ویرگول
ورودثبت نام
رضا قاسمی لسکوکلایه
رضا قاسمی لسکوکلایه
خواندن ۵ دقیقه·۲۰ روز پیش

مصرف بی رویه .../ پیاز، چوب، سکه

گلستان که امروز باشد ببار / تو فردا چنی گل نیاید بکار

از امروز کاری بفردا ممان / که داند که فردا چه گردد زمان؟

سایت نویسنده

چرا در این کشور مصرف همه چیز بالا است؟ برق، آب، گاز، بنزین، نان و غیره.

  • مساله چیست؟
  • مقصر کیست؟
  • کمبود ناشی از چیست؟

چند نوع پاسخ می توان برای سوالات بالا ارائه نمود:

نوع اول – در یک نگاه عامیانه ی «هرکسی از ظن خود شد یار من» پاسخ این است که شهروندان بی رویه مصرف می کنند! این نگاه از منظر حکمرانان و رسانه ملی رایج است و سر هر مساله و کمبودی یقه شهروندان را می گیرند!

نوع دوم – یک نگاه دیگر این است که سریعا حکمرانان و کارفرمایان را مقصر معرفی کنند! که البته بی راه هم نیست ولی در این کشور رایج نیست و مساله ای را حل نمی کند و کمبود را جبران نمی کند!

نوع سوم – با نگاه تصمیم گیری چند معیاره برای حل مساله اقدام شود و نگاه و دیدگاه به سمت و سوی سوق پیدا کند که «اتلاف» از جانب هر کسی باشد، چه شهروند و چه حکمران، نا صحیح است و باید حذف شود.

تصمیم گیری چند معیاره =(MADM) Multi- Attribute Decision Making

#رضا قاسمی_لسکوکلایه
#رضا قاسمی_لسکوکلایه

سوال اساسی

چگونه «با نگاه تصمیم گیری چند معیاره» اقدام حذف اتلاف صورت می گیرید؟

پاسخ

با شناخت مولفه ها، ویژگی ها و صفاتی که منشاء پیدایش اتلاف است!

سناریوی شکل گیری اتلاف

  • حکمرانی ضعیف، صنعت داخلی و توسعه کشور را نادیده می گیرد.
  • کمبود در کشور بوجود می آید.
  • شهروندان برای رفع نیاز خود به هر دری می زنند! مثلا برای جبران سرمایش منزل، وسایل سرمایشی ریجکتی، پر مصرف و غیر مجاز که به طور قاچاق از مرزها وارد شده است را خریداری می نمایند.
  • مجبورند خودروی داخلی خریداری کنند و به دنبال آن به ناچار بنزین بیشتری مصرف کنند و هوای بیشتری آلوده کنند.
  • نوسازی صنایع فرسود و بزرگ طی 45 سال انجام نشده و مصرف سوخت های آنها که عمده تاً فسیلی و از نوع نفت و گاز و ذغال سنگ است بسیار بالا است و همگی منشاء و زمینه پیدایش اتلاف، آلودگی هوا و خاک است و سوغات آن بیماری های لاعلاج و سعب العلاج می باشد.

چاره چیست؟

  • از همین امروز باید حکمرانان – یعنی تمامی نهادهایی که در قانون اساسی و سایر قوانین به آنها مسئولیت اداره و پیشرفت کشور واگذار شده است- با معیار های چندگانه تصمیم گیری نمایند و هرکدام گوشه ای از کار را بگیرند و اتلاف را در کشور حذف کنند تا شهروندان با مصرف صحیح خود دچار غافلگیری نشوند! (برق، گاز، آب قطع نشود)
  • به طور مثال، دارایی های راکد و بدون مصرف حکومتی (زمین فلان و ساختمان بهمان و ...) را مطابق اصول و قوانیین رایج کشور، مولد نمایند و صنایع را توسعه دهنده و پر مصرف ها را نوسازی کنند.
  • بانک های کشور مورد نظارت حکمرانی قرار گیرد و منشای ثروت اندوزی و کسب دارایی های هنگفت آنها -از کجا آورده اند- تفحس شود.
  • در یک کشوری که بیش از 85% نفوس آن از وضعیت بد اقتصادی رنج می برند، چه ضرورتی دارد که بانک ها و تعدادی شرکت های لوکس و لاکچری در دل پایتخت ابنیه و ساختمان های سر به فلک کشیده داشته باشند؟
  • آیا فرایند اصلی و کار واقعی یک بانک چیزی به جز سه عمل «دریافت، پرداخت و صندوق» است؟
  • با تحقیق و توسعه به فناوری دست پیدا کنند که وسایل سرمایشی نصب شده در منازل و ادارات کشور که عمدتاً از راه قاچاق وارد کشور شده و ریجکتی و پر مصرف است، بهیه سازی شود یا جایگزین گردد و ...

نتیجه گیری

با تصمیم گیری عاقلانه و در نظر گرفتن معیارهای چندگانه و به دور از تعصبات و حب و بغض، می توان اتلاف را حذف نمود، مساله مردم و حکومت را نیز حل کرد.

هم پیاز خورد هم چوب خورد هم سکه داد

این مَثل درباره کسانی گفته می شود که فکر می کنند خیلی دانا و زرنگ هستند ولی همیشه ضرر می کنند.

روزگاری، دو مرد کشاورز با یکدیگر دچار اختلاف شدند و هرچه زمان می گذشت، اختلاف بین این دو بالاتر می گرفت. تا اینکه بالاخره شکایت پیش قاضی بردند. کشاورز اول گفت: من پیاز می کارم و کشاورزی خوبی هم دارم. این مرد همسایه زمانی که محصول من آماده جمع آوری می شود، افرادی را می فرستد تا محصول را خراب کنند و دلیلش را می پرسم می گوید: این محصولات بد بو و بی خاصیت است. بوی آن مرا اذیت می کند. قاضی از کشاورز دوم خواست از خود دفاع کند. او فقط می گفت: محصول او اصلاً به درد نمی خورد.

قاضی کمی فکر کرد و حکمی صادر کرد. او گفت: کشاورز دومی که به محصولات کشاورز اولی خسارت وارد کرده یا باید 100 سکه بپردازد، یا 100 چوب بخورد، یا 10 کیلو پیاز را خام خام بخورد. مرد کشاورز که خودخواه و خسیس بود، قبول کرد. از آنجا که فکر می کرد حکم سومی راحت تر است، گفت پیاز می خورم. با اینکه خیلی سخت بود 2 کیلو پیاز را خورد، ولی دیگر نتوانست و با خود فکر کرد شلاق خوردن راحت تر است. پس گفت: باشه حکم چوب را در مورد من اجرا کنید. اما وقتی 20 ضربه چوب خورد، دید که واقعاً توان تحمل این ضربات را ندارد و ترسید که جانش را از دست بدهد و گفت: دست نگهدارید، سکه می دهم و خسارت مالی را جبران می کنم.

درواقع کشاورز دوم هم پیاز را خورد، هم چوب را و هم سکه را داد.

رضا قاسمی لسکوکلایهمهندسی صنایعحل مسالهسیستم مدیریتیآزاد اندیشی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید