تا حالا شده که توی رابطه حس کنی که شنیده نمیشی؟ یا مثلا درک نمیشی؟ نه الان قرار نیست که در مورد طرحواره حرف بزنم. نمیخوام هم ریشه ای به قضیه نگاه کنیم. بعضی اوقات یک سری کارها رو از سر عادت انجام میدیم. اونجاست که میگن ترک عادت موجب مرض است. همیشه هم عادات بد نیسنن اما چی میشه اگه بخواهیم یه عادت بد رو از خودمون دور کنیم. حتما خیلی سخته مخصوصا اگه خیلی وقت باشه که اون عادت رو داریم. حالا حتما می پرسید اصلا بهزیست این چیزی کهه میگی-شتیده نشدن- چه ربطی به عادت داره؟ نکنه تو هم میخوای بگی مقصر منم که کسی بهم گوش نمیده؟ ببین، می دونم که چقدر سخته که نیازت به شنیده شدن براورده نشده باشه و همزمان حس گناه هم داشته باشی اما عزیز هدف این پست این نیست که دنبال مقصر بگرده. ما داربم تلاش می کنیم که به خوداگاهی بیشتر شما کمک کنیم که در جهت رفع نیازهای خودون موثرتر قدم بردارید. امروز میخواهیم ببینیم آیا این عاداتی که منجر به شنیده نشدن و حس درک نشدن در ما میشه چقدر سروکله شون توی زندگی ما پیدا میشه.
توی یک مقاله ی معتبر توی سایت سایکولوژی تودی نویسنده ادعا می کنه که فوران کردن یا بیش خودافشاگری منجر میشه تمرکز از روی عمق بیشتر به تعداد مسایل بیشتر منحرف بشه. بیش از حد بقیه اشتراک گذاشتن به حالت انفجاری زمانی پیش میاد که شخص در یک آن کل احساسات، تروماها و لحظات سخت زندگی اش رو تخلیه می کنه روی سر دیگری. مثل یک مسلسل که پشت سر هم شلیک می کنه. حالا عیبش مگه چیه؟
میگه که وقتی شما بیش از از احساساتت بگی، در توجه و درک رو روی خودت می بندی چون بقیه نمیدونن که روی کدوم صحبت یا موضوع تمرکز کنند. از طرفی ممکنه که صحبت های شما هیجانات و واکنش ها متفاوتی رو در بقیه ایجاد کنه که از شدت زیاد احساسات ممکنه دچار حالت قفل شدگی روانی بشن و نتونند با شما همدلی مناسب موقعیت رو داشته باشند یا حتی ممکنه که موقعیت رو ترک کنند و قطعا این اخرین چیزی است که شما می خواهید. پس در نتیجه بر خلاف تصور شما که دارید خودتون رو به بقیه معرفی می کنید یا احتمالا از لحاظ عاطفی گشودگی دارید نشون میدید ولی این رفتار چه ناخودآگاه چه از سر عادت منجر به صمیمت و گفتگوی سازنده نمیشه و یکجورهایی با این ععادت فرصت سوزی میشه. پس به خواسته و هدف خودتون که ایجاد صمیمت و درک هست نمیرسید. نه تنها نیازهامون براورده نمیشه بلکه ممکنه که با این کارمون جلوی شفافیت با خودمون رو هم بگیریم و هیچ وقت نتونیم توی احساسات و خاطراتمان عمیق بشیم. بیش از حد به اشتراک گذاشتن اینطوریه که مثلا توی صحبت با همسر یا پارتنرتون ممکنه اینقدر شما و یا اون از خودتون و احساساتتون بگین که باعث گیج شدن و یا طرف مقابل بشین. پس یعنی با این رفتار به خودمون آسیب می زنیم. حالا
چه نکاتی باعث میشن من شنیده نشم:
· بیش از حد به اشتراک گذاشتن
· مطرح کردن چند موضوع همزمان
· اجازه ی صحبت کردن ندادن
مثال
توی دعوای زن و شوهری، یک نفر کاملا توی نقش قربانی فرو میره و با حرف ها و خاطرات و احساساتش دیگری رو بمباران می کنه و فرصت حرف زدن رو از طرف مقابلش می گیره و نمی تونن یه گفتگوی سازنده داشته باشند.
یا طبق تجربه ی نویسنده، شخصی توی یک کارگاه گروهی پر از ادم غریبه از خاطره ی سوء استفاده ی جنسی که ازش شده بود صحبت کرد و همه قفل شده بودند و نمی دونستند چی باید بگند.
راه حل چیه؟
1. موضوع رو محدود کنید.
2. عمق بعض تعدد موضوعه
3. صبور باشین.
راه حل پیشنهادی این بود که به جای صحبت و گشودگی بیش از حد یک سکانس رو انتخاب کنیم و تعریف کنیم. مثل اینکه یه کوچولو رای پرده رو باز کنیم و از طریق همون به اطلاعات برسیم.واضح ترش یعنی با اختیار و آگاهی یک بحث رو انتخاب کنیم و درباره اش حرف بزنیم. وقتی آگاهانه انتخاب می کنیم فرصت بیشتری هم برای شنیده شدن به طرف مقابل میدیم و فضای کافی برای تامل ورزی و گفتگوی سازنده میذاریم. خوبی اش به اینه که همتسر و یا پارتنرتون و هم شما هر دو احساس صمیمت و شنیده شدن می کنید.
و در نهایت بیش از حد افشا کردن راه مناسبی برای ایجاد صمیمت نیست و قسمت کردن احساساتتون با دیگران یک هنره، هنری از جنس تعادل بین خودمراقبتی و مرزگذاری و اسیب پذیری. از طریق اشتراک گذاری هدفمند احساساتمون با دگیران می توونیم به روابط معنادارتر، خو تاملی بیشتر و صمیمت برسیم. در نهایت سیلی از عواطف و خاطرات بد ممکنه باعث اسیب به روابط و برطرف نشدن نیازهامون بشه و این رفتار چه از سر عادت باشه یا ناخوداگاه تاثیرش یکسانه. برای پیدا کردن ریشه ی این رفتار می تونید از یک متخصص با صلاحیت کمک بگیرید.