پاسخ به یک سوال مهم:
با توجه به فرورفتن جامعه در سیلان ابتذال و به نوعی احساس این خطر توسط افراد که برای طرد نشدن از آن باید تن به ابتذال بدهند، چه راهکاری وجود دارد تا افراد سالم تن به ابتذال ندهند.
اولا مرز بندی ابتذال با امور سطحی که یکی از ملزومات ایجاد یک روان سالم هستند باید مشخص شود.مثلا اینکه بگوییم رقص در مراسم عروسی مبتذل است بی معناست، اتفاقا به فراخور آن جو و محیط به عنوان مثال موسیقی خاصی لازم است که مخصوص همین جنس مراسم هاست.این مراسم ها به این نوع موسیقی نیاز دارند و نمیتوان گفت ابتذالی در کار است.
اصولا نباید رعایت این مرزبندی باعث سخت تر شدن زندگانی افراد شود بدان معنا که موقعیت و جایگاه و لزوم وجود ابعاد و انواع مختلف بیان،تفکر،موسیقی،احساس و متن را بداند و سپس بتواند ابتذال را تشخیص داده و از آن دوری جوید و به مبارزه با آن برخیزد.
برویم سراغ اصل سوال:
چند نکته که به تجربه به آنها رسیدم را بیان میکنم.سعی کنید جنس فکری و گرایشات افراد پیرامونتان را بشناسید و اگر ارتباط با آن ها برایتان لذت بخش است و به آن احساس نیاز دارید، ایده هایشان را بدزدید و یا برای صحبت با آنها عمدا موضوعات خاصی را هدف بگیرید که میدانید فرد مورد نظر در آن مسئله دانش خوبی دارد و عمیق است.
اصلا سعی نکنید افراد را تغیر دهید که فقط انرژی خود را هدر داده اید.
به شخصه مثلا در موضوع موسیقی اهمیت چندانی برای سلیقه قائل نیستم و معتقدم بزرگان هم در دل چنیند.یعنی متخصص موسیقی میداند کدام موسیقی ارزش و استحقاق آن را دارد که به گوش برسد و کدام ندارد فارغ از نوع و دسته بندی آن موسیقی.هیچ گوش تربیت یافته ای در دنیا وجود ندارد که مثلا بگوید پاوروتی بد است.
احساسات و افکار باید تربیت داده شوند، و باید برای آن زحمت کشید،افراد باید بتوانند با چالش در امر زیبایی شناسی مواجه شوند و دائما چارچوب زیبایی شناسی خود را مورد نقد قرار دهند.
یک مثال:مطمئن باشید گوشی که عادت به خوب شنیدن دارد عذاب الیمیست برایش شنیدن یک موسیقی مبتذل و بلعکس یک گوش تربیت نشده هر چه بگذرد سلیقه اش کج تر میشود و نعمت بزرگ درک زیبایی های آثار عظیم را به کلی از دست میدهد و برای او هم سخت میشود تا به موسبقی خوب گوش کند.
نجیجتا هر دو قشر در ارتباط گیری با هم روز به روز ناتوان تر میشوند.
این همه، مقدمه بود بر اهمیت تربیت افکار و احساسات.
و اما راهکار برای تنها نماندن این است که امیدوار باشیم افرادی از جنس خودمان پیدا شوند که قطع به یقیین وجود دارند و با کمی گشتن حول مدار این دغدغه سر و کله شان پیدا میشود(قولش را هم عالم به ما میدهد)، و به اشتراک گذاری دیده ها و شنیده ها و ... به کل زیبایی های تحسین برانگیز و با محتوا با آنان.
اماچه در قبال جامعه میتوان کرد؟
مهمترینش آنست که به ارزش های خودمان استوار باشیم و با اعتماد به نفس که سرچشمه اش مطالعه و خوب دیدن و خوب شنیدن است علایقمان را ابراز کنیم و این جرئت را داشته باشیم و بدانیم چیزی که کم است،فرد دارای تفکر منسجم است.اکثر افراد عقاید و حتی علایقشان دارای بنیان محکمی نبوده و تفکری در پس آن نداردند .
این کار نیازمند صرف هزینه شخصی است.
توصیه هم اینست که مثلا اگر یک گروه و یا اکیپ مورد نظرتان هست بهتر است با تک تکشان جدا صحبت کنید چون تاثیر حرفهایتان چند برابر میشود.
ابتذال پسندی روز افزون ما ریشه در آموزش و فضای رسانه ای حاکمیت دارد که میتواند سم مهلکی برای پیشرفت فکری ما باشد و حتی میتواند یکی از عوامل نابودی تمدنی ما شود، و بسا تاسف که ایستادن در برابر رسانه ها در دنیای امروز کار ناممکنی مینماید،چه در کشوری که ادعای دمکراسی اش چشم عالم را کور کرده رییس جمهور تعیین میکند.
در سطح کلان که دایره اش به کل دنیای امروزی نیز منتهی میشود مبارزه با ابتذال از نظر من به قطع ناممکن است.چون منافع حاکمان دنیا آن هم در زمانی که همه را در توهم دمکراسی و آزادی بیان فروبرده اند نشر حداکثری ابتذال و تحمیق اذهان عمومی است که وسیله اش هم رسانه ها هستند.
یعنی حاکمان روز به روز میکوشند مردم رابیشتر در غفلت و بی دغدغگی فرو برند تا اهداف خود را راحت تر به پیش برند و این توهم را در مردم ایجاد کنند که از آزادی و بیان برخوردارند,بیاناتی که لابه لای اخبار سخیف و مبتذل کم اهمیت گوناگون به کلی محو میشود و حتی اصولا افکار اعتراضی و مبارزاتی را فاقد مشتری میکنند.