رضا قاسمی لسکوکلایه
رضا قاسمی لسکوکلایه
خواندن ۴ دقیقه·۱۰ ماه پیش

دنیا چقدر می ارزد؟ / وصیت اسکندر

اسکندر مقدونی معروف به اسکندر بزرگ یا اسکندر ذوالقرنین پادشاه مقدونیه در یونان باستان بود. وی از نخبگان علم حرکات، لشکرکشی و مدیریت استراتژیک در عصر خود بود که فقط 33 سال عمر کرد، یعنی از تاریخ ۳۵۶ تا 323 ق.م.

لینک سایت نویسنده

لینک مقاله

او در شهر پلا متولد شد. تا سن ۱۶ سالگی تحت تعلیم ارسطو قرار گرفت. اسکندر توانست تا پیش از رسیدن به سن 30 سالگی یکی از بزرگ‌ترین امپراتوری‌های دنیای باستان را شکل دهد، که از دریای یونان تا هیمالیا گسترده بود. او در جنگ‌ها شکست‌ناپذیر می‌نمود. از اسکندر به‌عنوان یکی از 10 فاتح بزرگ در تاریخ یاد می‌شود. او بانی اصلی گسترش فرهنگ و تمدن یونانی در جهان و سرآغاز عصر هلنیسم و پیدایش جاده ابریشم بود.

#رضاقاسمی_لسکوکلایه
#رضاقاسمی_لسکوکلایه

پس از آنکه پدر اسکندر، فیلیپ دوم مقدونی، به قتل رسید، اسکندر در سال ۳۳۶ ق.م. به جای او بر تخت نشست. اسکندر کشوری نیرومند و ارتشی کارآزموده را از پدرش به ارث برد. سرلشکری یونان به او اعطا شد. وی از این موهبت برای تحقق بخشیدن به بلند پروازی‌های نظامی پدرش نهایت استفاده را برد. در سال ۳۳۴ ق.م. به آسیای صغیر که تحت کنترل هخامنشیان قرار داشت هجوم برد و سلسله نبردهایی را به راه انداخت که 10 سال به درازا انجامید. اسکندر طی سلسله نبردهای سرنوشت‌سازی، به ویژه نبردهای ایسوس و گوگمل، اقتدار پارسیان در منطقه را در هم شکست. او متعاقباً داریوش سوم، شاهنشاه پارسی را به زیر کشید و بیشتر مناطق تحت کنترل هخامنشیان را تسخیر کرد. آن زمان امپراتوری اسکندر گستره‌ای از دریای آدریاتیک تا رود سند را در بر می‌گرفت.

وی را «رهایی‌بخش» می نامیدند وبدین ترتیب به سرعت وارد اساطیر، قصه‌ها و افسانه‌ها از جمله قصه ی ذوالقرنین شد.

فلاویوس می نویسد، او وارد اورشلیم شده و در معبد مقدس، قربانی تقدیم کرد و یهودیان را برای سکونت به اسکندریه دعوت نمود. به گزارش کتیبه‌های بابلی، پیش از اینکه وارد بابل شود، او را «شاه جهان» نامیدند و سجده‌کنان به استقبالش رفتند. در سال ۳۲۶ قبل از میلاد اسکندر در پی دست‌یابی به «لبه دنیا و دریای بزرگ بیرونی» به هند لشکرکشی کرد، اما بنا بر تقاضای لشکریانش، پیشروی را متوقف نمود و بازگشت. پس از استقرار دوباره در بابل، اسکندر تصمیم گرفت تا ناوگان خود را برای گسیل به عربستان آماده کند، ناوگان تجهیز شد، اما اسکندر چند ماه پیش از حرکت، در سال ۳۲۳ ق.م. درگذشت. پس از مرگ اسکندر، وقوع جنگ داخلی میان بازماندگانش منجر به از هم گسیختگی امپراتوری پهناور او و ظهور حکومت‌هایی شد که توسط سرداران و وارثانش، موسوم به دیادوخوی، اداره می‌شدند.

نتیحه گیری

اگر اسکندر شوی و نیمی دنیا را تسخیر کنی!

اگر قارون شوی ثروت بی شمار جمع کنی!

اگر نوح شوی 950 سال عمر کنی!

فقط دو چیز از تو باقی می ماند «خوبی یا بدی»

پس در دوره کوتاه عمرت بکوش تا از خود اثر خوب برجا بگذاری و به نیکی ماندگار شوی!

وصیت اسکندر

اسكندر پس از تسخیر حکومت‌های بسیار در حال بازگشت به وطن بود در بین راه، به قولی بیمار شد و به قولی در ایران زخمی شد، به مدت چند ماه بستری گردید. با نزدیک شدن مرگ، اسكندر دریافت که چقدر پیروزی هایش، سپاه بزرگش، شمشیر تیزش و همه‌ی ثروتش بی فایده بوده است.

او فرمانده هان ارتش را فرا خواند و گفت:

من این دنیا را بزودی ترک خواهم کرد. اما سه خواسته دارم ، خواسته هایم را حتماً انجام دهید.

فرماندهان ارتش درحالی که اشک از گونه هایشان سرازیر شده بود موافقت کردند که از آخرین خواسته‌های پادشاهشان اطاعت کنند.

اسكندر گفت:

اولین خواسته‌ام این است که پزشکان من باید تابوتم را به تنهایی حمل کنند.

دوم، وقتی تابوتم را به سوي قبر حمل می ‌كنند، مسیر منتهی به قبرستان باید با طلا، نقره و سنگ‌های قیمتی که در خزانه جمع آوری کرده‌ام پوشانده شود.

سومین و آخرین خواسته این است که هر دو دستم باید بیرون از تابوت آویزان باشد.

مردمی که آنجا گرد آمده بودند از خواسته های عجیب پادشاه تعجب کردند. اما هیچ کس جرات اعتراض نداشت. فرمانده‌ی مورد علاقه اسكندر دستش را بوسید و روی قلب خود گذاشت و گفت:

پادشاها، به شما اطمینان می‌دهیم که همه‌ی خواسته هایتان اجرا خواهد شد. اما بگویید چرا چنین خواسته‌های عجیبی دارید؟

در پاسخ به این پرسش، اسكندر نفس عمیقی کشید و گفت:

من می خواهم سه درسی که از دنیا یاد گرفته‌ام مردم را آکاه سازم.

- می خواهم پزشکان تابوتم را حمل کنند چرا که مردم بفهمند که هیچ دکتری نمی تواند هیچ کس را واقعاً شفا دهد. آنها ضعیف هستند و نمی‌توانند انسانی را از چنگال مرگ نجات دهند. بنابراین، نگذارید مردم فکر کنند زندگی ابدی دارند.

- درمورد ریختن طلا، نقره و جواهرات در مسیر راه به قبرستان، این پیام را به مردم می‌رساند که حتی یک خروار طلا هم نمی‌توانم با خود ببرم. بگذارید مردم بفهمند که دنبال ثروت رفتن اتلاف وقت محض است.

- درباره‌ی سومین خواسته‌ام یعنی دست‌هایم بیرون از تابوت باشد، می‌خواهم مردم بدانند که من با دستان خالی به این دنیا آمده‌ام و با دستان خالی این دنیا را ترک می‌کنم.

مدیریت استراتژیکرضا قاسمی لسکوکلایهحل مسالهمهندسی صنایع#آستانه اشرفیه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید