طبق رسم هر ساله، لباسهای نو را پوشیده و جلوی دوربین نشسته بودیم. نگاهی به یقه کتم انداختم و مرتبش کردم. مادرم دستش را دراز و پشت یقهام را کمی صاف کرد. همه با لبخند به دوربین نگاه میکردیم، و چند ثانیه بعد با صدای کلیک و نور فلش فهمیدیم عکس گرفته شده است. حالا باید فیلم دوربین را پیش عکاس میبردیم، و دعا میکردیم که فیلم نسوزد!
تکنولوژی در چند سال اخیر با سرعتی باور نکردنی پیشرفت کرده است. گوشیهای همراه از وسیلههایی برای برقراری تماس و فرستادن پیامک، تبدیل به بخشی از زندگی شخصی و کاری ما شدهاند. کارهای سادهای مثل گرفتن عکس که روزگاری مشقتهای زیادی داشت، امروز به لطف گوشیهای همراه به راحتی قابل انجام است. دیگر برای گرفتن آخرین عکس خانوادگی در پایان هر سال (طبق سنت خانوادگی) لازم نیست یک دوربین بزرگ با سه پایه را با خود ببریم و در انتها نگران سوختن عکس باشیم. کافی است گوشی را از جیب بیرون بیاوریم و یک سلفی بگیریم، و بعد آن را برای همه بفرستیم، تا همه در این خاطره شریک باشند.
زندگی من تا حدی با تکنولوژی پیوند خورده که از نخستین دقیقههای بیدار شدنم، تا لحظات پایانی روز، با آن سر و کار دارم. با آلارم گوشی بیدار میشوم، کارهای روز را در دفترچه یادداشت مینویسم، قرارهای ملاقات و جلسهها را در تقویم چک میکنم، در مسیر کار خبرها را میخوانم، با ساعتم تعداد قدمها و وضعیت سلامتم را میبینم، در جلسههای آنلاین و وبینارها شرکت میکنم، در مسیر برگشت به پادکستهای مورد علاقهام گوش میدهم، با دوستان و خانوادهام تماس صوتی و تصویری میگیرم، با اپلیکیشنهای مختلف زبان آلمانی و فرانسوی تمرین میکنم و قبل از خواب چند صفحه کتاب را بر روی گوشی میخوانم.
این بخشی از استفادههای من در یک روز معمولی است. اما شاید هیچ وقت مثل الان و در دوران شیوع بیماری کرونا، تکنولوژی به من کمک نکرده بود. من که روزی با دورکاری مخالف بودم، امروز به لطف تکنولوژی، از طرفدارن آن به شمار میروم. اغراق نمیکنم اگر بگویم بدون گوشی هوشمندم، شاید امروز بیکار بودم. وقتی به بیماری کرونا مبتلا شده و در قرنطینه بودم، با استفاده از گوشی کارهایم را مدیریت کردم. در جلسهها شرکت میکردم، با اپلیکیشنهای مختلف کارهایم را انجام میدادم، با همکاران در ارتباط بودم و حتی توانستم وقتی را که در رفت و آمد به محل کار صرف میشد را ذخیره و در برخی دورههای آنلاین شرکت کنم.
چند روز پیش عکس جالبی را دیدم که بی اغراق تاثیر تکنولوژی و گوشیهای هوشمند را نشان میدهد.
من سال هفتاد متولد شدهام. همنسلهای من با رادیو و تلویزیونهای سیاه و سفید بزرگ شدهاند. اما امروز برایم سخت است دنیایی بدون گوشیهای هوشمند را تصور کنم. گوشی من در تمام لحظات زندگی همراهم بوده است. در روزهای خوبم که با عکس تبدیل به خاطره شدهاند، در روزهای بدم که با ابزارها و اپلیکیشنهای گوناگون به من کمک کرده یا در روزهای سخت که با یادآوری یک خاطره خوب در سال گذشته آن لحظه را برایم شیرینتر کرده است. با گوشی همراهم از تمام کسانی که دوستشان دارم تنها به اندازه یک تماس فاصله دارم. صبحم را با آن شروع میکنم و شبم را با آن به پایان میرسانم. گوشی همراه برای من دیگر فقط یک وسیله نیست، بخشی از زندگی من است.
کسی چه میداند، شاید در آیندهای نزدیک از طریق گوشی بتوانم هولوگرام خودم را در جلسهها نمایش دهم، شاید بتوانم آن را با مغزم کنترل کنم و برای تماس با یک نفر فقط کافی باشد به او فکر کنم، شاید بتوانم آن را باز کنم تا اندازه یک نمایشگر تلویزیون بشود و بعد از ارائه دوباره جمعش کنم، شاید هم روزی برسد که بتوانم با آن تماس تصویری سه بعدی بگیرم و حضور عزیزانم را در کنار خودم حس کنم. واقعا برای دیدن امکانات آینده گوشیهای همراه لحظهشماری میکنم.
اما هر روزی که میگذرد یک مسئله برایم روشنتر میشود. دنیای من بدون گوشی همراهم وجود نداشت. نیل آرمسترانگ روزی که قدم بر روی ماه گذاشت، گفت:
این یک قدم کوچک برای من، و یک قدم بزرگ برای بشریت است.
از نظر من، اختراع گوشی هوشمند و پیشرفتهای آن، برای بشریت قدمی به مراتب بزرگتر به شمار میرود.