ویرگول
ورودثبت نام
revayat_net
revayat_net
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

جلسۀ اول آموزش مبانی علم اقتصاد، اثر گریگوری منکیو

در جلسۀ اول آموزش مبانی علم اقتصاد که 8 مرداد 1400 برگزار شد، فصل اول کتاب توسط استاد شکیبایی مورد بحث قرار گرفت. در این جلسه آقایان حمیدرضا تیموری و سید علیرضا حیدری حضور داشتند.

فصل اول: ده اصل بنیادین اقتصاد (Ten Principles of Economics)

اقتصاد علمی است که منابع محدود را به نیازهای نامحدود مرتبط می‌کند.

چرا اقتصاد می‌خوانیم؟ 1. فهم و شناخت جهان پیرامونی 2. مشارکت و انتخاب‌های اقتصادی بهینه در زندگی 3. بصیرت سیاسی و اقتصادی و کنش‌گری آگاهانه در سیاست.

اقتصاددانان به نحوۀ تصمیم‌گیری خانوارها و بنگاه‌ها می‌پردازند.

اصول ده‌گانۀ اقتصاد:

1. بده- بستان (Trade-Offs)

همۀ ما گرفتار بده- بستان هستیم و چیزی را انتخاب می‌کنیم و به چیزهای دیگر ترجیح می‌دهیم.

پیش‌فرض بده- بستان اصل کمیابی است. هر کالایی که کمیاب باشد وارد علم اقتصاد می‌شود.

مثال‌ها:

1.1. مبادله اسلحه و کَره (اسلحه استعاره‌ای از امنیت و کَره استعاره‌ای از رفاه است)

1.2. محیط‌زیست سالم و سطح درآمد (کلیدواژه‌ها: مالیات دی‌اکسیدکربن (Carbon Tax))

از دهۀ 1980 مسئلۀ محیط‌زیست خیلی مهم شده است.

1.3. کارایی- مساوات/ برابری (کلیدواژه‌ها: نحوۀ تقسیم درآمدها ورشد اقتصادی) اندازۀ کیک و نحوۀ تقسیم آن

بهره‌وری از جمع دو عامل کارایی (efficiency) و اثربخشی (effectiveness) شکل گرفته است.

2. هزینه- فرصت (opportunity cost)

هزینۀ به‌دست‌آوردن هر چیز با ارزش کالاهایی که از دست می‌دهی، برابر است.

مطلوبیت باعث انتخاب‌های ما می‌شود. آیا می‌توان مطلوبیت را به کمیت تبدیل کرد؟

3. منافع حاشیه‌ای (marginal cost)

افراد عقلایی زمانی یک تصمیم را می‌گیرند که منافع حاشیه‌ای بیشتر از هزینه‌هایش باشد.

4. با تغییر هزینه- منافع تصمیمات مردم عوض می‌شود.

سیاست‌ها یک سری آثار مستقیم دارند و یک سری آثار غیرمستقیم. اگر این سیاست‌ها بتوانند روی انگیزۀ مردم تأثیر بگذارد، روی رفتار مردم هم اثر می‌گذارد. مثال: مالیات بر بنزین

5. مبادله (تجارت)

مبادله منجر به تخصص‌گرایی و افزایش کارایی می‌شود. مثال: دامداری و کشاورزی

متخصص‌ها از مزیت‌های‌شان استفاده می‌کنند.

این انتخاب صفرویکی نیست؛ می‌تواند طیفی باشد.

6. سودمندی نظام بازار: 1. منافع عمومی و 2. منافع فردی

دست نامرئیِ بازار این دو منفعت را به تعادل می‌رساند.

دست نامرئی می‌گوید: هیچ‌کس تمایلی به منافع عمومی ندارد و نمی‌داند این منافع را چگونه باید ایجاد کرد. بازار کاری می‌کند که منافع فردی به منافع عمومی منجر شود. اما این کار زمانی رخ می‌دهد که رقابت کامل باشد.

رقابت کامل زمانی رخ می‌دهد که تعداد نامحدودی مشتری (تقاضا) در برابر تعداد نامحدودی تولیدکننده (عرضه) وجود داشته باشد و قابل‌تبانی نباشد. انحصار موجب شکست بازار می‌شود.

در مکاتب اقتصادی هم گرایش به 1. مالکیت شخصی و 2. مالکیت جمعی وجود دارد.

7. شکست بازار و نقش دولت: قدرت (مشتریان یا تولیدکنندگان قدرت پیدا می‌کنند) و اثرات جانبی (مثل: تحقیقات بنیادین در آموزش عالی که جنبه‌ای مثبت است و آلایندگی صنایع که جنبه‌ای منفی است.)

دولت می‌تواند کارایی و برابری را افزایش دهد؛ مثلاً مالیات بر درآمد و نظام تأمین اجتماعی بگذارد.

8. ارتباط سطح زندگی و بهره‌وری: سطح رشد و بهره‌وری با میزان سرمایه‌گذاری حال ارتباط دارد.

بهره‌وری متفاوت موجب بهتر یا بدترشدن سطح زندگی مردم می‌شود.

بهره‌وری به منابع انسانی، سرمایه‌ای و ... وابسته است.

9. افزایش نقدینگی موجب افزایش تورم می‌شود.

10. رابطۀ بین تورم و بیکاری در کوتاه‌مدت معکوس است.

با تغییر در مخارج دولت، مالیات و حجم پول می‌توان اثرات اصل بالا را کم کرد.▲

مبانی علم اقتصادآموزش اقتصادعلم اقتصادده اصل بنیادین اقتصادگریگوری منکیو
بنیاد روایت پیشرفت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید