مه ما میخواهیم زندگی بهتری داشته باشیم. برای این کار برنامهریزی میکنیم، هدف مشخص میکنیم، زمانمان را مدیریت میکنیم و سعی میکنیم با کنترل روی رفتارمان، زندگی بهتری را برای خود رقم بزنیم. اما نقش عادت ها در زندگی ما چیست؟ عادت های خوب یا بد چه تاثیری در این روند دارند؟
فکر میکنم نقش عادت ها در زندگی ما به اندازهای است که اگر این نقش را فراموش کنیم، نباید امیدی به سایر تلاشهایمان داشته باشیم. خوب که دقت کنیم متوجه خواهیم شد که در واقع زندگی ما حاصلجمعِ عادت های ماست. اما وقتی از عادت حرف میزنیم، از چه میگوییم؟
در مقدمه کتابِ قلاب از قول روانشاسان شناختی، این تعریف را برای عادت میخوانیم: «رفتارهایی ناخودآگاه که در پیِ وجود یک نشانهی موقعیتی از خود نشان میدهیم.» پس:
دیشب که مسواکِ قبل خوابتان را میزدید، دقیقا وقتی مسواک را برداشتید چه کاری انجام دادید؟ آیا نیاز داشتید روی رفتارِ خود، کنترل داشته باشید تا این عمل را انجام دهید؟ آیا هر لحظه حواستان بود که مسواک را بجای دهان، درون چشمتان فرو نکنید؟
یک ویژگی رفتارهای ناخودآگاه این است که چندان در حافظهی ما ضبط نمیشوند. یعنی اعمالی که به صورتِ عادتوار از ما سرمیزنند، چون به صورت ناخودآگاه انجام میشوند، کمتر در حاقظهی ما باقی میمانند. بعلاوه در این رفتارها، ما نیازی به خودآگاهی و تمرکز زیاد رویِ اعمالمان نداریم. به محضِ برداشتنِ مسواک و قرارگرفتن در موقعیتِ مربوطه، با حداقل خودآگاهی، مسواک زدن را انجام میدهیم.
با این توصیفات بنظر میرسد، بر خلاف آنچه در پاراگرافِ اول مطرح شد، تلاش برای زندگی بهتر، نیاز به کنترلِ لحظه به لحظه روی رفتارمان ندارد. وقتی که میدانیم کیفیت زندگی ما، ماحصلِ عادتهای ماست و عادتها هم رفتارهایی با خودآگاهی بسیار کم هستند، پس ما نباید الزامی به خودکنترلیِ افراطی برای رسیدن به اهدافمان داشته باشیم.
در عوض نیاز داریم تا عادتهای خوبی در خودمان ایجاد کنیم و عادتهای بد را ترک کنیم. از آن به بعد تکرار ناخودآگاه این رفتارها، مسیرِ ما در رسیدن به اهدافمان را هموار خواهند کرد.
حالا عادت های خوب را چگونه می توان ایجاد کرد؟ چگونه عادت های بد را ترک کنیم؟