چرا در این کشور مصرف همه چیز بالا است؟ برق، آب، گاز، بنزین، نان و غیره.
چند نوع پاسخ می توان برای سوالات بالا ارائه نمود:
نوع اول – در یک نگاه عامیانه ی «هرکسی از ظن خود شد یار من» پاسخ این است که شهروندان بی رویه مصرف می کنند! این نگاه از منظر حکمرانان و رسانه ملی رایج است و سر هر مساله و کمبودی یقه شهروندان را می گیرند!
نوع دوم – یک نگاه دیگر این است که سریعا حکمرانان و کارفرمایان را مقصر معرفی کنند! که البته بی راه هم نیست ولی در این کشور رایج نیست و مساله ای را حل نمی کند و کمبود را جبران نمی کند!
نوع سوم – با نگاه تصمیم گیری چند معیاره برای حل مساله اقدام شود و نگاه و دیدگاه به سمت و سوی سوق پیدا کند که «اتلاف» از جانب هر کسی باشد، چه شهروند و چه حکمران، نا صحیح است و باید حذف شود.
تصمیم گیری چند معیاره =(MADM) Multi- Attribute Decision Making
چگونه «با نگاه تصمیم گیری چند معیاره» اقدام حذف اتلاف صورت می گیرید؟
با شناخت مولفه ها، ویژگی ها و صفاتی که منشاء پیدایش اتلاف است!
با تصمیم گیری عاقلانه و در نظر گرفتن معیارهای چندگانه و به دور از تعصبات و حب و بغض، می توان اتلاف را حذف نمود، مساله مردم و حکومت را نیز حل کرد.
این مَثل درباره کسانی گفته می شود که فکر می کنند خیلی دانا و زرنگ هستند ولی همیشه ضرر می کنند.
روزگاری، دو مرد کشاورز با یکدیگر دچار اختلاف شدند و هرچه زمان می گذشت، اختلاف بین این دو بالاتر می گرفت. تا اینکه بالاخره شکایت پیش قاضی بردند. کشاورز اول گفت: من پیاز می کارم و کشاورزی خوبی هم دارم. این مرد همسایه زمانی که محصول من آماده جمع آوری می شود، افرادی را می فرستد تا محصول را خراب کنند و دلیلش را می پرسم می گوید: این محصولات بد بو و بی خاصیت است. بوی آن مرا اذیت می کند. قاضی از کشاورز دوم خواست از خود دفاع کند. او فقط می گفت: محصول او اصلاً به درد نمی خورد.
قاضی کمی فکر کرد و حکمی صادر کرد. او گفت: کشاورز دومی که به محصولات کشاورز اولی خسارت وارد کرده یا باید 100 سکه بپردازد، یا 100 چوب بخورد، یا 10 کیلو پیاز را خام خام بخورد. مرد کشاورز که خودخواه و خسیس بود، قبول کرد. از آنجا که فکر می کرد حکم سومی راحت تر است، گفت پیاز می خورم. با اینکه خیلی سخت بود 2 کیلو پیاز را خورد، ولی دیگر نتوانست و با خود فکر کرد شلاق خوردن راحت تر است. پس گفت: باشه حکم چوب را در مورد من اجرا کنید. اما وقتی 20 ضربه چوب خورد، دید که واقعاً توان تحمل این ضربات را ندارد و ترسید که جانش را از دست بدهد و گفت: دست نگهدارید، سکه می دهم و خسارت مالی را جبران می کنم.
درواقع کشاورز دوم هم پیاز را خورد، هم چوب را و هم سکه را داد.