سلام؛ امیدوارم که خوب باشید من رضا مهدوی هستم و قراره که در این ویدیو در خصوص یکی از مسائل ترند و پرطرفدار این روزها با هم صحبت بکنیم یعنی پرسنال برندینگ یا برندسازی شخصی.
همه ما دارای یک برند شخصی هستیم چه بخوایم چه نخوایم یعنی یک تصویری از ما در ذهن افراد وجود داره به قول آقای Jeff Bezos میگه برند اون چیزیه که وقتی تو اتاق نیستین پشت سر تون میگن ولی واقعیت اینه که این تعریف خیلی تعریف کاربردی نیست ما با دو رویکرد مواجه هستیم رویکرد فروش محور و رویکرد برند محور، در رویکرد فروش محور هدف اینه که شخص به هر نحوی که شده خودشو معرفی بکنه به بازار هدفش و بتونه حالا اصطلاحاً فالوورهای زیادی بگیره یا پیروان زیادی پیدا بکنه، اما لزوما این ادم منشاء اثر نیست در رویکرد برند محور دقیقا ما خلاف این مسیر رو میریم یعنی اینکه هدف اینه که اون شخص به درستی اصیل و واقعی بتونه به بازار هدفش عرضه بشه و قرار هم نیست که همه رو راضی کنه قرار نیست که تعداد خیلی زیادی فالوور پیدا کنه قراره اون بازاری که هدفش هستن و کسانی که واقعاً قراره اون رو بشناسن، بشناسنش و در حالی که اون آدم منشا اثره خیلی در رویکرد برند محور ما روی این مسئله تاکید داریم، منشا اثر بودن؛ یکی از کسانی که روی مدل برند محور کار کرده در حوزه برندسازی شخصی و کتاب خیلی خوبیم در این حوزه نوشته آقای Rampersad هست، در مدلی که آقای رامپرسد طراحی کرده بیشتر تمرکز روی خود فرده یعنی اینکه فرد باید در ابتدا تکلیفش رو با خودش روشن بکنه هدفش ت زندگی چیه به کجا میخواد برسه قراره که در چند سال آینده با چه ویژگی هایی شناخته بشه در چه دامینی یا در چه حیطه کاری شناخته بشه، در فرایند برند سازی شخصی ما تقریبا همون مسیری رو طی میکینم که در برند سازی تجاری هم طی میکنیم یعنی در برند سازی تجاری ما مرحله جمع آوری اطلاعات رو داریم، مرحله بنچ مارکینگ یا بررسی موارد مشابه رو داریم ما مصاحبه های عمیق با هیئت مدیره و مدیر عامل و صاحبان کسب و کار رو داریم در برندسازی شخصی هم ما به همین صورت در ابتدا عمل میکنیم، یعنی مرحله اول مرحله جمع آوری اطلاعات ما راجب اون شخصه، حالا اینکه اطرافیانش چجوری میشناسنش، خودش چه دیدگاهی نسبت به خودش داره باید باهاش یه سری مصاحبه های عمیق انجام بشه، باید تست های روان شناختی متفاوتی ازش گرفته بشه که بتونیم شناخت بیشتری از فرد داشته باشیم، برای ورود به حوزه برندسازی شخصی با رویکرد برند محور در ابتدا ما لازم داریم تا شناخت خیلی خوبی از خودمون بدست بیاریم این کار می تونه از طریق یک سری تست های روانشناسی انجام بشه البته توصیه من به شما اینه که به جای اینکه تست بدین از یک مشاور روانشناسی کمک بگیرین که اون بتونه مثلاً یک سری از مباحثی که وجود داره مثلMBTI مثل DISC مثل Enneagram؛ اینها رو به شما آموزش بده و بعد از اینکه آموزشها تکمیل شد شما خودتون به این نتیجه برسین که تیپ شخصیتی تون چیه و یه نکته خیلی مهمی که راجع به این تست ها باید بدونید اینه که این تست ها هیچکدومشون به تنهایی کافی نیستن به خاطر اینکه مثل این میمونه که یک شخصی در یک محیط تاریکی وجود داره و از زوایای مختلفی بهش نور تابیده میشه، پس هرانچه که ما بتونیم به این تست ها اضافه کنیم هرچه بتونیم تست های بیشتری رو به سبد تست هامون اضافه بکنیم، میتونیم شناخت بهتری از خودمون داشته باشم، بعد از اینکه اطلاعات ما تکمیل شد و اطلاعات رو جمعآوری کردیم نوبت میرسه به تحلیل این اطلاعات، با تحلیل این اطلاعات ما می توانیم به یک چارچوب استراتژی برند برسیم ممکن بپرسین که خوب چارچوب استراتژی برند اساساً چی هست اگر ما بخواهیم برند رو به یک کوه یخ تشبیه بکنیم؛ اون چیزی که از آب بیرون زده و بخش کوچکتر کوه یخه در حقیقت هویت بصری و اون چیزی که مردم از ما می بینن و اون چیزی که در زیر دریا قرار داره، در زیر آب قرار داره و بخش اعظمی از اون کوه یخ رو تشکیل میده در حقیقت استراتژی ماست و اون ریلیه که ما روش برند رو سوار می کنیم؛ حالا چه برند شخصی، چه برند تجاری، خوب این چهارچوب شامل چه بخش هاییه؟ چهارچوب استرتژی برند شامل: چشم انداز، ماموریت، ارزشها، جوهره، لحن و بیانیه جایگاه برنده، خوب اگه بخواییم بخشهای مختلف چارچوب استراتژی برندو باز بکنیم اولین گام تدوین سند چشم انداز ماست، چشم انداز ما نباید سمت خودمون باشه چشم انداز ما نباید خودخواهانه باشه نباید بگوییم که مثلا من می خوام معروف ترین فرد در حوزه ایکس باشم ما باید چشماندازمونو بزاریم سمت مشتری مثلا بگیم که ما قراره که به مخاطبانمون چه کمکی بکنیم، قراره چجوری زندگیشونو بهتر بکنیم؟؛ برندهای بزرگ در جهان هم وقتی چشم اندازاشونو نگاه می کنی دقیقا همین رویه را دارند یا حتی پرسنل برندهای بزرگ در دنیا؛ همشون به دنبال این هستند که یک ارزش افزوده ای خلق بکنن و رسیدن به این منوط به خروجی ما در مرحله قبل یعنی در مرحله تحقیقات بازار یا خودشناسیه؛ مرحله بعدی تدوین مأموریت برنده، این که چه جوری ما قرار که به این چشم انداز دست پیدا کنیم و کار ما چیه؟؛ بخش بعدی ارزشهای ماست ما اساسا با چه ارزش های زندگی میکنیم، شما باید بتونید ۵ ارزش کلیدی رو که باهاش زندگی می کنید و بهش اعتقاد دارید رو استخراج کنید از میان هزاران ارزشی که وجود داره، این ارزش ها وقتی که باهاشون زندگی بشه در طول زمان تبدیل به تداعیات برند شما میشه، یعنی وقتی که اسم شمارو جایی میارن دونه به دونه این کلمات با اسم شما گره میخوره مرحله بعدی از تدوین استراتژی که مهم ترین قسمتش هم هست، جوهره برنده، جوهره برند یعنی اینکه ما بتوانیم در یک یا دو کلمه یا حداکثر سه کلمه برندمون رو توصیف بکنیم یعنی هر جایی که اسم ما میاد این دو سه کلمه رو با اسم ما همراه کنند؛ این مهمترین قسمته به خاطر اینکه جوهره برنده که ما رو در فضای رقابتی متمایز میکنه و این حسی که ما قرار به مخاطبمون القا بکنیم مثالهای زیادی براش هست مثلاً وقتی ما میگیم ردبول همه میگن هیجان وقتی میگه مرسدس بنز همه میگن لاکچری وقتی مارتین لوترکینگ همه میگن آزادی؛ پس چه برند شخصی باشه چه برند تجاری باشه اگر به خوبی روی جوهره برندش کار کرده باشه به محض اینکه اون کلمه ریکال میشه یا یادآوری میشه به همراهش یکسری کلمات خاصی یادآوری میشن که اساساً عجین شده با اون برند شخصی یا برنده تجاری.
مرحله بعدی نوشتن یک بیانیه جایگاه برنده، بیانیه جایگاه برند رو اصطلاحاً به Elevator pitch تشبیه می کنند که این روزها در حوزه استارتاپها زیاد میشنویم؛ Elevator pitch یعنی پیچ آسانسوری، از کجا این کلمه اومده؟ میگن که استارت هایی که دنبال سرمایه گذار بودن منتظر بودن تا یک سرمایه گذاری رو که خیلی بهش علاقمند بودن رو دم آسانسور گیر بندازن و بهش طرحشون رو ارائه بدن و به محض اینکه درب آسانسور باز میشد و اون سرمایهگذاری وارد آسانسور می شد اینها هم باهاش داخل می رفتن و فقط در حالی که اون شخص داشت به مقصدش میرسید و به طبقه مورد نظرش میرسید این استارتاپ ها فرصت داشتن که خودشون رو ارائه بکنن، یعنی طرحشون رو بگن و اگرمیتونستن تو اون زمان کم سرمایه گذار رو متقاعد بکنن، سرمایه گذار ازشون میخواست که برای ادامه بحث به دفترش بیان. این شد که بهش گفتن Elevator pitch یا پیچ آسانسوری، پیچ کردن اساسا در حوزه استارت اپ یعنی ارائه کردن یک طرح تجاری.
پس مرحله آخر کار ما نوشتن یک بیانیه جایگاه برند مناسب یا یک داستان قدرتمنده، این داستان باید انقدر قوی باشه که وقتی من این داستان را برای کسی تعریف می کنم اون شخص دوست داشته باشه که شما رو ببینه اون شخص دوست داشته باشه که با شما ارتباط بگیره.
امیدوارم تا اینجا با چارچوب استراتژی برند و رویکرد برند محور آشنا شده باشید در ویدیو بعدی یه مقدار بیشتر به مبحث برندسازی شخصی میپردازیم و وارد جزئیات اون میشیم.
پیروز و سربلند باشید
قسمت دوم را اینجا ببینید، بشنوید و بخوانید: