(پیشاپیش از اینکه این نوشته خیلی ساختاریافته نیست معذرت میخوام. وسط تز نوشتن هستم، خیر سرم!)
طی نوشتن مقاله (بخوانید مشق!) برای درس Cultures of New Media Production به یه سری مطلب جالب در مورد هنجارهای جاری در محیطهای کسب و کارهای خلاقانه و نتایجش از زوایای مختلف برخوردم که در انتها یکی دو موردشون رو ذکر خواهم کرد. از یه طرف دیگه هم اخیراً چند سری با دوستان بحث عدم حضور زنان در فضاهای فنی در غرب مطرح شده بود که یه جاهایی به وضوح از ایران پررنگتر هستش. تو این مطلب اول میخوام کمی اشاره کنم به تاریخچهٔ این موضوع در غرب و فرقش با ایران، و بعدش هم یه مثال مییارم از اینکه چطور آزادی زمان کار کردن (flextime) میتونه باعث بشه که تبعیض از یه موقعیت به یه موقعیت دیگه نشت بکنه.
برداشت من تا الان این بوده که دو تا عامل در پایین بودن حضور زنان در سمت تولید نرمافزار نقش داشته است. یکی موضوع قدیمیتر مقاومت در برابر راه دادن زنان به نقشهای جدی جامعه بوده که طی قرن گذشته طی مبارزات برابریخواهان وضعیت در خیلی موضوعات به برابری نزدیکتر شده. ولی در مورد برنامهنویسی و علوم کامپیوتر یه اتفاقی طرفای ۱۹۸۰ میافته که به نظرم این نمودار خوب نشونش میده:
بین دلایلی که برای توضیح این سقوط میآورند، مردانه (و سفیدپوستانه، و جوانپرستانه؟!) بودن خردهفرهنگ نردی (Nerdy) حاکم بر سیلیکنولی در آن ایام به نظرم منطقیتر آمده است. یه جایی خوندم که این شورش مردهای سفیدپوست بوده است در مقابل موفقیتهای نسبی اقلیتها در یکی دو دههٔ قبلش در گرفتن برخی از حقوقشون. برای من این توضیح منطقی اومد چون برای مثال با این خاطره از Andy Hertzfeld از یکی از مصاحبههایی که جناب استیو جابز برای پروژهٔ مکینتاش نقل کرده بود میآمد.
اثرات آن خردهفرهنگ همچنان هست و مثلاً وقتی یه meetup فنی میگذارند، تعداد زنان شرکتکننده به وضوح کمتر از مردان است، و چشمی به نظرم آمده است که هر چه موضوع هم به سیستم عامل نزدیکتر بوده، این تفاوت پررنگتر است. مثلاً در موضوعات فنی مرتبط به UI/UX که بعدتر متولد شده این تفاوت (بنا به تجربهٔ چشمیام، دادهها رو بررسی نکردم) اینقدر پررنگ نیست.
وقتی که برنامهنویسی در ایران رایج میشه هم مشابه موضوع UI/UX که گفتم خردهفرهنگ همراهش تا حدودی اصلاح شده بود و به نظرم میاد خیلی به ایران نرسید. (باز البته اینجا هم حرفم بنا بر داده نیست. تزم رو که نوشتم سعی میکنم این مطلب رو با داده به روز کنم، یا اگر دوستان لطف کنند و داده و تصحیح در این پایین بیاورند که زودتر اصلاحیه خواهم زد.)
در ایران انواع دیگری از تبعیض وجود دارد که بعضیهایشان در قوانین هم جا خوش کردهاند. اینجا ولی موضوع یک تبعیض جاری در جامعه است، تبعیض در آزادی در حضور تا دیروقت در بیرون از خانه.
میخوام در ادامه به یک آزادی اشاره کنم که باعث میشه این تبعیض از فضای بیرون کار رخنه کنه به محیط کار و باعث بشه که برای مثال زنان شانس کمتری برای ترفیع گرفتن در یک شرکت نرمافزاری داشته باشند.
پیشفرضم اینه که تا دیروقت بیرون بودن در شرایط فعلی ایران برای دختران به طور قابل توجهی سختتر از پسران است، و شرکتی داریم که ساعت کاریاش مطلقاً آزاد است و هماهنگ کردن زمان جلسات و زمان کار را به عهدهٔ خود اعضای تیم سپرده است.
در این شرایط، مثلاً در یک تیمی که از ۵ پسر و ۳ دختر تشکیل شده، پسرها ممکن است ترجیح بدهند که زمان جلسهای ۸ شب باشه. چون شرکت محدودیتی نگذاشته، فشار مخالفت کردن بر دوش دخترهای تیم است، و در میان دخترهای تیم هم یحتمل بین اونهاییشون که خانوادهشون محافظهکارتر است. اینطوری میشه که پسرها به طور ناخودآگاه ترجیح خواهند داد که در تیمشمون دختر نباشه تا با چنین بحثهای سختی مواجه نشوند، و این ترجیح ناخودآگاه میتونه در مصاحبهها یا موقعیتهای دیگه خودش رو نشون بده. مثال دیگه فعالیتهای غیر رسمیتر است. مثلاً ممکنه دو تا پسر تصمیم بگیرند که نزدیک ریلیز شب بمونند شرکت و یک باگی رو فیکس کنند–کاری که برای دخترها طبق فرضم چندان شدنی نیست. چنین عملی بیپاداش نمیمونه و شانس اون پسرها برای ترفیع گرفتن آخر فصل بیشتر خواهد شد، حتی وقتی که ترفیع بر اساس دموکراتیکترین نوع peer review باشه.
تو این سناریوها هیچ کس قصد بدی نداره. ولی هر کس براساس شرایط و منافعی که داره ترجیحاتی هم داره. آزادی عمل اینجا داره باعث میشه که یه تبعیض از بیرون شرکت نشت کنه به داخل شرکت.
یکی از جذابترین مطالبی که در درس مربوطه خوندم رو خود نویسنده در این ویدئو با عنوان Burning Man at Google توضیح میده که دیدنش رو پیشنهاد میکنم. برای جذابتر شدنش، یه عکس از مراسم هیجانانگیز و بامزهٔ Burning Man میگذارم اینجا، و این نکته رو میگم که وقتی بنیانگذارهای گوگل میخواستند برای گوگل مدیر عاملی غیر خودشان پیدا کنند، یکی از آزمایشهایی که برای بررسی صلاحیت نامزد این سمت، اریک اشمیت، در نظر گرفتند این بود که باهاش رفتند به مراسم Burning Man تا ببینند آیا میتواند در آن شرایط با آدمها قاطی شود یا نه.
در انتهای آن ویدئو نویسنده، فرد ترنر که در حال حاضر استاد ارتباطات دانشگاه استنفورد است، اشاره به خطر جانشین کردن هنجارهای اجتماعی به جای هنجاریهای بوروکراتیک میکنه. در جای دیگری ایشون اینطور میگویند که
وقتی شما بوروکراسی و سلسله مراتب و سیاست رو کنار میگذارید، امکان چانهزنی در مورد توزیع منابع به طور صریح را کنار میگذارید. و جایگزینش میکنید با کاریزما، با باحالی، با قدرت ضمنی. شما با قدرتهای فرهنگیای جایگزینش میکنید که رفتار ما را در غیاب قانون هدایت میکنند.
در مثالی که در قسمت قبلی گفتم به نظرم داره همین اتفاق میافته. وقتی شرکت در موضوعی آزادی مطلق میدهد، در واقع کار سخت ایستادن در مقابل تبعیضات موجود در جامعه که در آن موضوع خودشان را نشان میدهند را از دوش خود بر میدارد و به دوش کارمندان اقلیت مورد آن تبعیض میاندازد.
حالا سؤال سخت ماجرا اینه که راهحل چیست؟ برای مثال، من خودم به سختی میتونم تصور کنم که حاضر باشم در آینده در شرکتی مشغول به کار شَوَم که ساعت کاریاش ۹ صبح تا ۵ بعدازظهر ثابت باشد. ولی به نظرم معقول است که مثلاً در این موضوع بپذیریم که شرکت برای ساعتهای جلسات کاری یک محدودیت کلی در نظر بگیرد. یا مثلاً نه تنها به خاطر قسمت دوم سناریویی که گفتم، بلکه به دلایل دیگری مثل جلوگیری از کارزَدگی نیروهایش برایشان سقف تعداد ساعت کار در روز/۴۸ ساعت/هفته بگذارد.
برای من تا الان درس مهمی که از رشتهام گرفتهام، رشتهٔ علوم انسانی برای آدمی که لیسانسش علوم کامپیوتر بوده، این است که دنبال گلوله نقرهای در موضوعات انسانی نباشم. بر خلاف مسائل الگوریتمی که خیلی زمانها میتوان از برتری یک راهحل نسبت به یک راهحل دیگر اطمینان پیدا کرد، در موضوعات انسانی از این خبرها نیست!
منبع تصاویر:
نمودار ۱: دادهها از Digest of Educational Statistics. به نقل از این پست بلاگ
تصویر ۲: از حساب mypubliclands در flickr