· این همه آموزشگاه رفتم ولی تا ولش کردم همش یادم رفت. حیف اون همه وقت و هزینه!
· سه ماه دیگه قراره این خارجیا بیان توی شرکت و من هنوز نمیتونم پنج دقیقه روون حرف بزنم. به نظرت چیکار کنم؟
· یه معلم خوب میشناسی بیاد خصوصی دوماهه زبان من رو برسونه یه آیلتس 6.5 بگیرم؟!!!
· ببین وقتی سریال یا فیلم میبینم میفهمم ها، ولی موقع حرف زدن کلمههای مناسب به ذهنم نمیرسن.
· من ریدینگم عالیه ولی تلفظام اصلا خوب نیست.
· همش میخوام شروع کنم زبان بخونم ها، ولی وقت نمیکنم.
· چقدر طول میکشه بتونم به انگلیسی راحت صحبت کنم؟
اگر این جمله ها براتون آشناست، یا حرف دلتونه، بد نیست از بین این همه یادداشت و مقاله و پادکست در مورد یادگیری زبان، یادداشت من رو هم بخونید. چیزی که باعث شد من شروع به نوشتن این یادداشت کنم، شنیدن سوالهایی شبیه سوالهای اول این متن از دوستام بود. حس میکنم اگه از این به بعد بیشتر از چهار پنج نفر از دوستام یه سوالی رو ازم پرسیدن که جوابش و میدونستم، بد نیست جوابم رو اینجا هم بنویسم. چون شاید برای بقیه هم مفید باشه.
یادگرفتن زبان از خیلی جهات شبیه شناکردنه. بی جهت نیست که برای کسی که در محیطی زندگی میکنه که آدمها به یه زبانی توش صحبت میکنن، یا کسی که دائم در معرض شنیدن یا استفاده از یه زبانه، میگن اون شخص در اون زبان immerse شده. اصلا این کلمه هم برای غرق شدن و کامل زیر سطح آب قرارگرفتن به کار میره، هم برای یادگیری زبان به کمک خود اون زبان و دائم ازش استفاده کردن و شنیدن. به نظر من این شباهت بسیار بسیار الهامبخش و جالبه. من با الهام از این شباهت، به یه راهحل نه چندان جدید برای یادگیری زبان رسیدم که میخوام باهاتون به اشتراک بذارمش.
اولین قدمی که برای یادگیری و تقویت زبان میخوام بهتون معرفی کنم، ممکنه یه کم عجیب باشه. نه میخوام بگم معلم بگیرید، نه میخوام بگم کدوم آموزشگاه ثبت نام کنید، نه میخوام بگم با کدوم کتاب شروع کنید. میخوام بگم اول از هرکاری، یه موضوع پیدا کنید که براتون جذاب باشه. خوندن یا شنیدن در مورد اون موضوع براتون هیچ وقت خسته کننده نشه. از شنیدن چه پادکستایی هیچ وقت خسته نمیشید؟ چه کتابهایی/ فیلمهایی رو اگر ده بار هم بخونید/ببینید دلزده نمیشید؟ کتابهای توسعه فردی؟ فیلمهای اکشن؟ پادکستهای مربوط به روانشناسی؟ اگر جواب این سوالها رو میدونید، 80 درصد راه رو از قبل رفتهاید.
دومین قدم اینه که در مورد موضوعات مورد علاقتون فیلم/سریال/پادکست یا کتاب پیدا کنید. یادتون باشه خوندن یک کتاب خوب انگلیسی برای 20 بار، خیلی خیلی براتون مفیدتر خواهد بود از خوندن بیست کتاب برای یک بار. کتاب رو با علم به این موضوع بخونید که قرار نیست هیچ وقت زمین بگذاریدش. حتی وقتی تموم شد. قراره اینقدر جملاتش رو بخونید که حفظ بشید و وقتایی که کتاب پیشتون نیست، جملاتش توی سرتون اکو کنه. کم کم همه لغات و اصطلاحاتشو یاد میگیرین. به جملاتش فکر کنین و از خودتون بپرسید چرا اینطوری نوشته؟؟ چرا یه شکل دیگه ننوشته؟ شکل غلط این جمله چه شکلیه؟ اگر من میخواستم همین منظور رو برسونم چی میگفتم؟ چرا احتمالا این جمله می تونه درستتر و بهتر باشه؟ از چه قانون گرامری توی این جمله استفاده شده؟
سعی کنین جملاتش رو با صدای بلند برای خودتون تکرار کنید تا دستگاه گفتارتون یاد بگیره چطور صداها رو کنار هم بچینه و یک جمله کامل بدون اشتباه تولید کنه. اگر با محتوای صوتی مثل فیلم یا پادکست کار میکنید، سعی کنید ادای گوینده رو دربیارید. اگر صدبار قبل از حرف زدن توی موقعیتی که لازمه حرف بزنید، با خودتون تکرار نکرده باشید که تلفظ درست کلمه START، stɑːrtهست، توی موقعیت به احتمال خیلی زیاد میگید: استارت. پس تقلید کردن رو شبیه تمرین کرال و دست و پا زدن توی شنا بدونید. زیاد شنیدن و زیاد تقلید کردن گوش و دستگاه گفتار شما رو به آواهای زبانی که دارید یاد میگیرید عادت میده. باهاش انس میگیرید و کم کم راه میافتید. یه لحظه خیلی قشنگ اونه که وقتی همه جا ساکته و چیزی نمیخونید، توی سرتون ناخودآگاه آواهای زبان رو بشنوید. بدون این که بخواهید کلمههای انگلیسی ییان توی ذهنتون. برای مفهومی که میخواید به طرف مقابل برسونید کلمهای بیاد توی ذهنتون که توی زبان مادریتون براش معادل به اون دقیقی سراغ ندارید.
یه کار مفید دیگه: وقتی که دارید یه فایل صوتی انگلیسی میشنوید، تصور کنید یه ماشین تایپ دارید و می تونید چیزایی که میشنوید رو به همون سرعتی که میشنوید تایپ کنید. کل این صحنه و ماشین تایپ و این سرعت بالای تایپ تخیلی هستن و توی ذهن شما هستن. وقتی میشنوید سعی کنید با این ماشین تایپ تخیلی تایپ کنید. آره ممکنه عقب بمونید. هرجا عقب موندین ولش کنین و از این لحظه به بعد رو تایپ کنید و به چیزی که تایپ میکنید نگاه کنید و بهش فکر کنید.
سومین قدم اینه که به زبان به چشم یه درس شبیه ریاضی یا تعلیمات دینی!! نگاه نکنید. آفت یادگیری زبان اون لحظه ایه که برنامه می ریزید که شنبه و چهارشنبه ساعت 4 تا 6 زبان بخونید. اگر این کار رو کردید، دیگه نباید از بینتیجه بودن تلاشهاتون بگید. چون روش ناکارآمدی رو انتخاب کردید. اگر بتونید درسانگاری زبان رو واقعا کنار بذارید، دیگه میدونید که اگر در اینترنت دنبال دستور پخت یک غذا یا آخرین خبرهای مربوط به فلان تظاهرات توی فرانسه یا حواشی زندگی شخصی فلان بازیگر میگردید، باید انگلیسی سرچ کنید. از متوجه نشدن احتمالی معنی یه سری کلمهها نترسید و ادامه بدید و مطمئن باشید که به مرور بیشتر و بیشتر متوجه خواهید شد. نمیشه تمرین اسب سواری کرد ولی انتظار داشت که شنا بگیریم. وقتی زبان جزوی از سبک زندگی باشه، دوست داریم بدونیم این حرفی که از دوستمون درباره این تابلوی نقاشی شنیدیم، به انگلیسی چی میشه؟ یا این جمله انگلیسی که روی بیلبورد تبلیغاتی نوشته شده یعنی چی؟ حتی میشه خاطرات روزانتون رو به انگلیسی بنویسید و اگر کلمهای رو میخواستید و نمیدونستید به انگلیسی چی میشه، توی گوگل سرچش کنید و پیداش کنید. صدای خودتون رو ضبط کنید و موقع گوش دادن ببینید که چقدر چیزهایی که خودتون بلدید هم اشتباه گفتید. دوباره و دوباره ضبط کنید تا بالاخره همه اشتباهات برطرف بشن. هیچ دفعه از صد دفعهای که یه جمله رو با خودتون بلند تکرار کردید و صدای خودتو رو شنیدید، یا یه پادکست تکراری رو گوش دادید، هدر نرفته و نخواهد رفت.
قدم چهارم به عنوان زبان آموزی که زبان رو زندگی میکنه، اینه که صفحه وب دیکشنری مورد علاقتون باید جزو صفحات بوکمارک شده مرورگرتون باشه. هیچ وقت مطمئن نباشید که تلفظی که از یه کلمه توی ذهن دارید بدون اشتباهه. هیچ روزی نباشه که چیزی توی این دیکشنری چک نشه. با وارد کردن یه کلمه توی بعضی دیکشنریها، شما به یه دنیا از عبارات و اصطلاحها و کلمه های مرتبط وصل می شید که اگر از یکیشون خیلی خوشتون اومد، اون رو به عنوان دشت اون روز!!!، توی یه دفترچه یادداشت که همیشه همراهتونه یادداشت کنید و دفترچهتون رو گاهی مرور کنید. دیکشنری مورد علاقه من که از پرسه زدن توش خسته نمیشم اینه.
قدم پنچم اینکه دنبال تغییر دو هفتهای و یک ماهه نباشید، همونطور که سبک زندگی به یه مقطع یه ماهه از زندگی شما گفته نمیشه، قرارهم نیست سبک زندگی رو بشه یه ماهه عوض کرد و یه شخصیت انگلیسی زبان جدید توی وجودمون به دنیا آورد و بزرگش کرد و تربیتش کرد و بهش شناکردن یاد داد. صبور باشید.
قدم ششم: اگر دوستی دارید که بیشتر از شما زبان بلده باهاش انگلیسی حرف بزنید و چت کنید به جای فارسی و ازشون بخواید اگر وقت و حوصله داشتن گاهی اشتباهاتتون و راه حلشون رو هم بهتون بگن.
و اما حرف آخر: به این یادداشت به چشم یک روش پیشنهادی نگاه کنید که یک نفر فکر کرده مفیده. یقینا تنها راه نیست. بی عیب و تعمیم پذیر هم نیست. پس اگر به عنوان کسی که زبان بلده، یا معلم زبانه، یا زبان مادریش انگلیسی و فارسیه با این راه حل مخالفید و راه حل بهتری سراغ دارید، می تونید پایین این یادداشت کامنت بگذارید و دلیلتون رو بگید تا من هم چیز جدیدی یاد بگیرم.