روز قبل از نوشتن این پست (یا Post یا مقاله) من دو توییت کردم درباره تعریف فرهنگ در شرکتها (لینک توییت)، قبل از همهچیز من تمام کلمات رو از این جای مقاله به بعد، در صورتی که کلیدواژه (Keyword) انگلیسی باشن با معادل فارسیشون مینویسم تا رو برداشت از مفهوم کلی این مقاله تاثیری نذاره و این رو هم وظیفه خودم میدونم که چیزی که فکر میکنم درست هست رو در موردش هم صحبت کنم و هم بنویسم و توییتر هم به نظر جای درستی برای این موضوع نیست و کلی حاشیه دیگه به همراه داره چون هممون گاها احساسی و بلادرنگ پاسخ میدیم.
همهی ما وابسته به شرایطمون ممکنه در محیط کار یا هر جای دیگه از کلمات انگلیسی (یا عربی یا فرانسوی) زیاد استفاده کنیم، همونطور که آدمها در انتخاب نوع پوششون آزادی دارن، این خیلی نادرست هست که در مورد اینکه چطور صحبت میکنن - با فرض اینکه مفهوم صحبتشون ایجاد آسیب نمیکنه -- براشون تصمیمگیری بشه.
ولی خب قضیه به این سادگی هم نیست و قطعا عوارض جانبی (Side effect) دیگه هم مطرحه، چه عوارضی؟
فرض کنیم که بنا به هر دلیل میخواهیم جملهای استفاده کنیم که کلمه «سنجه (Metric)» داخل اون هست، زمانی که مخاطب شما معنی کلمه سنجه (Metric) رو نمیدونه این درست نیست که ما کاری کنیم که مخاطب متوجه نشه - چون قطعا داریم برای مخاطب صحبت میکنیم- در صورتی که توانایی این رو داریم که از کلمهای استفاده کنیم که مخاطب متوجه بشه.
به عنوان مثال در توییت من که مخاطبهای اون به ترتیب این دوستان بودن: ۱. افرادی بودن که میخوان تیم درست کنن یا تیم دارن ۲. افرادی بودن که در شرکتهای عموما حوزه فناوری فعالن. افرادی که من رو دنبال (Follow) میکنن و توسط من دنبال (Follow) میشن عموما از این دو حوزه خارج نیستن، حالا برگردیم به کلماتی که در توییت من استفاده شده:
فرض کنیم که مخاطب من کلمات بالا رو خونده، با برداشتی که من از حوزه مخاطبم داشتم، همشون معنای کلمههای بالا رو میدونن - ممکنه این برداشت اشتباه باشه - و همینطور کلیدواژه (Keyword) تمام مقالات و کتابهای دیگه تو این حوزه عینا معادل کلمات انگلیسی گفته شده در بالا هست.
پس اولین فرض اینه که من با توییتم تونستم با مخاطبم ارتباط برقرار کنم رو «درست» و «انجام شده» میدونم و بر این اساس هم یه نتیجهگیری میکنم «جوری که من صحبت میکنم باید باعث ارتباط بهتر با مخاطبم بشه». مثالهای دیگه در این مورد زیاده، مثلا ما هممون فینگیلیش نوشتن رو بد میدونیم، اما فرض کنید که دارید با شخصی صحبت میکنید که گفتگوی فارسی رو میفهمه ولی حروف فارسی رو بلد نیست - مثلا بیرون از ایران در خانواده ایرانی بزرگ شده - تو این مورد (Case) این احترام به مخاطبتون هست که به جای فارسی نوشتن فینگیلیش بنویسید.
میرسیم به مبحث بعدی که آدما برای کلاس گذاشتن از کلمات انگلیسی استفاده میکنن، این قضیه دو دلیل اصلی داره، اول اینکه به صورت کلی این اتفاق میوفته و ما انقدر این موضوع رو دیدیم حق خودمون میدونیم که بدون اینکه طرف مقابل رو بشناسیم، توی چیزی که حقش هست هم قضاوت (Judge) کنیم، حالتهای مشابه برای کسانی که ورزش میکنن (به اصطلاح داداچها) و همینطور کسانی که آرایش میکنن و ... وجود داره که به علت حجم حمله عمومی که در موردشون وجود داره ما هم به صورت پیشفرض باید هر کسی که اون شرایط رو داشت بهش حمله کنیم، حالا بریم سراغ مثال توییت من، توی کلمات بالا من تعدادی از اونهارو به معنی فارسیشون نوشتم مثل مشتری (Customer) و تعدادی از اونهارو به انگلیسی، دلیلش این نیست که مثلا سنجه رو تو ذهنم از کلمه فارسیش به Metric تبدیل کردم، دلیلش این هست که در کار، مکالمه روزانه، ایمیلهام، سرچ کردنم، مقاله خوندنم از کلمه Metric استفاده میکنم نه سنجه و خب طبیعی هم هست که به جای اینکه زبان فارسی رو پاس بدارم - که این خودش بحث دیگهای هست که ربطی به پاسداری از زبان فارسی نداره این قضیه - اون چیزی که به ذهنم رسیدرو برای مخاطبم که اون هم همین شرایط رو داره بنویسم، خیلی از این کلمات مثل مشتری خب معادل فارسیش خیلی استفاده میشه و من همونی که تو ذهنم بودرو نوشتم، و به همین دلیل نوشته شده «مشتری» نه Customer.
نکته بعد در مورد با حروف فارسی نوشتن کلمات انگلیسی هست، مثلا به جای اینکه نوشته بشه Metric نوشته میشه متریک، البته این کلمات دو حالت دارن یه سریاشون با حروف فارسی قابل خوندنن و زیاد هم استفاده میشن، یه سریاشون اصلا قابل خوندن نیستن با حروف فارسی و این کاملا درسته که کلمات انگلیسی لابهلای کلمات فارسی با حروف انگلیسی نوشته بشن و همینطور کاملا منطقی.
من خیلی وقتا از این ناراحت میشم که چرا زبان مادریم زبان انگلیسی نیست، چون مجبورم مقالرو با سرعت کمتر و دقت بیشتری بخونم، و همیشه کنارم دیکشنری باشه، ( بعضی وقتا هم به این فکر میکنم که مثلا چرا Wind of change رو باید با زبونی غیر از زبون مادری گوش بدم ولی وقتی که ابی گوش میدم جبران میشه :D). ولی به هر حال با این قضیه کنار اومدم که مثلا سرعت کتاب فارسی خوندنم به مراتب بیشتر از کتاب انگلیسی خوندنه و به همین خاطر دوست دارم محتوای فارسی تولید بشه. همینطوریش حجم محتوای تخصصی فارسی کمه، بیایم این قضیرو سختش نکنیم بذاریم آدما اونجوری که بلدن با مخاطبشون ارتباط برقرار کنن و چیزی که تو ذهنشون هست رو برسونن، متن توییت من به ذات چیز بدی نبود و هم حاصل تجربم بود و هم حاصل تحقیقم، خیلیها ولی کلا مفهوم اون رو بیخیال شدن در صورتی که خودشون تو شرکتهایی کار میکنن که تمام اون مشکلات رو «ممکنه» داشته باشه. مگه هدف از نوشتن همین نبوده؟