رفیق علمی
رفیق علمی
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

پدر تاریخی من (مقدمه‌ای برای معرفی کتاب در زمینه‌ی تاریخ مشروطه)

وقتی یوسف(ع) در زندان میخواد معنای وقایع و حوادث رو شرح بدهد، ابتدا میگه: «همانا من رها كردم آيين قومى را كه ايمان ندارند به خدا، و آنان به آن واپسين كافرند. و پيروى كرده‌ام از آيين پدرانم، ابراهيم و اسحاق و يعقوب. نيست براى ما كه شريك قرار دهيم براى خدا هيچ چيزى را. و این افزونىِ خداى است بر ما و بر مردمان ولكن بيشتر مردمان سپاس‌دارى نمى‌كنند.»
بعضی وقت‌ها از خودم می‌پرسیدم که چرا یوسف در اینجا میگه «آیین پدرانم». این نوعی تملک‌جویی نادرست نیست؟ نوعی بالیدن بی‌دلیل به یک رابطه‌ی نسبی؟ مگه نمیگن «گیرم پدر تو بود فاضل/از فضل پدر تو را چه حاصل؟»
مدت‌ها گذشت تا کمی یاد گرفتم که میشه آدم به شکلی عقلانی به پدران خودشان افتخار کنه و بگذاره که این افتخار کردن، تبدیل بشه به راه و نور برای راه رفتن. درست ه که صرف پسرِ یک پدر فاضل بودن، حاصلی نداره اما این، به اون معنی نیست که خودمون رو از سرمایه‌ی راه-نمایی که فضل پدرمون در اختیارمون گذاشته هم بی‌بهره بذاریم. به پدرت ببال، ولی نه به خون پدرت. به فضل پدرت ببال... به فضل گذشتگان‌ات که نیروبخشِ اکنون‌ت شده ببال! چه اشکال داره؟
تاریخ مشروطه برای من چنین چیزی ه: فرصتی برای بالیدن عقلانی به گذشتگان‌ام. نه اینکه اون گذشتگانم رو کامل و بی‌عیب‌ونقص بدونم. اتفاقاً خیلی ایرادها هم در کارشون میشه دید. ولی کی گفته ایراد هم بخشی از میراث بالیدنی نمی‌تونه باشه؟ شاید زخم‌ها و دردهای ما هم جزئی از سرمایه‌های ارزشمندی باشند که پدران‌مون برامون گذاشته‌اند. و اگه واقعاً بتونیم این رو بفهمیم، تیغ نقدمون رو تیزتر هم خواهیم کرد تا سرمایه‌های نهفته‌ی بیشتری رو بتونیم در کوله‌بار پدران‌مون پیدا کنیم؛ نه برای کین‌توزی، بلکه برای وفاداری.

(«تنه‌ی درخت نارون»، اثر جان کانستِیْبِل)
(«تنه‌ی درخت نارون»، اثر جان کانستِیْبِل)

حالا که وضعیت جامعه‌مون و شرایط خاورمیانه به یه آستانه‌ی خطیر رسیده، ضروری‌تره که بخونیم تاریخ اون‌هایی رو که توی کوچه‌های تبریز می‌دویدند و پرچم‌های سفید رو از سردرِ خونه‌ها می‌کندند؛ اون‌های که اوباش ریختند توی مدرسه‌شون و دست‌شون رو شکستند؛ اون‌هایی که «یک کلمه» حرف زدند و برای همین ضرب و شتم شدند؛ اون‌هایی که نیروی پلیسِ مالیات‌گیری راه انداختند تا به وضع مالی مملکت سر و سامان بدن و به همین دلیل روسیه بهشون حمله‌ی نظامی کرد؛ اون‌هایی که لباس پسرونه کردند تن دخترهاشون تا دخترها بتونند برن مدرسه و سواد یاد بگیرند؛ اون‌هایی که عدلیه راه انداختند و اسمش رو گذاشتند محل دادخواهی، اما خودشون خودکُشونده شدند؛ اون‌هایی که دوران مشروطه بچه‌سال بودند و به همین دلیل راه‌شون ندادند به مجلس اما چندین سال بعد خودشون قد کشیدند و شدند «پدر مشرق‌زمین»؛ اون‌هایی که... .
هم حیف ه که تاریخ مشروطیت پدران‌مون رو ندونیم و بذاریم این گنج خاک بخوره. و هم اینکه ضروری ه که این تاریخ رو بشناسیم و ازش راهنمایی بگیریم.
در ادامه، میخوام یه سیر مطالعاتی برای مشروطه بگم و کتاب‌های این حوزه رو معرفی کنم.

تاریخمشروطهکتابایرانقاجار
ما رو از دانش ترسونده‌اند تا فک کنیم این چیزا فقط مال از ما بهترون ه. یه رفیق لازم داریم که دست‌مون رو بگیره تا با هم نترسیم و پیش بریم واسه یاد گرفتن.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید