این محتوا حمایت شده است.
کسبوکار چمدانی مفهومی است که در این مقاله میخواهم به آن بپردازم و این واژه را که ساختهوپرداخته ذهن خودم است تبیین نمایم.
وقتی در نوشتههای پیتر دراکر عمیق میشویم میتوانیم بفهمیم که دراکر بر دو بعد کسبوکار بسیار عمیق شده و تاکید میکند. 1- بازاریابی و فروش 2- نوآوری در کسبوکارهای دانشبنیان و استارتآپها نوآوری و خلاقیت نقش مهمی دارد یک تیم با یک ایده نوآورانه گرد هم میآیند و شروع به ایجاد یک کسبوکار نوپا میکنند.
طبق نمودار بالا پس از شکلگیری ایده کسبوکار در مرحله استارتآپ قرار میگیرد و در ادامه رشد اولیه را طی میکند و دراینبین اگر ایده مبتنی بر نیاز بود و تیم خوبی پشت آن باشد میتوان انتظار داشت که بهاصطلاح کسبوکار بگیرد و توسعه پیدا کند. [البته این را میدانیم که طبق آمار 97 درصد استارتآپها نمیتوانند به مرحله یک کسبوکار پایدار برسند و در این مقاله روی سخن بیشتر با آن سهدرصدی است که موفق میشوند.]
پس از موفقیت یک ایده و تبدیلشدن آن به ثروت، سروکله رقبا پیدا میشود طبق پنج عامل رقابتی پورتر اگر دیوارههای ورود به آن صنعت و یا حوزه کوتاه باشد رقبا بهسرعت ایده را کپی کرده و بازار را اشباع میکنند اما ورود شدن به بعضی از حوزه کار راحتی برای رقبا نیست و این جاست که مفهوم کسبوکارهای چمدانی پدیدار میشود بهخصوص وقتی کسبوکار دارای یک تکنولوژی و عامل به خصوصی باشد در این صورت رقیب برای گرفتن سهم بازار باید با چمدانهای پر از پول وارد عرصه شود.
برای درک بهتر موضوع بهتر است با مفهومی به اسم پنجره فرصت (window of opportunity) آشنا شویم.
اگر ما بهعنوان رقیب میخواهیم وارد حوزه بشویم بهتر زمان ورود به حوزه زمان است که آن حوزه در حال شکلگیری و رشد اولیه است در این مرحله سایر تیمها و رقبا میتوانند خیلی راحت و ساده وارد بازار شوند اما پس از اینکه کسبوکار مراحل رشد سریع خود را پشت سر گذاشت و بلوغ رسید پنجره فرصت بسته میشود و ورود به آن حوزه هزینه و ریسک بالایی داشت.
برای نمونه میتوانیم به اسنپ (سرویس تاکسی اینترنتی) اشاره کنیم که برای اولینبار وارد حوزه حملونقل مدرن شد و توانست با ورود بهموقع و حساب شده سهم بازار بالایی را بگیرد و در ادامه استارتآپهای مشابهی مثل تپسی، کاپینو، ماکسیم و حتی تاکسی اینترنتیهای محلی شکل گرفتند که برخی از همچنان به فعالیت خود ادامه میدهند و برخی دیگر هم در همان مراحل ابتدایی با صرف هزینههای زیاد ناچار به خروج شدند در این حوزه سندباد هم یکی از این استارتآپها که بافاصله زیاد و با وجود رقبای قدر وارد این بازار شد و عده بیمه تأمین اجتماعی را به رانندگان و خانواده آنها داد که این امر قطعاً هزینه بالایی را برای سندباد خواهد داشت و حال باید ببینیم آیا چمدانهای پرپول سندباد کفاف این هزینهها را خواهد داد یا نه؟
در حوزه فروشگاههای آنلاین هم میتوان دیجیکالا را مثال زد که جز اولینها در این حوزه بود و توانست رشد خوبی بکند. افراد و تیمهای زیادی سعی کردند که از آن تقلید کنند که راه به جایی نبردند و حال اگر فرد یا مجموعه بخواهد با دیجیکالا رقابت کند باید هزینه و ریسک بالایی را بپذیرد و با چمدانهای پرپول زیادی وارد بازار شود.
بههرحال کسبوکارهای بزرگ و توسعهیافته هم همیشه مصون و در امان نیستند و اگر از بازار و نیازهای پرتلاطم مشتریان غافل شوند ممکن است بهتدریج رو به افول بروند و رقبای جوانتر و چابکتر با ارائه ارزشهای بهتر جای آنها را بگیرند شاید Netflix (سرویس فیلم و سریال) که توانست با خلاقیت رقبای قدر خود را کنار بزند مثال خوبی برای این کار باشد.
در نهایت توجه به مفهوم پنجره فرصت برای کسانی که میخواهند کسبوکاری را راه بیندازند میتواند مفید و راهگشا باشد جمله از پیتر دراکر وجود دارد که شاید آوردن آن برای حسنختام کار خوب باشد "وظیفه اصلی یک کسبوکار داشتن مشتریان راضی است"
اسپانسر این محتوا وب سایت متمم می باشد