در یک تعریف خلاصه، هدف ساخت محصول واضح است: شما باید بین یک فناوری، پایگاه مشتری و یک کسب و کار همخوانی (تناسب) را پیدا کنید. آن طور که تیم براون، مدیرعامل شرکت IDEO میگوید: (طبق صفحه مربوط به «تفکر طراحی» در ویکیپدیا)، شما باید به عنوان یک استراتژی کسب و کار، نیازهای افراد را با چیزی که میتواند فناورانه و ماندگار باشد، مطابقت دهید.
نمایش تصویری موفقیت سازنده محصول چیزی شبیه به تصویر زیر است:
ممکن است، بعد از جرقه زدن ایده ساخت یک محصول عالی در ذهن سازنده، سازندگان مراحل شفاف اجرایی این مفهوم ذهنی را معتبرسازی کنند تا ایدهشان سریعا به موفقیتی حیرتآور تبدیل شود، یعنی: محصول روانه بازار شود، مردم عاشق آن شوند و سود فراوانی به همراه آورد! همان طور که بسیاری از ما میدانیم، معمولا اوضاع به این شکل نیست. موفقیت یک محصول در گروی رفتار غیرقابل پیشبینی انسانی، اقتصادی، تغییر فناوری و فرهنگ است.
حتی بین دو رکن از سه رکن محصول (فناوری، کاربران، کسب و کار) نمیتوان با قطعیت کاملی همخوانی پیدا کرد. سخت میتوان فناوریای به وجود آورد که مردم آن را واقعا بخواهند در زندگی خود جا دهند. حتی اگر موفق به انجام این کار شوید، زمانی که سعی دارید از فروش یک محصول به سودآوری برسید، ممکن است باعث آسیبرسانی به تجربه کاربری شوید که در وهله اول باعث موفقیت محصول شده است. اگر بتوانید یک محصول را به سودآوری برسانید، ممکن است نتوانید هزینه توسعه را جبران کنید.
سعی در ساخت یک محصول بادوام میتواند این احساس را در شما به وجود آورد که انگاری مانند گربهای به دنبال دم خود هستید. تلاش برای ایجاد تناسب در یک بعد محصول میتواند باعث شود شما تناسب در بعد دیگر را از دست بدهید. اصول توسعه نرمافزاری چابک، متدولوژی استارتاپ ناب اریک ریس و کشف مدیریت محصول مارتین کاگان به تیمهای محصول کمک میکنند، با این واقعیت روبهرو شوند که نمیتوانند آینده محصولات خود را پیشبینی کنند.
ولی گاهی اوقات مشکل از خود تیم است. قبل از این که یک محصول در بازار معتبرسازی شود، افرادی که آن را میسازند مهم است خود را با هشدارهای خارجی به بهترین شکل وفق دهند. تعداد چرخشهای بزرگ یا کوچکی که یک شرکت استارت آپ فرصت آنها را قبل از تمام شدن بودجه دارد، میتواند موضوع زندگی و مرگ (برای حیات آن کسب و کار) محسوب شود.
بنیانگذاران شرکت فعالیت ساخت محصول خود را شروع میکنند، ولی باید خیلی زود همین کار را با طراحی تیم های خود انجام دهند. استخدام گروهی از افراد با استعداد که توسعه تکراری را بپذیرند الزامی است، ولی برای به حداکثررسانی سرعت چرخش شرکت کافی نیست. برخی از تیمها قادر به انجام مذاکرهها بین کارفرمایان و کارمندان هستند و در مقایسه با تیمهای دیگری که از نظر استعداد کاری با آنها در یک سطح قرار میگیرند، سریعتر میتوانند نسبت به ورودیهای جدید واکنش نشان دهند.
در این مقاله، ما علت این قضیه را توضیح میدهیم و چند اصل را برای ایجاد یک استارت آپ با حداکثر سرعت چرخش پیشنهاد میکنیم.
برای آشنا شدن با موضوع، اجازه دهید به تصویر زیر نگاهی بیاندازیم که یک نمونه ساختار تیمی را نشان میدهد:
در تصویر، T به معنای تکنولوژی، U معادل کاربران و B به معنای کسب و کار است. همان طور که در تصویر 1 نشان داده شده است، هدف یک استارت آپ به دست آوردن تناسب (همخوانی) بین این سه راس محصول است. هر دایره سیاه در عکس نماینده یک رده سازنده محصول به شمار میرود. مسئولیتهای آنها توسط مجموعهای از رئوس محصول که لمس میکنند و از طریق همکاریهای مستقیم یا سایر افرادی که آنها مدیریت میکنند (رسمی یا غیر رسمی) مشخص میشود.
TUB. سازندههای TUB با هر سه راس مثلث محصول یعنی فناوری، پایگاه کاربری و کسب و کار تعامل برقرار میکنند. نمونه نقشهای TUB عبارتاند از مدیرعامل، مدیر بخش فناوری، توسعه کسب و کار یا مدیر بخش محصول. در سازمان تیمی ترسیم شده در شکل 2، آنها مسئول مستقیم و فعال فناوری، پایگاه کاربری یا کسب و کار نیستند. بلکه آنها در سطح بالاتری عمل میکنند، یعنی به هدایت ICها (افرادی که تخصص کاری دارند ولی وظایف مدیریت به آنها داده نشده است و به شکل بارزی در اهداف و ماموریتهای سازمان سهیم هستند و با تمامی دپارتمانها و سطوح مختلف سازمانی ارتباط برقرار میکنند) میپردازند. همان طور که بعدا خواهیم دید، TUBها در دیگر ساختارهای تیمی نقشهای مستقیم و فعالی را ایفا میکنند.
T – Tها مسئول یک چیز هستند: مهندسی. آنها علاقه کمی به کاربر یا کسب و کار دارند. آنها از مشکلات فنی سخت با آغوش باز استقبال میکنند. گرچه، آنها به یک TUB نیاز دارند تا ورودیهای آنها را اصلاح کند و آنها را به سمت راهحل صحیح برای رفع مشکل هدایت سازد. در غیر اینصورت به سمت جالبترین مشکلات بدون توجه به ارزش تجاری یا کاربری آن جذب میشوند.
U – این افراد با کاربران بالقوه یا فعلی شرکت در تماس هستند. آنها متخصصان کسب و کار و محققان موضوعات مربوط به کاربر به شمار میروند. TUBها باید دانش آنها را استخراج کنند و به مصرف دیگر اعضای شرکت برسانند.
B- Bها مسئول مدیریت سلامت امور مالی و عملیاتی شرکت هستند اما نسبت به فناوری محصول یا پایگاه کاربری اطلاعات کمی دارند. وظایف آنها مواردی مانند مدیر ارشد مالی، مدیر بخش یا منابع انسانی است.
TU – TUها متنوعترین رده سازندگان محصول به شمار میروند. آنها مسئول برقراری ارتباط بین پایگاه داده و تکنولوژی هستند. مثال مرسوم TU طراحی است که اینترفیس کاربری فناوری را طراحی میکند. علاوه بر این TUها مهندسانی هستند که سریعا مفاهیم محصول را به شکل نمونه اولیه در میآورند، محک زنندگان اطمینان کیفی که عملکرد فناوری را طبق انتظار کاربران تایید میکنند، دانشمندان داده که با تحلیلهای خود اطلاعات لازم را فراهم میسازند و بازاریابانی که با کاربران بالقوه و فعلی ارتباط برقرار میکنند. برای TUها مانند دیگر ردههای سازنده محصول مهم است که تحت هدایت TUBها قرار گیرند چون دانش یک TUB از کسب و کار برای ارزیابی مواردی که بین کاربر و تدبیرات فنی باید ارجحیت داده شوند، مهم است.
UB. UBها مسئول تبدیل تعامل کاربر با محصول به چیزی هستند که برای شرکت ارزش داشته باشد (مانند فروش) یا استفاده از بودجه شرکت برای به دست آوردن کاربران جدید (مانند استفاده از روشهای سنتی تبلیغات یا بازاریابی موتورهای جستجو). UBها میتوانند با TUها به مشکل بر بخورند چون تغییراتی که در محصول برای سودآوری مهم هستند میتواند در تضاد با تجربه کاربری قرار گیرد. در این جا به نگاه جامع یک TUB از محصول نیاز است تا از طریق ایجاد تعادل بین درآمد و نیازهای کاربر باعث فروکش تنش ایجاد شده شود.
BT. BTها مسئول اجرای مقرون به صرفه و کارآمد کارهایی از جمله مدیریت پروژه و مدیریت مهندسی هستند. BTها باید تکرار شفاف توسعه را تعریف کنند و به سوالات مرتبط با «فروش در برابر ساخت» پاسخ دهند. دانش لازم BTها برای ساخت باید از TUBها به دست آورده شود تا با آگاهی از پایگاه کاربری اولویتها را تعیین کنند.
به نظر ما TUBها سازندگان کامل مثلث هستند چون آنها با هر سه ضلع مثلث محصول درگیر میشوند. ما Tها، Uها و Bها را سازندگان راسی مینامیم چون آنها فقط یک راس را لمس میکنند. اسم TUها، UBها و BTها را سازندگان یالی میگذاریم چون آنها دو ضلع را به هم متصل میکنند (در نظریه گراف یک «یال» خطی است که دو گره را به هم متصل میکند).
حال، زمینه برای توضیح اولین قاعده طراحی یک تیم استارت آپ مهیا شده است:
قاعده شماره 1: یک ساختار تیمی که سازندگان راسی، یالی و کامل مثلث را به کار گیرد برای محصولات معتبر ایدهآل است، ولی برای محصولات بیاعتبار پایینتر از سطح بهینه محسوب میشود.
شرکتی که قصد توسعه یک محصول معتبر را دارد (به زبان پیتر تیل، از 1 به n میرود)، باید افراد تمامی این سه رده سازنده محصول (راسی، یالی و کامل) را به کار گیرد. بعد از این که اعضای اولیه تیم به فرمول موفقیت و تسلط در بازار دست پیدا کردند، آنها میتوانند دانش خود را از طریق نقشهای تخصصی به دیگر اعضای سازمان انتقال دهند که مانند قطعات پازل در کنار هم کامل میشوند. یک استارت آپ با یک محصول معتبر یک موتور در حال کار دارد یعنی هدف جدید آنها ریختن بنزین داخل آن (به عبارتی رشد) است که مستلزم استخدام افراد بیشتری است که با سیستم فعلی سازگاری داشته باشند. به عنوان مثال، پس از این که یک تیم محصولی کشف میکند که مردم عاشق آن هستند و بابت آن هزینه خواهند کرد و از طرفی توسعه آن مقرون به صرفه است، آنها از طریق استخدام فروشندگان (سازندگان یالی UB) و مهندسانی که تخصص آنها در توسعه زیرساختها برای مدیریت ترافیک افزایش یافته (سازندگان راسی T) است، رشد میکنند.
اغلب اوقات برای رشد قابل اطمینان یک محصول معتبر به یک ساختار سازمانی پیچیده نیاز است. چنین محصولی برای این که شرکت برای یک مدت طولانی سودآوری کند به یک چرخش نیاز ندارد، بنابراین سرعت چرخش یک کیفیت مهم از تیم محسوب نمیشود. چنین سازمانی باید در برابر تغییر اساسی و سریع مقاومت کند تا جلوی از کار افتادن موتور فعال ایجاد شده توسط مهندسان شرکت را بگیرد. اگر یک بخش از مسائل خارجی حول یک محصول تغییر کند، در یک سازمان آگاه از تمامی اطلاعات لازم، بعید است که به کل شرکت اضطراب دست دهد و یک واکنش احساسی و نسنجیده از خود نشان دهد. به عنوان مثال یک تغییر در چشمانداز فنی یک محصول (به عنوان مثال یک ارائهدهنده خدمات شکل میگیرد یا حذف میشود) را میتوان به طور کامل توسط سازندگان T با حداقل دخالت لازم از سوی TUها، BTها و TUB مدیریت کرد.
گرچه باید اشاره کنیم زمانی که یک شرکت ناچارا شروع به افت میکند یا با یک تهدید فوری نسبت به هسته اصلی کسب و کار خود روبهرو میشود، پیکربندی لزوما پیچیده تیم در از بین رفتن آن سهیم است. اگر مدیرعامل (یا TUB دیگری) بخواهد تغییر کلی در جهت محصول ایجاد کند، به کار شدیدا وقتگیری نیاز است تا تمامی اعضای تیم به سمت کاملا جدیدی هدایت شوند و آنها احتمالا تیمی اشتباه برای اجرای رویای جدید مدیرعامل محسوب میشوند. به همین دلیل است که شرکتهای بزرگ مجبور به اسپین آف i-Lab ها (innovation labs – یک فضای کاری برای بهینهسازی نوآوری. مکانی که شرکت برای شکلدهی ایدهها و توسعه محصول جدید ایجاد میکند. شرکتهای بزرگ این مکانها را برای دوباره بازسازی فضای یک استارت آپ ایجاد میکنند) میشوند، زیر ارگانیسمهایی که میتوانند سریعا بچرخند و راه خود را به سمت معتبرسازی مفهوم یک محصول جدید کج کنند.
با آن که تمامی شرکتها شروع و پایانی برای خود دارند، آن دسته از شرکتهایی که موفق به حداکثررسانی سرعت چرخش تیم خود نمیشوند احتمال این که هرگز نتوانند شروع موفقی داشته باشند را افزایش میدهند. در حالی که تفکر استارت آپ ناب به درمان وسوسه یک کارآفرین برای سرمایهگذاری غیرآگاهانه روی ایدههایی که براساس فرضیات ثابت نشدهاند، کمک کرده است، درمانی مشابه با آن در قلمروی طراحی تیم استارت آپ دیده نشده است.
بنیانگذاران یک شرکت، مطمئن از رویایی که برای محصول خود دارند، ممکن است سرمایه موجود خود را سریعا صرف ساخت سازمان شرکت رویاییشان کنند. گرچه، ایجاد یک تیم پیچیده پیش از به دست آوردن همخوانی (تناسب) بین عناصر فناوری، کاربر و کسب و کار به بهای کاهش سرعت چرخش تیم تمام میشود.
اجازه دهید دو پیکربندی متفاوت تیم استارت آپ زیر را با هم بررسی کنیم.
سازمان جوان سازمان بالغ
همان طور که توضیح دادم، سازمان بالغ سازندگان کامل مثبت، سازندگان یالی و سازندگان راسی را به کار میگیرد. در مقابل، سازمان جوان، فقط یک رده یعنی سازندگان مثلث کامل (TUBها) را به کار میگیرد. در این پیکربندی، هر کدام از اعضای تیم تمامی رئوس محصول یعنی فناوری، پایگاه کاربری و کسب و کار را درک میکنند. ظاهر یک تیم از TUBها ممکن است مانند دیگر تیمها به نظر برسد. بنیانگذاران ممکن است عناوینی مانند مدیرعامل مدیر ارشد فناوری، طراح و مدیر محصول داشته باشند. مدیرعامل میتواند اندکی بیشتر به مسائل کسب و کار، مدیر ارشد فناوری به مسائل فنی و طراح به نیازهای کاربر توجه داشته باشند. گرچه، وجه تمایز این است که هر کدام از سازندگان مثلث کامل، برخلاف یک سازنده تخصصیتر، میتواند در حین در نظر گرفتن دو راس دیگر عمیقا به داخل یک راس محصول نفوذ کند. مهندس مثلث کامل میتواند در حین اندیشیدن به نیاز کاربر و کسب و کار کدنویسی را انجام دهد. مدیرعامل مثلث کامل میتواند تصمیماتی در کسب کار بگیرد تا دانش فناوری و پایگاه کاربری را منعکس کند. طراح مثلث کامل میتواند شیوهای را برای طراحی انتخاب کند که بیشتر به پتانسیل درآمدزایی و تسهیل طرح توجه دارد. مدیر محصول میتواند تمامی رئوس محصول را به هم مرتبط کند و فضاهای خالی را بپوشاند که معمولا توسط متخصصان کنترل میشوند.
همان طور که در اصل بالا اشاره شد، انتخاب یک سازمان پیچیده با سازندگان مثلث کامل، یالی و راسی برای محصولات معتبر نشده پایین تر از سطح بهینه است. یک تیم استارت آپ که در مراحل اولیه رشد خود قرار دارد برخلاف تیمی که روی یک محصول معتبر کار می کند، هنوز همخوانی جامع بین تکنولوژی، پایگاه کاربری و کسب و کار را کشف نکرده است. در مرحله پیش همخوانی ساخت محصول، سیر حرکت شرکت باید دائما خود را با ویژگیهای جدیدی که از سوی چشم انداز محصول ظاهر میشوند، وفق دهد.
به واسطه معرفی ناموفق محصول یا شناسایی شرایط خارجی که حول محصول وجود دارد میتوان به اطلاعات جدیدی دست پیدا کرد. در یک سازمان بالغ، TUBها خطوط جلویی محصول نیستند چون آنها بعید است اولین افرادی محسوب شوند که هشدار خارجی را دریافت میکنند. بنابراین، برای این که شرکت به هر طریقی چرخش کند، اولین گام باید همیشه از سوی یک سازنده راسی یا یالی برداشته شود تا به واسطه آن یک TUB متقاعد شود که اشتباهی وجود دارد. این ارتباط یک نقطه شکست احتمالی است چون افراد در معرض اطلاعات جدید قرار گرفتهاند و با توجه به دانش نسبتا محدودی که از محصول دارند، ممکن است اطلاعات جدید را متوجه نشوند یا نتوانند به شکل موثری با آن ارتباط برقرار کنند.
زمانی که TUB که مسئولیت امور را در اختیار دارد متقاعد شود که نیاز به تغییر است، آنها باید آن را به اطلاع کل شرکت برسانند. و از آن جایی که هر سازنده راسی و یالی تنها به حوزههای خود توجه دارد، این ارتباط لازم بایستی هزینه زیادی به همراه آورد. به عنوان مثال، طراحی که روی TU یالی کار میکند ممکن است درک لازم برای این که چطور تغییر در جو کسب و کار شغلهای روزانه آنها را تحت تاثیر قرار میدهد، نداشته باشد. TUB باید دلیل تغییرات جدید در جهتگیری شرکت را به شکل شفافی به هر بخش از سازمان اعلام کند. به علت تعداد مراحل ارتباطی که باید برای یک حرکت قاطعانه طی شود و تعداد زیادی نقاط شکستی که در مسیر وجود دارد، چرخشپذیری یک سازمان بالغ محدود است.
در یک سازمان بالغ، هر گروه از سازندگان محصول به زبان خود صحبت میکنند (زبان مهندسی، زبان بازاریابی، زبان فروشندگی، زبان امور مالی و غیره.) به نحوی که TUBها (به عنوان مثال مدیران فروش) باید نقش مترجمی بین زبانها را داشته باشند. در مقابل، یک تیم از سازندگان مثلث کامل قادر به صحبت یا یک زبان مشترک هستند. هر IC میتواند به صورت خودکار دلیل کشفهای جدید در مورد محصول را هضم و تفسیر کند و به شکل موثری آن را به دیگران انتقال دهد. به دنبال آن یک شبکه وسیع ارتباطی و تکرارهای سریع شکل میگیرد. به دنبال بیان اطلاعات جدید، تیمهای مثلث کامل فورا متوجه اقدامهای لازم میشوند.
اصل شماره دو: استارت آپهایی که به تازگی موفق شدهاند باید تلاش کنند تا به شکل انحصاری سازندگان مثلث کامل را به کارگیرند، یعنی دست اندرکارانی که تکنولوژی، کاربران و کسب و کار را درک میکنند.
بنابراین چطور یک استارت آپ سالم رشد خود را از سمت جوانی به طرف بلوغ کامل کند؟ طبق نظریه ما سلسله مراتب این مسیر باید شبیه به تصویر زیر باشد.
در کتاب صفر تا یک پیتر تیل، استارت آپی که در حال ساخت چیزی واقعا جدید است از صفر به یک حرکت میکند (اسم کتاب). استارپ آپی که در حال توسعه یک مفهوم تایید شده است از سمت 1 به N حرکت میکند. همان طور که میتوانید در شکل 4 مشاهده کنید، ما از چارچوب تیل برای ترسیم تحول یک محصول استفاده میکنیم. گرچه، ما 3/1 و 3/2 را بین 0 و 1 اضافه کردهایم. به نظر ما، زمانی که یک استارپ آپ در یکی از سه راس یک محصول موفق میشود، آنها به سمت یک سطح شفاف پیش رفتهاند. به عنوان مثال، استارت آپی که با معتبرسازی تقاضا برای فناوری رویایی خود شروع میکند به 3/1 رسیده است، یعنی در TU همخوانی دارد. آنها زمانی که ثابت کنند میتوانند به شکل موثری فناوری خود را روانه بازار کنند به 3/2 رسیدهاند یعنی در TU و BT همخوانی دارند. زمانی که آنها ثابت کنند که میتوانند با حفظ همخوانی در جای دیگر، از فناوری خود درآمدزایی کنند، آنها به 1 یعنی همخوانی در تمامی رئوس، TU، BT و UB رسیدهاند. این شرکت زمانی از 1 به N می رود که فناوری، پایگاه کاربری و کسب و کار خود را گسترش دهد.
همان طور که گفتم، در سطح 0، یک استارپ آپ باید تلاش کند سازندگان مثلث کامل را به کار گیرد که میتوانند تمامی ابعاد محصول را درک کنند. سوالی که استارت آپ سریعا با آن مواجه میشود این است که ابتدا باید کدام راس محصول را نشانه گرفت. یکی از الگوهای مرسوم شرکتهای استارپ آپ دره سیلیکونی این است که ابتدا قبل از اندیشیدن به سودآفرینی به ایجاد یک پایگاه کاربری توجه میکنند، این روش را ابتدا توجه به TU مینامند. پس از آن که شرکت خود را متعهد به تکمیل موفق یک راس میکند، آن موقع است که منطقی است، سازندگانی استخدام شوند که تنها برای این راس در نظر گرفته شدهاند. در روش ابتدا توجه به TU، اولین سازنده یالی که استخدام میشود، اغلب اوقات یک طراح اختصاصی است. تفکر اصلی این فرد ساختن چیزی است که کاربران عاشق آن میشوند، این فرد نگران مسائل کسب و کار نباید شود.
ممکن است نیاز به سازندگان یالی TU بیشتری باشد. برای برانگیختن عواطف در پایگاه کاربری، شرکت ممکن است یک دانشمند داده، توسعهدهنده سمت کاربر، محکزننده اطمینان کیفی، مدیر محصولی که توجه به تجربه کاربری دارد، مدیر اجتماعی و … ، استخدام کند. زمانی که TBUها حسی که محصول به همراه میآورد را به جلو پیش میبرند آنها به همخوانی بین فناوری و کاربران (آنها به مرحله 3/1 رسیدهاند) دست پیدا کردهاند، حتی آنها ممکن است به واسطه استخدام یک سازنده یالی مانند یک مدیر مهندس آگاه از مسائل کسب و کار تصمیم به سادهسازی فرآیند توسعه بگیرند. این فرد میتواند به پیشبرد موثر فرآیند توسعه عملیات کمک کند و از بودجه و مزایای شرکت به بهترین شکل بهره ببرد. بعد از رسیدن شرکت به مرحله 3/2 به واسطه ارائه مقرون به صرفه محصول به بازار، آنها در طی مسیر خود به سمت 1 ممکن است به استخدام سازندگان UB مانند مدیران توسعه کسب و کار یا فروش نیاز داشته باشند تا تعامل کاربر به ارزش برای شرکت تبدیل شود.
همان طور که عکس 4 نشان میدهد، مثال بالا فقط یکی از شش مسیر 0 به 1 را شرح میدهد. به عنوان مثال، یک استارت آپ ممکن است بخواهد ثابت کند که آنها میتوانند قبل از یک خط کدنویسی یک محصول را بفروشند. ولی بدون توجه به مسیر، اصل زیر به کار گرفته میشود.
اصل شماره 3: استارت آپها باید به صورت شفاف بدانند که قصد نشانه گرفتن کدام راس محصول را دارند و فقط هر سازنده راسی که مربوط به آن راس نیست را استخدام نکنند.
به عنوان مثال، پیش از این که یک استارت آپ به 3/1 برسد، آنها نباید یک طراح اختصاصی (سازنده راس TU) و یک فروشنده اختصاصی (سازنده راس UB) را استخدام کنند. با آن که TUBها باید نگران این باشند که چطور تمامی رئوس برای موفقیت با هم همکاری میکنند و در کنار هم قرار میگیرند، آنها با استخدام متخصصین در هر راس قبل از رسیدگی کامل به یک راس، اوضاع خود را تنها پیچیده میکنند. برای شرکت به اندازه کافی موفقیت جداگانه در TU یا UB چالش برانگیز است. یک استارت آپ نباید قبل از این که بداند حداقل یکی از رئوس به تنهایی باید به چه صورت باشند، خود را درگیر همکاری موفق رئوس UB و TU کند.
زمانی که شرکت با موفقیت یک راس را تکمیل میکند و به راس بعدی میرود، قسمت سخت چالش حل تنشی است که در راس مشترک شکل میگیرد. یک نمونه کلاسیک از این قضیه مشکلی است که در زمان سعی شرکت در درآمدزایی از وبسایت از طریق افزودن تبلیغات بروز پیدا میکند. روش درآمدزایی میتواند در تجربه کاربری مشکل ایجاد کند، در نتیجه تهدیدی برای TU و عقبنشینی او از حالت همخوانی به حالت نداشتن همخوانی محسوب میشود. مسئولیت اصلی TUBها (به عنوان مثال، مدیر عاملان، مدیران محصول) رفع چنین مشکلاتی است.
استارت آپها برای استخدام تمامی مهندسان با استعدادی که با آنها برخورد میکنند وسوسه میشوند که منجر به افتادن در دام خطرناک استخدام زود هنگام سازندگان راسی میشود، مهندسانی که درکی از کسب و کار و نیاز مشتری ندارند. بدون توجه به این که این افراد چقدر از نظر فنی تخصص دارند، حضور آنها سرعت چرخش تیم را کاهش میدهد. هرچه استارت آپ عمر کمتری داشته باشد، تعداد سازندگان راسی میتوانند محدودتر باشند. سازندگان راسی باید زمانی استخدام شوند که بتوانند ارزش به همراه آورند چون آنها دیدگاه لازم در مورد محصول را ندارند.
پس از این که یک شرکت حداقل دو مجموعه از سازندگان راسی (به عنوان مثال طراحان و فروشندگان) را استخدام میکند، این امکان وجود دارد که سازندگان راسی بتوانند براساس تعصبات هر راس با مشکلاتی روبهرو شوند. پس سازنده راسی باید مشکل را به اطلاع TUB مدیر برساند که نیاز خواهد داشت برای رفع مشکل به یک راه حل برسد. بنابراین به اصل بعدی میرسیم.
اصل شماره چهار: تیمهای استارت آپ باید تا زمانی که به یک همخوانی در هر سه راس نرسیدهاند از استخدام سازندگان راسی اجتناب کنند.
زمانی که یک تیم از سازندگان مثلث کامل و سازندگان یالی برای پیدا کردن همخوانی در تمامی سه راس محصول همکاری میکنند، محصول در مرحله 1 قرار دارد. زمانی که شرکت از حالت اندیشیدن در مورد چیزی که جواب میدهد به توسعه چیزی که جواب میدهد میرسد، سازندگان راسی باید در جای خود قرار گیرند تا ارتباط بین هر راس سه به مرحله اطمینان برسد. زمانی که TUBها نحوه همکاری و کنار هم قرار گرفتن تمامی رئوس را به نتیجه رسانند، سازندگان راسی برای کمک به رسیدن محصول به حداکثر پتانسیلش کار میکنند.