طلاق والدین تاب آوری کودکان را به چالش میکشد قبلا بسیاری از پژوهشگران که به تاثیر طلاق بر سازگاری کودکان علاقمند بودند برپیامدهای منفی طلاق بر کودکان از یک دیدگاه کمبودی نگاه میکردند.
به قلم زهرا عاصی
طبق گفته ویدسار، محققان اصولا بر نقایص خانواده های طلاق تمرکز داشتند و تنها طی یک دهه است که درنظرگرفتن عملکردهای مثبت خانواده را شروع کردهاند . اخیرا محققان علاقمندند عواملی را که به کودکان کمک میکند تا برتجارب آسیب زای طلاق فائق آیند را از یک دیدگاه دیگر بنگرند، یعنی دیدگاه تابآوری. همانطور که مطرح شد یکی از متغیرهایی که به سازگاری در شرایط استرس زا کمک میکند تاباوری است.
این اصطلاح وقتی برای طلاق بکار میرود عبارت است از بیرونامدن از فرایند و عواقب طلاق و حرکت بسوی سازگاری مثبت.نوجوانان و کودکان طلاق، شرایط استرسزای مختلفی را تجربه میکنند و درمعرض خطر بالای مشکلات رفتاری، هیجانی ، سلامتی و تحصیلی هستند.
تحقیقات متعدد از جمله مطالعات هترینگتون، کانر و ایسنبرگ، امریو فورهند و دمو و آکوک، نشان میدهند کودکانی که طلاق را تجربه میکنند، در یک سری از مقیاس های روانی و رفتاری، عملکرد ضعیفتری را نسبت به همتایان خود که طلاق را تجربه نکردهاند نشان میدهند.
این کودکان، رفتارهای خرابکارانه، پرخاشگرانه، انتظارات پایینتر از حد معمول، درگیریهای کودک – والدی، کمبود تعاملات مثبت والدی، عملکرد ضعیف درسی و تمایل کمتر برای کنترل خود را نشان می دهند.
امری و فورهند و هترینگتون و همکارانش، تلاش کردند تا تأثیرات تحولات زناشویی مثل طلاق را از دیدگاه نظریهی آسیبپذیری افراد، ساخت خانواده، استرسهای نامساعد، بهزیستی روانی خانواده و فرآیندهای خانوادگی مثل شیوههای تربیت فرزند و کشمکشها شرح دهند.
اگر چه به اعتقاد برخی محققان، کودکان طلاق در ابتدای امر در برخی از جنبههای روانشناختی، ضعیفتر از همتایان خود که طلاق را تجربه نکردهاند، عمل می کنند، اما آزمایش تفاوت در عملکردهای کودکان طلاق و کودکان عادی نشان می دهدکه اکثریت کودکان طلاق، تابآور هستند. در حقیقت چنین به نظر میرسد که بعد از گذشت دو سال، اکثر خانواده ها دوباره تعادلی به دست می آورند و عملکرد صحیح خود را آغاز می کنند.
توانایی کودکان و نوجوانان در مقابلهی موفقیتآمیز با اختلال در روابط زناشویی، به واسطهی عوامل محافظت کننده و خطرزا، تحت تأثیر قرار می گیرند.
اغلب تحقیقات انجام شده بر روی میزان سازگاری کودکان طلاق، به طور گسترده بر عوامل و فرآیندهای خطرزای فردی متمرکز کردهاند. این عوامل خطرزا در سطوح سن، جنس، قوم، خلق و خو و روش های مقابلهای فردی مورد توجه قرار گرفتهاند.
عوامل خطرزای خانوادگی شناسایی شده در پیشینهی طلاق نیز شامل: درگیریهای بین والدین، کاهش ارتباط با والد غیر پناهگاهی و کنترل و حمایت کم والدین می باشند. این عوامل خطرزا به طور مستقیم با نتایج منفی در کودکان مرتبط هستند.
مثلاً حمایتهای کم والدین، به طور مستقیم با توانایی اجتماعی کمتر، سطح بالایی از رفتارهای بیرونیشده و سطح کمتری از سلامتی کلی نوجوانان در ارتباط هستند.
کمبود صمیمیت والدین و میزان بالایی از تعاملات منفی، با توانایی اجتماعی کم تر و سطوح بالاتری از رفتارهای مخرب و ضد اجتماعی در ارتباط است.
طلاق نیازمند سازگاری با کمبود نقش شیوههای تربیتی فرزند در خانواده است.
آسیب پذیری برخی کودکان و تاب اوری کودکان دیگر در هنگام مواجهه با تغییرات و چالشهای طلاق محققان را بر آن داشته تا تاثیر خصوصیات خود کودکان را در مقابله با طلاق بررسی کنند .
محققان خاطر نشان میکنند که یکی از عواملی که باعث تفاوت در واکنش به رویدادهای آسیبزایی مثل طلاق میشود همین عامل تاباوری است، یعنی فرایند و توانایی سازگاری موفقیت امیز با شرایط نامطلوب . در ادبیات تابآوری بسیاری از محققان سعی دارند عوامل حمایتی را شناسایی کنند که میتوانند خطرات مرتبط با کودکان طلاق را تعدیل کند.
بسیاری از این عوامل حمایتی شامل سازگاری روانی بهتر، فرزندپروری مناسب والدین و تعارضات کم والدین پس از طلاق می شود. بعلاوه کودکانی که در محیطهای مدرسهای گرم و صمیمی، ساختارمند و همراه با قوانین مشخص بسر میبرند مشکلات کمتری دارند.
لئون، نیز پیشنهاد کرده که حمایت اجتماعی می تواند از استرس والدین کم کند و بعنوان یک ضربهگیر دربرابر پیامدهای منفی طلاق عمل کند. در راستای همین تفاوت واکنش افراد به طلاق و در راستای هزینههای عمومی تحمیل شده به خانواده و جامعه بخاطر طلاق، محققان بر آن شدند که عواملی را که بر شرایط بعد از طلاق خانواده خصوصا کودکان تاثیر میگذارد را بطور مفصل تری بررسی کنند.
طلاق والدین تاب آوری کودکان را به چالش میکشد اما همانطور که پیشتر مطرح شد، منابع اجتماعی و خانوادگی زیادی پیش بینی کننده تابآوری دربرابر شرایط استرس زاست.
در زمینه طلاق، مطالعات نشان دادهاند که تعارض بین والدین یکی از آسیب رسانترین ابعاد طلاق است . در این زمینه، مطرح شده است که رابطه خوب مادرـ کودک اثر حمایتی دارد. رابطه مادرـ کودک که گرم، حمایتگر، دارای مهارتهای حل مسئله موثر، ارتباطات مثبت و تعارض اندک باشد، با مشکلات روانی کمتر و سازگاری اجتماعی بهتر بعد از طلاق همبستگی دارد.
اگر روش برخورد مادر باثبات و مناسب باشد نه تنبیهی، سازگاری پس از طلاق کودک را تسهیل میکند.ولچیک و ویل کوکس، نشان دادند که رابطه بین استرسورهای طلاق و مشکلات درونیسازی و برونیسازی شده در کودکانی که طرز برخورد مادر خود را بدون پذیرش و بی ثبات گزارش میکردند قویتر بود.
در عوض کودکانی که سطح پذیرش و ثبات برخورد مادرشان هردو بالا بود، کمترین مشکلات سازگاری را بعد از طلاق تجربه کردند.
مطالعاتی نیز اهمیت کیفیت رابطه پدرـکودک را بررسی کردهاند و معلوم شدهاست که همبستگی معناداری بین کیفیت رابطه پدرـ کودک و سازگاری مثبت پس از طلاق وجود دارد.
همچنین در فراتحلیل آماتو و گیلبرت، رابطه پدرـ کودک که شامل احساس نزدیکی، صمیمیت و فرزندپروری مقتدرانه می شود، بطورمعناداری با موفقیتهای بیشتر تحصیلی و سطوح پایین تر مشکلات درونی سازی و برونی سازی شده مرتبط بود.
درهمین راستا، کینگ و سوبولسکی، دریافتند که فرزندپروری با کیفیت و پاسخده والدین، مشکلات روانی کمتر پس از طلاق را پیش بینی میکند.
این محققان همچینین بیان کردند که داشتن رابطه صمیمی با هردو والد به مراتب در مقایسه با داشتن رابطه خوب با یک والد اثرات بهتری بر سازگاری پس از طلاق دارد.
پس بطور کل باید گفت کیفیت رابطه کودک و والد و محیط خانواده قبل از طلاق یکی از منابع خانوادگی است که بطور زیادی بر تابآوری و سازگاری پس از طلاق تاثیر میگذارد.
نکته قابل توجه دیگر اینست که یکی از مهمترین همبستههای خانوادگی مربوط به تابآوری پس از طلاق اینست که کودک با پدرش زندگی میکند یا با مادر؟ از انجائیکه مادران تنها و مطلقه بیشتر تمایل دارند درصدد طلب کمک و حمایت برایند، انتظار میرود کودکانی که با مادرشان زندگی میکنند، تاب اوری بیشتری از کودکان تحت تکفل پدر داشته باشند.
عوامل شخصی نیز یکی از منابع تابآوری در برابر آسیب است.
اگر بخواهیم این منبع تاباوری را در زمینه طلاق بکار بببندیم، محققان عوامل شخصی زیادی را پیداکردهاند که سازگاری پس از طلاق را در خانواده خصوصا کودک پیش بینی میکند. یکی از عواملی که باعث ایجاد تفاوت در تاباوری کودکان طلاق میشود، جنسیت است.
یافته ها نشان میدهد که دختران در خانوادههای طلاق بخاطر اجتماعیبودن و رفتارهای اجتماع پسند بیشتر، و توانایی بیشتر در جلب کمک و حمایت اطرافیان تاب اوری بیشتری نسبت به پسران طلاق دارند.
عزت نفس نیز یکی از عوامل موثر در افزایش تاباوری دربرابر آسیب و تنش است.
مطالعات نشان میدهند کودکان طلاقی که عزت نفس بالاتری دارند بیشتر از کودکان طلاق با عزت نفس پایین دربرابر بحرانها ایستادگی میکنند.
گفته میشود عزت نفس صرف نظر از نوع خانواده و جنسیت کودک، پیشبین مهمی برای سازگاری کودک پس از طلاق است. مهارتهای مقابلهای ضعیف، خودسرزنشگری و اسنادهای نامناسب، احساس ناامیدی و ترس و فقدان با مشکلات بیشتر در کودکان مرتبط است.شواهدی وجود دارد که ادعا میکند اینکه کودکان استرسورهای مرتبط با طلاق را چگونه ارزیابی و با آن مقابله کنند یکی از پیش بینی کنندههای پیامدهای روانی پس از طلاق است.
مثلا اینکه کودک رویدادها را رویدادی بسیار پرخطر ارزیابی کند با سطوح بالاتر مشکلات روانی مرتبط است.
در مطالعه دیگری، مازور، ولچیک، وردین، ساندلر و وست، دریافتند که تفکرات و تبیینهای مثبت، اثرات رویدادهای استرس زای طلاق را بر افسردگی و رفتارهای برونیسازی شده کاهش میدهد.
از آنطرف، خطاهای شناختی منفی، رابطه بین استرس ناشی از طلاق و مشکلات درونی و برونیسازی شده کودک را قویتر میکند.
شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه سیستم عقاید فرد درباره ارتباطات اجتماعی، ارزش نفس و کنترل، سازگاری پس از طلاق را پیش بینی میکند. بعنوان مثال محققان دریافته اند که نگرانی درباره ارتباط اجتماعی، یعنی ترس از طرد شدن، سطوح بالاتر مشکلات روانی را پیش بینی میکند .
از اینرو، عقاید کودکان که در بافت فرهنگی و خانوادگی شکل میگیرد باعث ایجاد تفاوت در سازگاری انها با شرایط میشود.
در یک مطالعه جو، نشان داد که عقاید کودک درباره طلاق والدین، کیفیت سازگاری کودک و رابطه با والد را تعیین میکند. معمولا کودکان طلاق خود را بخاطر طلاق والدین سرزنش میکنند و از طرد شدن میترسند. عقاید منفی با سطوح بالای اضطراب، سازگاری کم و عزت نفس پایین مرتبط است.
همچنین استفاده از سبک مقابلهای اجتنابی نیز با مشکلات روانی بیشتر همراه است.
درحالیکه استفاده از راهبردهای مقابلهای که شامل مهارتهای مقابلهای مسئله محور و چارچوب بندی مجدد مثبت باشد، با مشکلات سازگاری و روانی کمتری پس از طلاق مرتبط است.
کودک بطور فعال خودش را با شرایط اجتماعی و خانوادگی و ارضای نیازهای اساسی منطبق میکندواین کارراازطریق سیستم باورها، که میزان ارضای نیازهای اساسی را منعکس میکند انجام میدهد.تغییردرسطح ارضای نیازهابرسازگاری فرداثر میگذارد.
اگر بخواهیم این مدل رابرای طلاق بکار ببریم، باید گفت استرسورهایی که بدنبال طلاق ایجاد میشوند، مانند افزایش تضاد والدین، تغییر محل سکونت و مدرسه، ارضای سه نیاز اساسی را بخطر می اندازد: ارزش نفس مثبت، ارتباط و همبستگی اجتماعی، کنترل.