Reyhane Bahmani
Reyhane Bahmani
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

برای همه ی روزهای ول‌معطلی



یک روزی در آس و‌ پاس ترین حالت ممکن، رفتم روبرویش و سرم را کج کردمو توی دلم گفتم “آقای امامزاده صالح، اگر دستگیر نیستیپس این دو دسته مناره و گنبد چیست؟، اصلا فرق شما با همین مردم میدان تجریش چیست، که حتی نگاه هم نمی‌اندازند که گشنه ای یاتشنه؟مغرورانه سرشان را توی صفحه گوشی‌شان می‌کنند و بی تفاوت از کنارت رد می‌شوند…یعنی نمیخواهی بعد از سی سال یکنگاهی بهم بیاندازی؟یعنی از اول هم دورم انداخته ای؟تو دستم را نگیری نه توان مشهد رفتن رادارم، نه حالا حالاها دخل و خرجم به دینارکربلا و نجف می‌خورد، چرتکه ام فقط تا اسنپِ میدان تجریش برایم می‌اندازد.”

بعد که نای دو رکعت نماز هم نداشتم، تسبیح سبز نذری را سه چهارتا درمیان، نشمرده و شمرده صلوات فرستادم.کوله ی پاره و پوره یآس و‌پاسیم را همانجا برایش رها کردم…تا خودش زیپش را باز کند، هر جور که خواست یکی یکی راست و ریستشان کند.عمیق تر از هردفعه، خودم را به خودش سپردم و باقی‌مانده ام را به سمت تقدیر خاکستریم رهسپار کردم.

حالا که روزگار برایم از روی سپیدش نقاب برداشته و خاکستری ها پشت روزهای طلاییم گم شده، حالا که هرروز ور دل خودش برایم پلههای ترقیم را تراشیده و یادم رفته نداری چه شکلی بوده؟! فکر میکنم او همان تکه ای از بهشت است که خدا خواسته توی شمیراناتتهران، بی سر و صدا کربلا، مشهد، قم یا نجف برای کسی که اضطرارش زودتر از آرزوهایش به او می‌رسد، باشد.

هر روز که چشم‌هایم از آبی گنبد و گلدسته هایش پر می‌شود، توی دلم به او می گویم:”آقای امام‌زاده صالح تو دست‌های بلند خدا وسطدل تجریش، کنار لبو فروشها و بلال فروشهایی ،همان رنگین کمان از ۴ راه قدس تا آسمان هفتم و پلی برای بالارفتن زمزمه های آس وپاس ها به گوش های خدا.

.

.

.

.

✍️ #ریحانه_بهمنی

میداننجفآبی گنبدمیدان تجریشامامزاده صالح
هنر خوانده ام و واژه ها را دوست دارم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید