روز ۱۱ شهریور در قالب یک گروه تجاری برای برگزاری اولین نمایشگاه اطلاعات و ارتباطات افغانستان به شهر مشهد و از مشهد به کابل پرواز کردیم. نام نمایشگاه بسیار پرطمطراق بود ولی انتظارات من و احتمالا سایر همکاران از دستاورد ها بسیار کم بود.
نمایشگاه بر اساس توافق وزیر ارتباطات ایران و افغانستان ماه ها قبل تفاهم و به شرکت ایریانا جهت برگزاری برون سپاری شده بود. شرکت ایریانا کنسرسیومی متشکل از تعدادی شرکت است که در دهه ۸۰ تصمیم می گیرند وارد بازار افغانستان شوند. هر چند دستاوردهای قابل ذکری به دست نیامده است.
با توجه به عضویت مبنا در کارگروه صادرات کمیسیون نرم افزار های پیشرفته سازمانی در سازمان نظام صنفی استان تهران باخبر شدیم که این نمایشگاه قرار است برگزار شود و از طریق همین کارگروه تصمیم به حضور در نمایشگاه گرفته شد. ضمنا بعدتر خبر آمد که صندوق نوآوری و شکوفایی هم از این نمایشگاه حمایت کرده است و مبالغ برگزاری نمایشگاه و حضور را در قالب حمایت پرداخت خواهد کرد.(هرچند که تا به امروز پرداختی انجام نشده است.)
اما تصمیم در خصوص شرکت در نمایشگاه نیز بسیار سخت بود. موارد زیادی بود که منجر به تردید در تصمیم در حضور در بازار افغانستان می شد. وضعیت امنیت در افغانستان و بمب گذاری های انتحاری در یکی دو ماه اخیر و کشش در بازار ایران و نیاز به سرمایه گذاری در زیرساخت ها جهت پوشش نیازها در خود ایران و همچنین عدم امیدواری به نمایشگاه که بیشتر شبیه یک شوی تبلیغاتی بود، همه از مواردی بود که تردید و شک را بیشتر می کرد.
اما باید می رفتیم! به عنوان مدیرعامل مبنا با این همه شک چاره ای جز حضور خود نداشتم.
متاسفانه پرواز مستقیم از تهران به کابل فقط در روز شنبه انجام می شود. در نتیجه مجبور شدیم ابتدا به مشهد و از مشهد به کابل پرواز کنیم.روز دوشنبه ۱۱ شهریور به هتل کانتینتال کابل رسیدیم. ورود به هتل به معنی گذشتن از ایست بازرسی های متعدد است. بعد از تحویل اتاق ها و استراحت مختصر و صرف ناهار، زمان آماده سازی غرفه ها بود.
تصور غرفه با آنچه در ذهن شماست از نمایشگاه بین المللی تهران بسیار متفاوت است. نمایشگاه در سالن اصلی هتل برگزار می شد و غرفه ها فقط با یک میز و یک سردر فلزی که در تصویر مشخص است از هم جدا می شد. ضمنا با توجه به وضعیت بار اکثر همکاران ایرانی صرفا یک استند و بروشور با خود به همراه داشتند.
مراسم آماده سازی اولیه حدود ساعت ۶ بعد از ظهر انجام شد. برخی از مقامات ایرانی و افغان با سخنرانی هایی در خصوص نحوه ثبت شرکت، قوانین مالیات و حضور افغانستان در WTO، میزان پوشش شبکه های اینترنتی و موبایل اطلاعات عمومی به همکاران ارایه کردند.
مواردی که برای من در این سخنرانی ها ارزشمند بود ساده و ارزان بودن تاسیس شرکت در افغانستان و امکان ارتباط با دنیا است. هرچند که امکان انتقال پول به ایران کماکان از طرق غیربانکی مانند صرافی هاست.
بعد از سخنرانی ها پرسش و پاسخ هایی شکل گرفت و مقامات افغانی تاحدی به این سوالات پاسخ دادند.
بعضی از دوستان در همین فرصت کوتاه روز اول به شهر مراجعه کردند و تجربه های جالبی از فضای شهری به همراه داشتند. نگرانی امنیت در طول سفر همراهمان بود و حضور در بازار یا مراکز توریستی همیشه نگران کننده و با احتیاط هایی همراه بود.
با وجود نکات خوبی که در جلسه آماده سازی مطرح شد، کماکان شخصا امیدی به یک قرارداد تجاری و یا یک تفاهم نامه نداشتم. در بهترین شرایط برای بدست آوردن یک نماینده با ویژگی های در سرحد استاندارد هدف گذاری کرده بودم.
شام در حیاط هتل سرو شد و در حال قدم زدن بودم که صدای انفجار از سطح شهر شنیده شد. برای دوستان افغان موضوع طبیعی بود و گفتند که حمله انتحاری بوده است. یک ساعت بعد خبر از BBC پخش شد و تماس های خانواده ها شروع شد. با وجود همه کنترل هایی که برای ورود بازدید کنندگان به هتل وجود داشت، امنیت نمایشگاهی که فردا شروع می شد یک نگرانی بزرگ بود.
ساعت ۱۰ صبح روز سه شنبه نمایشگاه رسما شروع به کار کرد. نمایشگاه با یک افتتاحیه کوتاه آغاز به کار کرد. حضور آقای دکتر جهانگرد و آقای دکتر احمدیان از تهران هم مایه دلگرمی من و همکاران همراه بود. نمایشگاه بیش از انتظار من شلوغ بود. وزیر سابق فناوری اطلاعات افغانستان هم در این نمایشگاه حاضر بود.
بعد از افتتاحیه و سخنرانی های کوتاه، بازدید از غرفه ها صورت گرفت. فارغ از دوستانی که از سمت دولت ایران و افغانستان در مراسم حاضر بودند گفتگوهای مهمی با دوستانی به عنوان مشتری و نماینده فروش و پشتیبانی داشتم.
بخش اعظمی از جمعیت حاضرین در نمایشگاه دانشجویان دانشگاه های دولتی و خصوصی کابل بود. بیشتر این دانشجویان سوالاتی در خصوص نرم افزار ERP و عملکرد این نرم افزار داشتند. از نحوه سوالات مشخص بود که دانش در حوزه IT بسیار جوان است و هنوز در سطح جامعه کاربردی نشده است. غرفه مجاور از شرکت دانشجویار بود و فرصت بسیار خوبی برای عرضه محصولات آموزشی داشتند. به نظر می آید در شرایط فعلی افغانستان حضور شرکت هایی که در حوزه آموزش فعال هستند می تواند بسیار بازار فوق العاده ای داشته باشد.
چند سرنخ در حوزه پخش مویرگی وجود داشت که نرم افزار برنا و MabnaERP را معرفی کردم. تا ساعت دو بعد از ظهر نمایشگاه خیلی شلوغ بود. و البته بخش اعظمی از این شلوغی دانشجویانی بودند که رویداد مشابهی را تجربه نکرده بودند. در میان انبوه دانشجویان، افرادی حضور داشتند که تجربه نرم افزارهای مالی هندی و پاکستانی و همچنین نرم افزار MS Quick Book را داشتند. این نرم افزار به نظر بخش بزرگی از بازار نرم افزار مالی افغانستان را پوشش می داد. هر چند که بسیاری از صاحبان کسب و کار به صورت دستی کار می کردند. وقتی از کارکردن دستی حرف می زنم یعنی همان دستی نویسی دفتر روزنامه و داستان های مربوط به آن!
بعد از ظهر خلوت بود و فقط با غرفه داران دیگر در حال گپ و گفت بودیم. به صورت اتفاقی با گروهی از دوستان آشنا شدم و با هم به شهر رفتیم.
فرهنگ شرقی، خونگرمی و همزبانی خاطره های خوشی از حضور در شهر و خرید را به همراه داشت. فرش های دست بافت و سنگ های تزیینی محلی مهمترین سوغاتی افغانستان است.
روز دوم با همایشی با حضور مکاتب خصوصی افغانستان آغاز شد. شرکت رهپویان با برنامه ریزی قبلی و با یک پرزنت خوب توانست مسیر یک همکاری جدید را با صنف مکاتب خصوصی هموار نماید.
حاضرین در جلسه پس از پایان جلسه در سالن نمایشگاه حاضر شدند و فرصت خوبی برای شرکت های تولید محتوا و آموزشی بود.
در روز دوم مهمترین سوال من و سایر همکاران چگونگی ارایه خدمات در افغانستان بود. حضور به صورت مستقیم و یا از طریق ایجاد نمایندگی. که هر کدام از دو روش مزایا و معایبی دارند. آنچه مشخص بود بازاری است که نیاز به این خدمات دارد و تجربه های پراکنده از کار با نرم افزار های ایرانی دارد. بیش از آنکه به جذب سرنخ های جدید بپردازم به دنبال پاسخ به این سوال بودم و کماکان هستم.
در پایان روز دوم باز هم با سایر دوستان به شهر رفتیم. بعضی از دوستان هم برای دیدار سفیر به سفارت مراجعه کردند و کلیاتی از حضور در بازار افغانستان در مذاکره با سفیر و رایزن اقتصادی ایران صحبت شد. و این کلیات در حدی کلی است که متاسفانه به تصمیم نحوه حضور در بازار افغانستان کمک نمی کند.
روز سوم و روز پایانی فرا رسید. روز بسیار شلوغی بود. سرنخ هایی از تجار افغان و همچنین شرکت هایی که تقاضای دریافت نمایندگی داشتند، داشتم. همچنین با دو شرکتی که در روز های قبل آشنا شده بودم مذاکرات و نهایتا تفاهمی داشتم. هرچند که اصل داستان هنوز حل نشده بود. یعنی در صورت عقد قرارداد نحوه ارایه خدمات نامشخص بود.
یکی از دوستان درگیر اجاره دفتر بود. که در روز آخر یک دفتر در محل امن با نگهبان ۲۴ ساعته با مبلغ ۴۰۰ دلار در ماه اجاره کرد. این شرکت از ۲ سال پیش درگیر راه اندازی بیزنس در افغانستان بود و شناخت خوبی از بازار داشت.
مراسم اختتامیه برگزار شد. در این مراسم عنوان شد که حدود ۱۵۰ تفاهم نامه و قرارداد به امضا رسیده است. عدد دور از ذهن بود ولی در صورت پیگیری و حضور این عدد، نادرست نیست.
نمایشگاه رسما خاتمه یافت!
کار بسیار طاقت فرسا به همت وزارت، کنسرسیوم آریانا به ویژه آقای شهپر عزیز، نظام صنفی رایانه ای استان تهران و کارآفرینانی از ایران که به عنوان افراد خط شکن وارد این دنیای جدید شدند.
بعد از ظهر ان روز به دلیل نگرانی های امنیتی در هتل ماندیم. صبح یک انتحاری دیگر رخ داده بود و در شهر تیراندازی بود.
ساعت ۴ صبح به سمت فرودگاه کابل حرکت کردیم. تعداد زیاد بازرسی های بدنی (که در کابل به آن تلاشی می گفتند) آزاد دهنده بود. با چند نفر از دوستان تا صبح بیدار بودیم و بالاخره به فرودگاه و نهایتا به مشهد رسیدیم. از مشهد به تهران هم با سه چهار ساعت فاصله نسبت به پرواز اول انجام شد و نهایتا ساعت ۵ در تهران به فرودگاه مهرآباد رسیدیم.
امروز در تهران در حال نگارش این متن هستم و ذهنم آشفته و پر دغدغه است.
بازار افغانستان کوچک از نظر مالی ولی بسیار بکر است. فرصت های فوق العاده ای در بازار وجود دارد.برای مبنا فرصت های خوبی در حوزه بخش خصوصی و دولتی دیده می شود. یکی دو مشتری جدی پای کار داریم و همچنین نمایندگانی که در صورت پیگیری منجر به قراردادهای همکاری بلند مدت می شود. همزبانی و فرهنگ مشترک یکی از مهمترین هزینه های اصلی سرمایه گذاری را کاهش می دهد.
و البته افغانستان ناامن و ناپایدار است. و برای رسیدن به موفقیت نیاز به سرمایه گذاری بلند مدت و البته تفکر بلند مدت است.
در پایان افغانستان زیبا با همه ناامنی ها منتظر شماست!