از همون اول، و حتی قبل ترش، میدونی که یک روزی با این سوال و البته یک عالمه سوال دیگر برخورد خواهی کرد. ازت میپرسه پسرت، بچه ات، از مادرش هم میپرسه احتمالا.
حالا این ها سوالاتی هست که به زبانش میاره، اون هایی که به زبان نمیاره چی؟ اون هایی که توی فکر و احساسش هست... و شاید نمیدونه چجوری باید به زبان بیاره یا به شکل دیگه ای بیان کنه.
این سوال ها رو معموالا حوالی سن 5 - 6 سالگی میپرسند. کمی زودتر یا دیرتر. و البته با گذشت زمان هم سوال های دیگری. ( تازه اگر پاسخ قبلی ها رو گرفته و درک کرده باشند درست درمون در حد خودشون )
هر چقدر هم که خودتو آماده کرده باشی، حتی اگر مثل من حداقل چهار پنج سال منتظر این لحظه باشی،هر چقدر هم که فکر کرده باشی یا مطالعه یا هر چیز دیگه ای، تقریبا شک نکن که وقتی ازت میپرسه، یک آن دلت میریزه. یک آن قلبت تندتر میزنه، یک آن ممکنه خودتو گم کنی.
بی مقدمه میپرسه و جایی که فکرش رو نمیکنی... مثلا وقتی پشت فرمونی... یا وقتی خوشحالید و فکر میکنی همه چیز کاملا روبراهه... البته این پرسش ها ممکنه ترسناک به نظر بیان، ولی شک نکنید که پاسخ درست بهشون، نتیجه ی بسیار خوبی خواهد داشت.
مثل سوالی که صدرا از من کرد، دقیقا بعد از یک روز خوش گذروندن، و وقتی هر دو خسته تو ماشین بودیم و داشتم برش میگردوندم پیش مادرش.... پشت فرمون بودم.
اگر عمری باشه و خداوند یاری کنه، از یکی دو هفته ی دیگه چند مطلب پشت سر هم در این ارتباط می نویسم. ( و بعدش هم هر از گاهی حسب مطالعات و تجربه ها و ....، باز چند مطلب پشت سر هم دیگه تا آخرش ببینیم چی میشه :) ) اعتراف میکنم که تقریبا هیچ وقت، هیچ کجای زندگیم، نتونسته ام یا نخواسته ام که یک کار رو پشت سر هم و بدون فاصله تا آخرش انجام بدم و معمولا وسطش چند باری اینور اونور هم میزنم. اینه که بعیده این سری از نوشته هام هم عینا پشت سر هم بیان، احتمالا باز وسطشون موضوع متفاوتی یا شعری یا ... بنویسم :)) بنابراین حتما مطالب مزتبط رو مشخص میکنم که پیدا کردن قبلی ها و بعدی ها راحت تر بشه.
دوم اینکه چون معمولا حسب سن پسرم، ( یکی 2 سال جلوتر از سنی که داره )، مطالعه میکنم و یا مواردی رو در خاطرم بیارم که ترتیب زمانی نداشته باشه، ممکنه بعضی از مطالب رو پس و پیش بگم.
این موارد حاصل تجربه هام، مطالعاتم ( چه کتابی و چه غیر کتابی!، منظورم بررسی شخصی یا مشورتی موارد پیش آمده یا پیش رو هست که لزوما ربطی به کتاب و ... نداره و خودش یک نوع مطالعه است )، مشاوره هایی که گرفتم و میگیرم و نهایتا ترکیبی از این ها هست.
هدفم اما هم به اشتراک گذاری این موارد با دوستان و هم دریافت نظرات و اطلاعات بیشتر توسط هر دوست گرامی دیگری هست.
علی الحساب به طور خلاصه به همین چند نکته بسنده میکنم:
این موارد رو به اضافه ی موارد دیگه، به شکل کامل تر و شفاف تر، خواهم نوشت.
دلاتون شاد. خانوادتون ( هر چند نفره که هست) گرم.
پ.ن: در این مطالب عامدا از عکس های با موضوع تکراری کودک غمگینی که پشت سرش پدر و مادر دارند دعوا میکنند یا هر کدم ی دست و ی لنگ بچه رو گرفته داره میکشه سمت خودش تا بی نصیب نمونه از بچه اش یا بچه اش از اون، استفاده نشده و نخواهد شد.