان گرفت و سن ازدواج زنان را به ۱۵ سال افزایش داد.»
«اگرچه حکومت جدید (جمهوری اسلامی)، محدودیتی برای مالکیت بر زمین ایجاد نکرد، بیش از ۸۵۰ هزار هکتار از زمینهای مصادرهای کشتوصنعتها را در میان ۲۲۰ هزار خانوادهی کشاورز در گرگان، مازندران و خوزستان تقسیم کرد. کشاورزان جدید، بیش از ده هزار تعاونی تشکیل دادند. حکومت از راههای دیگری نیز به کشاورزان کمک کرد: قیمت فرآوردههای کشاورزی را افزایش داد، که این به خودکفا شدن کشور در تولید غلات کمک کرد. جهاد سازندگی را به مناطق دوردست فرستاد. نهضت بلندپروازانهی مبارزه با بیسوادی را در میان کشاورزان آغاز کرد. جاده، نیروی برق، آب لولهکشی و مهمتر از همه خانههای بهداشت را به روستاها بُرد. این راهبرد که تا دههی بعد ادامه یافت، روستاها را متحول و کشاورزان بیزمین را به کشاورزان زمیندار تبدیل کرد. به زودی بیشتر کشاورزان نه فقط به جاده، مدرسه، درمانگاه، برق و آب لولهکشی، بلکه به کالاهای مصرفی همچون رادیو، یخچال، تلفن، تلویزیون، موتورسیکلت و حتی وانت نیز دسترسی پیدا کردند. یک شاخص اصلی، نشاندهندهی تغییرات عمیق در زندگی روزمره است: در آستانهی انقلاب، متوسط امید به زندگی ۵۶ سال بود، و در پایان دههی ۷۰، این رقم به ۷۰ سال رسید.
حکومت یک رشته اقدامات هم به سود طبقهی کارگر انجام داد: ۲۵ درصد بودجهی سالانه به صورت یارانه به اقشار تهیدستتر اختصاص یافت، که به صورت یارانهی مستقیم برای نان، برنج، شکر، پنیر، سوخت و روغن خوراکی و نیز به صورت یارانهی غیرمستقیم برای برق، بهداشت عمومی و آب لولهکشی پرداخت میشد. [...]
برخی آمارها حاکی از آن است که در سراسر کشور تغییرات بنیادی صورت گرفته است: شمار کودکانی که به مدرسه میروند از ۶۰ درصد به ۹۰ درصد افزایش یافت. مرگومیر نوزادان از ۱۰۴ در هزار به ۲۵ در هزار کاهش یافت. نرخ رشد سوادآموزی دو برابر شد و بیسوادی بین سنین ۶ تا ۲۹ سالگی، تقریباً ریشهکن شد.»
نکات مهم در مورد کتاب:
۱- این کتاب عمدتاً وقایع سیاسی و مرتبط با حکومت مرکزی رو نقل میکنه. تاریخِ اجتماعی یا فکری-فرهنگی نیست.
۲- توی این کتاب، آبراهامیان گاهی سرعت جملاتش زیاد میشه و مثلا ممکنه وقایع متعددی رو توی یکی دو صفحه روایت کنه. یادتون باشه که قرار نیست جزئیات رو به ذهن بسپاریم، بلکه با خوندن روزنامهوار کتاب، صرفاً میخوایم یه تصویر کلی از سیر وقایع داشته باشیم. یه نمونه از فشردگی مطالب کتاب رو در زیر ببینید:
۳- کتاب، بیشتر توصیفی ه، نه تحلیلی. یعنی وقایع رو نقل میکنه و دادهها و آمارهایی رو برای تایید حرف و توصیفش ارائه میده. شبیه به یه قصه است که روایتکنندهاش مدام متوقف میشه تا از درست و واقعی بودن قصهاش، دفاع کنه.
۴- اگر مطلقا هیچ پیشزمینهای از وقایع ایران مدرن، ندارید، شاید بهتر باشه قبل از این کتاب آبراهامیان، با کتابهای آسونتری شروع کنید؛ مثلاً کتاب «انقلاب مشروطیت ایران»، نوشتهی نسیم خلیلی، از نشر ققنوس میتونه وقایع رو خیلی ساده به آدم نشون بدهد. البته کتابهای مجموعهی تاریخ جهان ققنوس، بسیار یخ و محافظهکارانه نوشته شدهاند؛ طوری که ممکنه بالکل تاریخ رو بیاهمیت نشون بدن. در استفاده از این کتاب، باید مراقب بود.
به جز این، کتابِ «تاریخ فکر ایرانی»، جلد ۹ «انقلاب مشروطه (پایان دورهی قاجار)»، هم روایت گرم و جالبی از تحولات ایران ارائه میده؛ روایتی ساده و عامهفهم که اقتصاد، سیاست و جنبههای اجتماعی رو شامل میشه اما محور اصلیاش فکری و فرهنگی ه. کتاب سعی میکنه نشون بدهد چه رویکردهای فکریای در زمان مشروطیت و پیش از اون وجود داشتند و هر کدام برای پاسخ به «برای متحول کردن ایران، چه باید کرد؟»، چه پاسخهایی میدن.