زندگی واقعیتی است که همه ما می خواهیم آن را به شکل رویا هایمان زندگی کنیم اما اکثر اوقات در زندگی به جایی می رسیم که هیچ نشانی از رویا و آرزو هایمان در آن دیده نمی شود تا در این لحظه برای آرامش خاطر خودمان به سینما پناه ببریم.
سینما تنها جایی است که می توانیم در تاریک ترین لحظات زندگی به آن پناه ببریم تا شاید رویا هایمان را تجربه کنیم هر چند ممکن است هر فیلمی توان نزدیک شدن به رویا های ما را نداشته باشد اما خود این جست وجو برای پیدا کردن تصویری نزدیک به آرزو های ذهنی مان می تواند زندگی باشد که دوستش داشته باشیم.
با این حال یک نکته وجود دارد ، اینکه همه می دانیم سینما دروغ است اما چرا آن را باور می کنیم و بعضی اوقات فکر می کنیم آن دروغ را زندگی کرده ایم؟
چون فقط برایمان دلگرم کننده است که می بینیم یک زندگی می تواند وجود داشته باشد هر چند یک تصویر نمایشی روی یک پرده عریض باشد.
باور می کنیم چون می دانیم که تمام این تصویر ها را کارگردان و یا نویسنده ای در ذهن خودش بارها و بارها زندگی کرده تا بتواند را آن را به واقعی ترین شکل ممکن به ما نشان دهد.
باور می کنیم چون تمام آن تصاویر برای ما حسی را به جود می آورند که زندگی می خواهد با واقعیت درونش آن را از ما بگیرد هر چند آن حس یک دروغ است ، یک دروغ تصویری بزرگ که ممکن است هیچ وقت آن را تجربه نکنیم.
با این حال و با تمام این دروغ ها ما حق داریم که در مقابل زندگی و سختی هایش کمی خود را رها کنیم تا حداقل توان تحملش را داشته باشیم و قطعا سینما تنها جایی است که ما را ناامید نخواهد کرد.