در اكتبر سال 1994 شخصی به نام دكتر آنتاناس ماكوس كه يك استاد فلسفه و رياضيات بود به عنوان شهردار بوگوتا پايتخت كلمبيا انتخاب شد. اين شهر به عنوان پايتخت قتل جهان معروف بود ومقامات شهر در فساد شهره بوده اند.

در واقع اهالی بوگوتا از اين همه نابسامانی به ستوه آمده و به دنبال چاره ای بودند كه نهايتا به دكتر ماكوس به عنوان يك ضد سياستمدار متوسل شدند.
دكتر ماكوس برای مقابله با ناهنجاری شهر بوگوتا از روش های جالبی استفاده كرد. مثلا در سر چهار راه گروه هايی پانتوميم متشكل از دانشجويان تئاتری به كار گماشت. آنها صورت خود را سفيد و سياه كرده بودند و هر كس تخلفی می كرد آن را مسخره می كردند. اگر عابر پياده ای از چراغ قرمز رد م شد به دنبالش می افتادند و ادايش را در می آوردند و همين باعث شد كه شهروندان از ترس مسخره شدن از تخلف بپرهيزند.
با گذشت چند ماه، درصد افراد پياده ای كه به علائم راهنمايی توجه و مطابق آن رفتار می كردند از 26 به 75 درصد رسيد. در حقيقت استقبال از اين طرح و موفقيت آن در كاهش خلاف چنان چشم گير بود كه دكتر ماكوس 400 نفر ديگر پانتوميم كار استخدام كرد تا خدمات اين گروه ها به سراسر شهر گسترش يابد.
اين تنها بخشی از كارهای به ظاهر ساده بود كه توسط دكتر ماكوس انجام شد و اتفاقا در نظم بخشی به شهر نتيجه داد.
تغییر نگرش حکمرانان ، کسب دانش و رسوب آن برای مردمان ، توانمندسازی جامعه برای رسیدن به اهداف متعالی، دیگر انتخاب نیست یک ضرورت است.