رضا م ز ک
رضا م ز ک
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

مدت هاست ننوشته ام

از وقتی که سعی کردم بجای نوشتن تصویرش کنم از وقتی که دیگر روزی دو ساعت کتاب خواندن را از روتین خودم خارج کردم

کروم را که باز کردم رفتم به ساند کلاود ؛ پیشنهاد ها را ورق زدم و رسیدم به قطعه بی کلامی به نام too old to late ، کاور آهنگ تصویر درخت های خشکیده ایست که وقتی آنرا پخش میکنم در این سکوت نیمه شب ، وقتی تازه آمده ام که کارم را شروع کنم من را بدنیای دیگری می برد

عنوان آهنگ و بعد خود این آهنگ دودقیقه ای مرا به تفکر عمیقی واداشت که مرا تبدیل کرد به آنکه دوس دارد بنویسد و امیدوار است که درست بنویسد امیدوار است که باز هم عده ای نوشته هایش را نخوانند و بعد بیایند در روبرویش قرار بگیرند و قضاوتش کنند ... خیلی پیر ؛ خیلی دیر

آه نکند روزی این را بگویم

آه نکند نتوانم اینهمه که در سر دارم را عملی کنم

آه نکند لحظه ای مثل این شب سیاه که البته پر از ستاره های زیباست لحظه ای از زندگی ام لذت نبرم و بدتر از آن متنفر شوم

آهنگ را روی تکرار میگذارم ... شنیدن آن صدا مغز مرا وادار به نوشتن می کند

دوست ندارم به آنچه می نویسم بنگرم انگشت هایم خود به خود روی کیبورد حرکت می کنند

چشم هایم را میبندم و

نمیتوانم

آه

خیلی پیر خیلی دیر

خیلی پیر خیلی دیر

خیلی پیر خیلی دیر

خیلی پیر خیلی دیر

برگردم به کار ... شاید بهتر باشد همانکه حواس خودم را از این ناتوانی پرت کنم

آهنگ را قطع میکنم

https://soundcloud.com/shayanhashemi/too-old-too-late?in_system_playlist=personalized-tracks%3A%3Areza-mzk%3A826896379

سه صبح

تصویرساز معمولی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید