صبحانه در جمهوری (رضا ظهرابی)
صبحانه در جمهوری (رضا ظهرابی)
خواندن ۳ دقیقه·۹ ماه پیش

ساز ناکوک روشنفکری

کلاس دکتر عباس کاظمی جامعه‌شناسی از منظر جامعه‌شناسان
کلاس دکتر عباس کاظمی جامعه‌شناسی از منظر جامعه‌شناسان


➖️ اول.

دیشب موسیقی نوازی خیابانی با ویولون خود در میدان هفت حوض تهران شروع به نواختن آثار کلاسیک کرد. کم کم مردم جمع شدند و میشد لذت بردن را در چهره هاشان دید. نوازنده میدانست چطور خوب شنیدن را به مخاطبانش عرضه کند.

➖️دوم.

پارسال برای اولین بار سر کلاس جامعه شناسی نشستم نیمه اول را با دکتر کاظمی و نیمه دوم را با استاد اباذری. این دو زمان جز معدود حال خوب کن هايم در خارج از خانه بودند. مخصوصا کلاس استاد اباذری.

این تصویر شب آخر کلاس دکتر کاظمیست که تا دیروقت صرف پرسش و پاسخ شد. هنوز جانی در جنبش #زن_زندگی_آزادی بود و سوالاتی درباره آینده از دکتر کاظمی شد.

➖️سوم.

اینجا نقدی را به دکتر و جریان روشنفکری ایران در جمع مطرح کردم. اینکه بزرگترن و مهمترین مسئولیت روشنفکران در جهان معاصر پسا جنگ، همواره هشدار به شکل گیری فاشیسم و تذکر و جدال با توتالیتاریسم بوده. دو رویکردی که در اندیشه و کار روشنفکران ایرانی فراموش شد. من بخش عمده ای از این فراموشی را به گردن جریان رسانه ای جناب آقای قوچانی می‌اندازم.

در این سال‌ها تنها یوسف اباذری بود که سخت و پر از چالش در نقدی تند و تیز در سخنرانی پاشایی نسبت به شکل گیری فاشیسم تذکر داد و گویا پیامبر گونه امروز را پیش بینی کرده بود.

آن سالها همه به مذاکرات هسته ای امیدوار بودند و فقط کمی بیش از یک سال از استقرار دولت روحانی گذشته بود. گروهی در اندیشه بازیابی آنچه بودند که در سوم تیرماه ۱۳۸۴ از دست رفته بود و گروهی دگیر به دنبال احیای کارآمدی حکومت بودند. در میانه آن خوشی، نقد اباذری پرچم عزای بی خود و بی جهت بود برای همین هم تمام حاضران تیم برندگان شادمان، از محمد رضا جلایی پور تا محمد فاضلی، اباذری را یا نقد یا تحلیل کردند تا آنجا پیش رفتند که روزنامه نگارانی مانند یزدانی خرم از جهان نو گفتند که اباذری در برابر امر نو می ایستد و به آن آگاه نیست. اندیشه پویا برایش ویژه نامه منتشر کرد و تیم قوچانی و بعدها نشریاتی مانند قلم یار و فرهنگ امروز که همه یک منشا دارند، اباذری را نقد کردند.

➖️چهارم.

اما کمتر از یک دهه طول کشید تا معلوم شود که اباذری بی‌راه نگفته.

ما امروز بر یک بند لرزان راه می‌رویم که یک ورش توتالیتاریسم است و ور دیگرش فاشیسم. دو صفحه دستگاه پرسی که استخوان‌های جنبشی اجتماعی که می‌رفت سرنوشت نیمی از انسان‌های این مملکت را تغییر دهد، در فشار خود خرد کردند.

حالا امروز رهبران اپوزیسیون، خارج نشین‌هایی هستند که حتی اگر رژیم مطلوبشان هم سرکار بیاید، احمدشاه وار میل حضور در این کشتی در حال سقوط را ندارند و تئوریسین‌های حاکم هم از بهشتی و مطهری به رائفی‌پور و ثابتی سقوط کرده که نه رمبیده  و آوار شده‌اند.

در میانه این ابتذال، گروهی از روشنفکران همچنان رو به سوی حاکمان حرف می‌زنند تا شاید در میانه ثبت تاریخی گفته‌هاشان، گوش شنوایی برای خلق توتالیتاریسم کارامد بیابند چرا که "کارآمدی و رفاه و از آن مهمتر توسعه مهمتر از آزادی است" و گروهی دیگر لب بر تذکر به راهی که جامعه به سمت فاشیسم می‌رود بسته‌اند و امور را با فانتزی سامان می‌دهند.

این وضع خوش‌بینی را از نوشتار می‌گیرد اما در نهایت باز تسلیم یک دوگانه می شویم که این بند یا پاره می‌شود یا روشنفکران ایرانی در زمانه‌ای که روشنفکری توسط راستگرایان یک فحش با کلاس برای حذف رقبا محسوب می‌شود، با خلق فضا و پرداخت هزینه، این بند را به پلی برای عبور تبدیل می‌کنند.

زن زندگی آزادیفاشیسمتوتالیتاریسم
اینجا روایت صبحانه‌ایست که هیچ وقت خورده نشد./من معماری خواندم، درباره معماری می‌نویسم. مدیر اجرایی هستم. عضو حزب اتحاد ملت. خانه‌ها، روزنامه‌ها و رمان‌ها به وجدم می‌آورند. https://zil.ink/rezazohrabi
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید