یکی از مباحث داغ بحث هوش و ارزیابی هوش است. اما در سیستم آموزشی ما به ویژه برای متخصصین این مساله هنوز کمرنگ و مبهم است. برای امروز یک مقاله جدید نوشته "داگلاس دیترمان" را آماده کرده ایم که تجارب ارزشمند خود را در مجله علمی هوش در سال 2014 منتشر کرده است.
اخیرا، ناشری به من گفت که بر اساس تحقیقی که در مورد فهرستهای واحدهای درسی روانشناسی و آموزش ایالات متحده انجام شده است تنها پنج واحد مربوط به هوش انسانی بوده است ( بدون در نظر گرفتن واحدهایی که آموزش آزمون هوش را شامل میشود). این را با واحدهای درسی مربوط به شخصیت مقایسه کنید که هر گروه آموزشی در ایالات متحده حداقل یک واحد درسی در مورد شخصیت را شامل میشود. اگر به مردم هوش را آموزش ندهیم، آنها هرگز چیزی در مورد آن نخواهند آموخت. اگر بهترین دانشجویان ما چیزی در مورد آن نشوند، هرگز وارد این حوزه نخواهند شد.
بی معنی خواهد بود که اجازه ندهیم مردم از این حوزه باخبر شوند. هوش موثقترین و معتبرترین متغیر هریک از علوم اجتماعی است. هوش در صنعت آزمون، صنعتی چندمیلیاردی ایجاد کرده است. سالانه میلیونها تست گروهی استخدام، گزینش و تعیین سطح ارتش و پذیرش دانشجو برای دانشگاهها صورت میگیرد که این تنها اشاره به تعداد محدودی از استفادههای آن است.
آزمونهای هوش در سرتاسر دنیا به عنوان ابزار معتبر و موثق بالینی در آموزش و روانشناسی محسوب میشود.
تئوری مربوط به هوش توسعه کاملتری پیدا کرده است و از نظر ریاضی در مقایسه با تمام ساختارهای روانشناسی پیچیدهتر است. ولی با این وجود، بنابر نظر حداقل یک ناشر، تنها پنج واحد درسی در زمینه هوش در ایاالت متحده تدریس میشود. در حالی که هوش عالیترین موفقیت علوم اجتماعی است به نظر میرسد که قدرش را نمیدانیم.
دوست دارید بدونید چطوری تست هوش ریون رو باید انجام بدید؟ در این پست می تونید تست هوش ریون، سوالات با جواب و ترفندهای حل اون رو بخونید....
واقعا حیرت میکنم که چرا در معرفی موفقیت شاهانه یک تحقیق علوم اجتماعی به مخاطبین مشتاق عاجزیم. دانشجویان اگر تنها به همین دلیل که نمونهای از قدرت تحقیق اجتماعی را بشناسند باید درباره هوش بدانند.
برای دانشجویان دانستن در مورد هوش انسانی بدون در نظر گرفتن اینکه چه انتخابی برای آینده شغلی خود خواهند داشت، مفید خواهد بود. برای دانشجویانی که وارد علوم پزشکی یا حقوق میشوند، شناخت دامنه وسیعی از تواناییهای انسانی در برخورد با بیماران و مراجعانشان مفید خواهد بود.
من در آموزش هوش متعجب از این بودم که بارها دانشجویان فوقالعاده توانمند بر این عقیده بودند که هیچ تفاوتی با دیگران نمیکنند.
وقتی که در باره دامنه توانایی انسان با آنها صحبت میشود شوکه میشوند و وقتی در دنیای واقعی با آن روبرو میشوند بیشتر شوکه میشوند.
بعضی دانستیهای خاص هم در مورد هوش مفید هستند. تحقیقات اخیر در همهگیر شناسی شناختی کسانی را که وارد رشته پزشکی میشوند هنگام صدور نسخه پزشکی نسبت به تفاوتهای فردی بیماران حساس میکند. وکلایی که در ایالات متحده با پروندههای اعدامی سروکار دارند باید در مورد هوش بدانند چون کسانی که دچار ناتوانی هوشی هستند از مجازات مرگ معاف هستند. وکلا همچنین باید نسبت به دامنه وسیع تواناییهای مراجعین خود آگاه باشند. برای دانشجویانی که در رشته آموزش مشغول به تحصیل هستند، شناخت هوش انسانی، نحوه سنجش آن، و تعریفی که از این سنجشها دارند برای شغل آینده آنها و برای شناخت رابطه نزدیک بین آموزش و هوش، ارزش بنیادی دارد.
برای هرکسی که وارد کسب و کار میشود، دانستن آثار مکتوبی که در مورد اشتغال وجود دارد حائز اهمیت است.
بحثهای علمی مربوط به مسائل حل نشده از سوی تمام دانشجویان باعث صیقل یافتن مهارت تشخیص ایشان در سنجش شواهد و رسیدن به نتیجهگیری در مورد مسائل علمی خواهد شد. حداقل اینکه، اکثر دانشجویان طولی نخواهد کشید که با نتایج آزمون فرزندان خود روبرو میشوند، که بعضی مواقع از طرف معلم یا مربی تربیتی ضعیفی تعلیم دیدهاند که در مورد تعریف نمره چیزی نمیدانستند. به خاطر وجود فرزندان هم که شده این موضوع حائز اهمیت است که تعریف نمرهها و چگونگی تفسیر آنها را بشناسند.
این موضوع برای من قابل فهم نیست که در مورد دانشجویان فارغالتحصیل در رشته روانشناسی و آموزش، آنها را برای فعالیت روانشناسی بالینی یا آموزش در حالی اعزام میکنند که در مورد هوش چیز زیادی نمیدانند. اغلب آنها با تعلیمی اندک در مورد اینکه هوش چیست و تعریف نمرهها در واقع چه میتواند باشد، تنها یک دوره مختصر در مورد نحوه اخذ آزمون گذرانده بودند. از نظر من این قابل تشبیه است با تعلیم جراحان متخصصی که هیچ چیزی در مورد آناتومی یا فیزیولوژی بدن نمیدانند.
یکی از مشکلات جدی حوزه هوش انسانی این است که آنچه مردم در مورد هوش میدانند، اگر صددرصد غلط نباشد، اغلب اشتباه است. اغلب به خاطر زاویه نگاه مطبوعات عمومی تحریف شده است. خیلی عادی است که روزنامهنگاران بیشتر تمایل به جدال دارند چون خوانندگان بیشتری را چذب میکند. قضایای مربوط به هوش انسانی که گزارش میشوند بیشتر متمایل به مسائلی است که سابقه جدال در مورد آنها وجود دارد مثل اختلافات جنسی و قومی.
اختلافهای جنسی و قومی در بهترین حالت به بخش اندکی از تفاوتهای هوشی در میان انسان ارتباط پیدا میکند. یکی دیگر از موضوعهای شناخته شده در مطبوعات مشکلاتی است که از هوش حاصل میشود. این تحقیق بارها قبل از اینکه یک یا دو تحقیق موفق کاملا به اثبات رسیده باشند، گزارش شده است. این تحقیقها اغلب با تیراژ بالا به عموم عرضه شده است و تحقیقی در رد آنها به ندرد در مطبوعات عمومی گزارش شده است. هنوز یکی دیگر از حوزههای شناخته شده در مورد این آزمونها گزارش تقلب، سوء استفاده، یا تبعیض با این تاثیر ذهنی است که هرگز قابل اعتماد و موثق نیستند.
این مسائل که بیشترین توجه را در مطبوعات داشتهاند به این علت که به بطن بعضی از فرضیههای بنیادی در مورد ساختارهای هستهای اجتماع میپردازد بحث برانگیز است. کارسون (۲۰۰۷) این تحولات فلسفی را حداقل تا عصر روشنفکری دنبال کرده است. متفکران عقلی نسبت به سلطنت موروثی مردد میشدند. به نظر میرسید که دموکراسی بدیل آشکار ان بود. پرسش این بود که چه کسی باید جایگزین وارث سلطنت شود؟
پاسخ آشکار انتخاب قابلترین است. پرسش این بود که آیا میتوان کسی را پیدا کرد؟ فلاسفه اسکاتلندی عقل سلیم در کنار سایر فلاسفه بدیلهایی را مطرح کردند. یکی از بدیلها این بود که قابلترین آنهایی هستند که بالاترین تحصیلات را دارند، چون مردم در یک سطح متولد میشوند. پاسخ دیگر این بود که قابلترین کسانی هستند که موهبت ذاتیشان قابلترین بوده و حداقل تا حدودی به خاطر این موهبت اولیه از بیشترین آموختهها برخوردارند. از آنجایی که هوش مستقیما به همین مسئله میپردازد، نباید تعجب کنیم که حداقل در چهارصد سال گذشته این موضوع بحث برانگیز بوده است. ما به عنوان محقق باید هوشیار باشیم که آنچه را در مورد هوش میآموزیم به این مسائل مهم مربوط هستند و در نهایت میتوانند حداقل بنیانهای تجربی را حل کنند. جای تعجب ندارد مردمی که بطور ضمنی یکی از این موضعهای فلسفی در مورد نحوه حکومت بر ما را به عنوان بنیان جهان بینیشان پذیرفتهاند با نتایج تجربی چنان زاویهای پیدا میکند که احساس میکنند آن بنیان را میلرزاند. نتایج علمی اساسی که بعضی از بینشهای فلسفی مردم را به چالش میگیرند بحث برانگیز بودهاند و احتمالا همیشه بحث برانگیز خواهند بود.
اینها تنها در میان محدود دلایل مربوط به ضرورت آموزش یک واحد درسی در زمینه هوش انسانی است. بدون تردید، شما میتوانید به موارد بیشتری فکر کنید. اما این دلایل برای توجیه این موضوع که هرکس در مورد هوش هرچه میداند به دیگران هم آنها را باید بیاموزد، کافی خواهند بود.
من تصادفا معلم هوش هستم. با وجود اینکه بیشتر عمرم به موضوع هوش علاقهمند بودم، اساسا دورههایی را در مورد ناتوانی هوشی تدریس میکردم. در ضمن یک دوره مقدماتی روانشناسی که ۱۰۰ و ۲۵۰ دانشجو در آن ثبت نامه کرده بودند هم آموزش دادهام. در یک ترم وقتی وارد سالن سخنرانی شدم با تعدادی جوان بین ۱۸ تا ۲۰ سال روبرو شدم منهای یک استثناء. در ردیف جلو یک نفر بود که به نظرم آمد بین ۱۲ تا ۱۳ سال سن درد. ابتدا فکر کردم که برادر یکی از دانشجویان کلاس است.
وقتی که به فهرست کلاس مراجعه کردم دیدم که یکی از دانشجویان به نام برایان است (نام واقعی او این نیست). نگران شدم که آیا وی میتواند با این کلاس همگام شود. با کمی بررسی بیشتر متوجه شدم که برایان اعجوبه ریاضی است که از رشته ریاضی در این کلاس ثبتنام کرده بود. علاوه بر این در ادامه متوجه شدم که در درس ریاضی بین جوانان مستعد این رشته بالاترین نمره را دارد.
ترس من در مورد اینکه چطور برایان میتواند با کلاس همگام شود به جا بود ولی نه به آن شیوهای که انتظار داشتم. ولی در اولیه جلسه درس از روی پرسشهای برایان متوجه شدم که برایان علاوه بر اینکه احتمالا باهوشترین دانشجوی کلاس خواهد بود، مطلعترین دانشجو هم بود که شخصا از مطالعه قابل ملاحضهای در زمینه روانشناسی برخوردار بود. او پرسشهای متفاوتی مطرح میکرد که از یک دانشجو معمولی انتظار آن نمیرفت و من هم سعی میکردم به پرسشهای او در سطح اطلاعات بالاتر از مقدماتی پاسخ دهم ولی مابقی کلاس علاقه زیادی نشان نمیدادند. در ادامه جلسات کلاس هر وقت برایان دستش را بلند میکرد صدای اعتراض دیگر دانشجویان را میشنیدم. از آنجایی که اطلاعات مربوط به پاسخ پرسشهای برایان احتمالا قرار نبود در امتحان مطرح شود، خیلی از دانشجویان آنها را آزار دهنده میدانستند.
بعد از یکی از کلاسها که برایان پرسشهای زیادی در مطرح کرده بود و بخصوص موجب ناراحتی مابقی دانشجویان شده بود او را کنار گشیدم و به او گفتم که خیلی جلوتر از اکثر دانشجویان کلاس است و پرسشهای خوبی مطرح میکند. به وی پیشنهاد کردم که آنها را در طول کلاس یادداشت کند و بعد از کلاس به دفتر من برویم و راجع به آنها بحث کنیم. در ادامه ترم همین کار را انجام دادیم. در پایان ترم، برایان گفت که علاقه خاصی به مطالعه هوش دارد و پرسید که آیا این امکان وجود دارد که یک واحد درسی با این موضوع داشته باشم.
گروه ما هیچ دورهای را برای این موضوع پیشبینی نکرده بود بنابر این موافقت کردم در قالب یک دوره فوقبرنامه کلاس مستقلی را به این موضوع اختصاص دهم. ترم بعدی برای برایان و چهار یا پنج نفر از دانشجویان دیگر که به نظرم میرسد او آنها را جمع کرده بود این کلاس را تشکیل دادم. تنها کتاب درسی به نوشته برادی و برادی (۱۹۷۶) که در آن موقع در دسترس بود برای این کلاس انتخاب و به عنوان مکمل از یک سری نوشتههای دیگر استفاده کردم. این عده دانشجو خیلی شبیه برایان بودند، دانشجویانی که از نظر هوشی بسیار آگاه بودند و میشد آنها را کارکشته خواند. آنها چهار یا پنج سالی از برایان بزرگتر بودند و من احساس میکردم برایان را به عنوان نماینده ویژه خود انتخاب کردهاند. تمام این دانشجویان کنجکاو بودند که چرا استثناء و «متفاوت» هستند. تجربه دلپذیری بود که تعدادی دانشجو روی موضوعی تمرکز کرده بودند که من بیشترین علاقه را به آن داشتم. (بصورت اتفاقی روزی که برایان فارغالتحصل میشد او را دیدم، در حالی که یک فوت بلندتر شده بود و متوجه شدم که برنامه ریزی کرده است یک سال به آکسفورد برود و بعد در هاروارد دوره دکتری خود در رشته ریاضی را تکمیل کند.)
فکر میکنم من از این واحد درسی بیشتر از این دانشجویان آموختم. در واقع، این واحد درسی زندگی من را تغییر داد و باعث شد متوجه شوم که نیاز شدیدی برای آموزش منظم این واحد درسی وجود دارد. برای تصویب این واحد درسی توسط دانشکده، مکاتبات لازم را انجام دادم و از آن موقع تا کنون مشغول تدریس آن هستم. حالا این واحد درسی در مقایسه با روزهای اولی که آن را برگزار میکردم تعداد دانشجوی ثبتنامی بیشتری دارد.
بعد از گذشت چند سال این واحد درسی رشد کرده است و من کار روی کتابی مخصوص این دوره را شروع کردم. این کتاب در شرف تکمیل است و پیش نویس فصول آن را به امید گرفتن بازخورد در اختیار کسانی قرار دادهام که آن را تدریس میکنند. اگر شما مایل به استفاده از این کتاب در شکل کنونی آن هستید میتوانید با این آدرس تماس بگیرید (detterman@case.edu) و من یک نسخه پیشنویس آن را در اختیار شما قرار خواهم داد. تنها درخواستی که از شما دارم این است که تا جای ممکن در باره آن به من بازخورد بدهید.
اولین مشکل تدریس یک دورهی هوش داشتن یک کتاب درسی است. دانشگاهها در قرن ۹م یا ۱۰م شکلگرفتند و ساختار اداری آن از نهادهای آموزشی دینی کپی برداری شده بود که اجداد آنها محسوب میشدند. در واقع، اگر یکی از اساتید اولین دانشگاهها وارد یک کلاس درس دانشگاه مدرن میشد بلافاصله تشخیص میداد که آنجا یک کلاس درس دانشگاهی است. اگر شما هم ۶۰۰ سال پیش وارد یک کلاس دانشگاهی میشدید بلافاصله تشخیص میدادید که آنجا خیلی شبیه کلاس درس شماست. همانطور که در شکل ۱ مشهود است و نمونه یک کلاس درس دانشگاهی را در سال ۱۳۵۰ نشان میدهد، تفاوت چندانی وجود ندارد. رفتار متداول دانشجو (صحبت کردن سرکلاس، چرت زدن و غیره، ولی دقت کنید که کتاب درسی هنوز وارد کلاس نشده است) مانند همان چیزی است که امروزه در کلاس درس دانشگاهی مشاهده میشود. تفاوتهای قابل ملاحظه غیبت تخته سیاه و پاورپوینت و یک سری وسایل کمک آموزشی است که در اکثر دانشگاهها تنها در بعضی از شرایط خاص مورد استفاده میگیرد.
نکته قابل توجه در اینجا این است که دانشگاه نهادی بسیار محافظهکار است و هرگز به سادگی یک واحد درسی را نمیتوان به آن افزود. اکثر برنامههای روانشناسی در ارائه واحدهای درسی از روشی استفاده میکنند که در نیمه اول قرن ۲۰م استفاده میشد. گنجاندن یک واحد درسی در مورد هوش انسانی به سرفصل آموزشی کار راحتی نیست ولی جنبه مثبت آن این است که وقتی این کار صورت گرفت ماهیت محافظهکارانه این نهاد آن را برای همیشه حفظ خواهد کرد. تلاش شما بیمصرف نخواهد ماند.
احتمالا در معرفی یک واحد درسی هوش با نبرد دشواری روبرو خواهیدبود. راهبردی که من اتفاقا از آن استفاده کردم از همه آسانتر بود، ابتدا به عنوان یک درس مستقل گروهی، آن را آموزش دادم و بعد از اینکه روشن شد این واحد درسی مورد علاقه و مفید است به عنوان یک واحد درسی معمولی پذیرفته شد. بعد از این پذیرش کم کم به عنوان یک واحد ضروری به سایر گروهها معرفی و حالا در ساختار برنامه آموزشی دانشگاه رسوخ کرده است.
اگر موضوع هوش باید بصورت گسترده آموزش داده شود وارد شدن آن به عنوان یک واحد درسی عادی در دانشگاهها حائز اهمیت خواهد بود.
واحدی که من درس میدهم برای دانشجویان پیشرفته طراحی شده است ولی در ضمن از یک قالب مشابه هم برای دانشجویان مبتدی استفاده میکردم. حدود دو هفته پیش اولین جلسه این واحد را داشتم. برای دانشجویان یک پست الکترونیک ارسال کردم که برنامه درسی را دربرمیگرفت. علاوه بر این پرسشنامهای را هم ارسال کردم که هر دانشجو موظف بود قبل از اولین روز کلاس آن را پرکند. این پرسشنامه شامل پرسشهایی در باره هوش بود که خیلی از سوء تفاهمهای مردم را در ارتباط با تحقیق در مورد هوش پوشش میداد. در پایان این واحد درسی ما برای اینکه بدانیم پاسخهای ایشان در طول گذراندن این واحد تغییر کرده است این پرسشنامه را مرور میکنیم. من در آن پست الکترونیکی در ضمن لینکی را به یک صفحه وب سایت قرار دادم که تعدادی آزمون هوش را شامل میشد و از دانشجویان خواسته شده بود قبل از شروع کلاس آنها را انجام دهند. ابتدا من این آزمونها را در کلاس میگرفتم و به آنها نمره میدادم ولی بعد متوجه شدم این کار وقت کلاس را زیاد میگیرد و در نتیجه حالا از هر دانشجو میخواهم که مستقلا آنها را انجام دهد و به خودش نمره بدهد. هدف اصلی من از این کار این است که مطمئن شوم دانشجویان تنوع آزمونهای مربوط به هوش را درک کنند و بدانند که منظور از «تست هوش» چیست.
برای انجام تست هوش می توانید به سایت های زیر مراجعه کنید:
https://esanj.ir/cattell-intelligence-test-online
https://www.uv.es/~buso/iq/index_en.html
در اولین جلسه کلاس جزئیات برنامه درسی و آن پست الکترونیکی را مرور میکنیم. در ضمن به دانشجویان تذکر میدهم که ویژگی این واحد درسی این است که شاگردان ممکن است نظرات متفاوتی داشته باشند و اینکه هرکس باید به نظرات دیگران احترام بگذارد. در اصل منظور این است که آنها بدانند نباید وارد جدالهای احساسی یا سایر اشکال جدالهای شخصی شوند، ولی بحث محترمانه نه تنها تحمل میشود بلکه تشویق هم خواهد شد. این کار خیلی اثرگذار بوده است و بسیاری از دانشجویان زمان بحث در مورد مسائل مطرح شده را بهترین قسمت این واحد درسی میدانند. من همیشه تاسف میخورم که چرا وقت بیشتری برای بحث نداریم.
این واحد درسی به جلسات هفتگی تقسیم شده است که موضوعهای ذیل را به این ترتیب پوشش میدهد: تاریخچه، سنجش هوش، آزمون گیری و آزمونها، تواناییهای هوشی: ساختار و تفاسیر، روایی، ژنتیک، مغز، محیط، شناخت، توسعه، آموزش، منحصر به فرد بودن: خلاقیت، نبوغ، موفقیت، و ناتوانی هوشی، و تفاوتهای گروهی. فصلی از کتاب در دست تهیه خود، تدریس از روی پاورپوینت، پرسش و پاسخ و قرائت آزاد برنامهای است که برای هر جلسه ارائه میکنم. مطالب خواندنی آزاد مقالاتی را شامل میشود که در این ارتباط نوشته شدهاند، از جمله گزارشهای شناخته شده مطبوعاتی،اینترنتی و سایر منابعای که در این ارتباط وجود دارند. به عنوان مثال یکی از مطالب خواندنی که استفاده کردهام شرحی از یکی از دانشجویان است که برای جبران نمره مردودی خود در امتحان نهایی نوشته بود. تلاش وی واقعا باورکردنی نبود و در پایان وی به یک پاسخ درست دست یافته بود. خواندن این مطالب امتیازی ندارد و در آزمونها هم از آنها استفاده نمیشود ولی علی رغم این ضعف انگیزه، تعداد باورنکردنی از دانشجویان آنها را میخوانند.
یکی از مشکلات تدریس واحد درسی هوش برای اولین بار تربیت تعدادی متخصص در حوزه متنوع زیرشاخههایی است که رشته هوش در آنها مورد مطالعه قرار میگیرد. این مسئله کمتر از آنچه که ابتدا به نظر میرسد دشوار است. کسانی که یک واحد درسی مقدماتی روانشناسی را تدریس کردهاند با مشکلی خیلی بزرگتر روبرو شدهاند.
علاوه بر این، حالا برای دست یافتن به علوم پایه مورد نیاز این واحد درسی منابع مناسبی وجود دارد. خیلی زود متوجه میشوید که آگاهی قبلی شما نسبت به دانشجویانی که این موضوعها را به آنها تدریس میکنید خیلی بیشتر است. در ضمن، همچنان که شما در مورد این واحد درسی تجربه پیدا میکنید دانش قابل ملاحظهای هم به دست میآورید.
در طی سالها تدریس یک واحد درسی هوش در ارتباط با آنچه را که دانشجویان در مورد هوش نمیدانند مطالب زیادی آموختهام. و اینکه ناآگاهی آنها در مورد این موضوع قابل توجه است. از همه مهمتر، آنها در مورد میزان تنوع هوش انسانی هیچ نمیدانند. یکی از مهمترین متغیرهای ویژگیهای انسانی با انحراف معیار بین ۱۰ تا ۱۲ هوش است. ولی خیلی از دانشجویان همه را مشابه خودشان میدانند. به شکلی معقولانه بسادگی میتوان خلاف این را به آنها اثبات کرد و برای خیلی از دانشجویان دامنه تفاوت هوش انسانی مثل یک لحظه مهم روشنگری روبروی ایشان جلوه میکند.
علاوه بر این آموختهام که دانشجویان در باره هوش به شکلی غافلگیرانه سادهانگارند. در حالی که میدانند بر اساس آزمون وارد دانشگاه شدهاند، در مورد اینکه چرا اینطور است و در مورد تاثیر هوش روی سایر حوزههای زندگی ایشان، کاملا آگاه نیستند. نسبت به رابطه ظریف و متقابل بین ژنتیک، مغز و شناخت، و ارتباط آن با هوش آگاه نیستند. همچنین با پیچیدگیهای محیط و دشواری ترسیم آن به یک شیوه علمی معنی دار ناآشنا هستند. و اینها تنها معدود مسائلی است که در مورد هوش نمیدانند در حالی که باید بدانند.
از همه مهمتر، آنچه که آموختهام این است که هدف فوقالعاده پیچیده علمی برای شناخت واقعیت هوش به تنهایی برای من ممکن نیست. چند سال پیش متوجه شدم که به تمام پرسشهای که در مورد هوش دارم و روی آنها کار میکنم به تنهایی قادر نیستم پاسخ بدهم. به یقین این هدف ستایش برانگیز است که مکانیزم اصلی انطباقی گونه خود را بشناسیم ولی برای این کار به کمک نیاز داریم. ما به افراد تحصیلکردهای نیاز داریم که حتی اگر مستقیما مشارکتی در این هدف ندارند برای آن احترام قائل شوند.
همچنین به افرادی نیاز داریم که در ادامه تحقیق برای یافتن پاسخهایی که به دنبالش هستیم به ما ملحق شوند، کسانی که به یک تلاش علمی به نسبت جدید ولی فوقالعاده مهم میپیوندند. اینها از جمله دلایل مهم تدریس یک واحد درسی هوش است. به خاطر داشته باشید که ما میتوانید مناسبترین محیط را برای اهدافمان بسازیم و تدریس یک واحد درسی هوش یکی از راههای شروع این کار است.
Brody, E. B., & Brody, N. (1976). Intelligence: Nature, Determinants, and Consequences. New York: Academic Press.
Carson, J. (2007). The Measure of Merit: Talents, Intelligence, and Inequality in the French and American Republics, 1750–940. Princeton University Press.