دوازده سال پیش مجلهای را سه چهار نفری منتشر میکردیم. خام بود اما برای تجربه اول کار خوبی بود.
شماره آخر را برای "شاهمراد مشتاق" معروف به "شامی کرمانشاهی" منتشر کردیم. شاعر اهل کرمانشاه که روشن دل بود. از آن سوژههایی بود که خودمان با دست ساییدن داشتیم کشفش میکردیم و از این کشف کردن گاهی شگفتزده میشدیم.
یکی از بخشهای روزنامه مصاحبه ای بود با عوامل فیلم "کرانشینی" (کرایه نشینی). این فیلم ساخته اوایل دهه هفتاد، سالها بعد از مرگ شامی کرمانشاهی، بر اساس یکی از شعرهایش ساخته شد. چند وقت پیش اتفاقی توی هاردم دوباره به فیلم رسیدم و دیدمش. حتی با معیارهای الان هم فیلم خوش ساختی محسوب میشود. بازیهای خوب، دیالوگهای خوب، تدوین و طراحی صحنه و... همه چیزش خوب است. دیالوگها همه منظورم، با شعرهای شامی بیان میشود و بخشهایی از دیالوگها که شعرِ شامی توان یاری نداشت را "آمیرزای شاعر" سروده بود.
آن روزِ دفتر مجله که عوامل فیلم با گشاده رویی دعوت ما را پذیرفتند، از لحظات خوب زندگی من است. ما تازه پی برده بودیم که هنرمندهای محلی چقدر عمیق و زیاد کار کردند و چقدر ما آنها را به واسطه محلی بودنشان دست کم میگرفتیم. این تصویر را کوروش درست کرد. عکسی قدیمی از شامی بدستمان رسید، از بازیگران خواستیم طوری بایستند که جای یک نفر کنارشان خالی باشد. بعد مرحوم شامی را کنار "پرویز اعراضی"(آمیرزای شاعر) در تصویر نشاندیم و عکس را قدیمی کردیم.
حالا از عزیزان این تصویر، خانم "ثریا شیرزادی" گرامی و پرویز اعراضیِ با محبت فوت کردند و من امروز که خبر فوت آمیرزای شاعر را شنیدم، فکر میکردم در این زمانه چقدر جای کار عمیق و خوبِ محلی خالیست. جای همین هنرمندانی که میمانند و فرهنگهای محلی را حفظ میکنند. این سیستم و نظام سیاسی چه کاتالیزوری شد در دامن مدرنیته فیک برای از بین بردن این همه کار ناب و خوب.
پرویز اعراضی، در میان همهمه مرکزگرای فرهنگ گم شد اما الان میدانم چقدر کارش ارزشمند بود. چقدر کار هنرمندان محلی با تمام سادگیاش عمیق و بر گرفته از یک خودانگیختگی است.
کاش سیستم به ما فرصت میداد تا تجربه خام انتشار مجله را مستمر کنیم و بدل به نویسندگان محلی شویم و فرهنگ محلی را مستند کنیم.