خانه ما یکی از همین خانه کوچکهای به اصطلاح قوطی کبریتیِ تهران است، توی کوچهای که تراکمش از نرم تهران بالاتر است و هر روز دارد بیشتر هم میشود.راستش را بخواهید به ما بد نمی گذرد، حوصلهمان هم سر نرفت آنچنان. نه اینکه خانه بزرگ و حیاطدار دوست نداریم، نه، اما به نظرم موضوع چیز دیگریست. سالهاست در مورد خانه و نقد قوطی کبریتها حرف زدیم و نوشتیم و سریال و فیلم و مستند ساختیم و کنفرانس برگزار کردیم.
ته همه این اظهار نظرها باز هم رسید به همین جا که در خانههای قوطی کبریتی متراکم به روح یکدیگر خنج بکشیم. جماعت کثیری از مردم در همین تراکم فاجعه بار زندگی میکنند که نتیجه قوانین نظام_مهندسی و نظام اقتصادی در آستانه فروپاشی کشور است. گروهی دیگر کارفرماهایی هستند که برای سرمایهداران شاید تازه به دوران رسیده، ساختمانهای لاکچری با کلی زوائد میسازند که بیشتر شبیه فیلهای معابد هندو هستند که از آخرین حمله رُم، در تهران جا مانده اند. آن طرف ماجرا هم گروهی در گعدههای معماری فخر مسابقات_معماری میشوند و ساختمان برای جایزه میسازند و مبانی نظری فیلان و بیسار را به خورد طرح تمام شده میدهند.
اما معماری در مقامی و بلکه در تمام مقامهایش رابطهی میان قدرت، شهر و زندگی روزمره را بازنمایی میکند. نگرش معماری امروز ما، به نما و پوستهای برای پنهان کردن ساختار رو به اضمحلال جامعه و شهر بدل شده تا زندگی روزمره شهروندان و از آن بالاتر انسانهای در فشار را مخفی کند. فضا عنصری فراموش شده در معماری امروز است. فضا بعدی از طراحیست که پروژه را از روی نقشه و مانیتورهای تریدیمکس به جامعه میکشاند. فضا حاصل تجربه زیستی آدمهاست که توسط قدرت به طرز ملال آوری از بین رفته است. خانههایی که ما در آن زندگی میکنیم، باید واکنشی به این مقام معماری باشد نه پوسته فانتزی برای پنهانکاری. اگر به آگهیهای استخدام شرکتهای معماری نگاه کنید متوجه میشوید که شکاف ژرف میان تجربه زیست روزمره مردمان با نقشههایی که از دفاتر معماری بیرون میآیند، چگونه شکل میگیرد و چگونه ساختار قدرت بر این شکاف حکمرانی میکند. چگونه کسی از نیروی کار طلب کیفیت نمیکند. این روشی است که بر تمام ارکان نظام معماری ما حاکم است، نظامی که مسئله اصلی را فراموش کرده، مسئله مردم را.
ما در خانه کوچکمان با تلاشی در برابر قدرت، تجربه زیستی خود را غنا بخشیدیم بی آنکه هیچ معماری میان ما و خانه قاضی شده باشد.