«چارلی مونگر»، میلیاردر خود ساخته و شریک تجاری بسیار قدیمی «وارن بافِت» در جایی گفته است:
در تمام طول زندگیم، هیچ فرد پیشرو و خردمندی را ندیدم که همواره مشغول مطالعه نباشد.
آیا تا به حال این پرسش را برای خود مطرح کردهاید که چرا «باراک اوباما»، حتی در زمانی که رئیسجمهور ایالات متحده بود و مشغله بسیار زیادی داشت، یک ساعت از روز را در دفترش به مطالعه اختصاص میداد؟
از خود پرسیدهاید که چرا وارن بافت، موفقترین و بهترین سرمایهگذار در طول تاریخ، همواره ۸۰ درصد از زمان فعالیت کاریش را با مطالعه گذرانده است؟
چرا بیل گیتس، ثروتمندترین مرد جهان، در طول دوران کاری خود هر هفته یک کتاب را به صورت کامل میخوانده است؟ یا چرا او همواره در طول این ایام، هر سال مرخصی دو هفتهای میگرفته و آن را به صورت کامل به مطالعه اختصاص میداده؟ چرا باهوشترین و پرمشغلهترین افرادِ جهان، همواره یک ساعت از روز خود را به یادگیری اختصاص دادهاند؟ آنهم در حالیکه سایرین، معمولاً مشغله زیاد را بهانه کرده و میگویند فرصتی برای یادگیری ندارند. آنها چرا برای این مسئله الزام قائل میشوند، در حالیکه عموم افراد چنین ضرورتی را برای خود قائل نیستند؟
پاسخ ساده است؛ یادگیری بهترین سرمایهگذاری محسوب میشود که ما میتوانیم با صرف زمان خود انجام دهیم. «بنجامین فرانکلین» در این رابطه گفته است، «سرمایهگذاری روی دانش، همواره بیشترین بازده را دارد.»
در دنیای امروز که اقتصاد در آن کاملاً دانش-محور شده، داشتن چنین بینشی یک اصل زیربنایی برای دستیابی به موفقیت به حساب میآید؛ هر چند که کماکان افراد اندکی به این مهم پی بردهاند. البته خبر خوب این است، به محض اینکه به ارزش آگاهی و دانش واقف شوید، میتوانید به سادگی حجم زیادی از آن را فرا بگیرید و دائماً بر آموختههای خود بیافزائید. برای این منظور کافیست خودتان را وقف یادگیری مداوم کنید.
«پُل تئودور جونز»، میلیاردر خود ساخته، کار آفرین و سرمایهگذار، گفته است:
سرمایههای فکری همواره بر سرمایههای مالی برتری خواهند یافت.
ما تمام عمر خود را صرف به دست آوردن پول، پس انداز کردن آن، خرج کردنش و حتی نگران بودن بابت از دست دادنش میکنیم؛ در واقع بیشتر اوقات هنگامی میگوئیم «وقت ندارم تا چیز جدیدی یاد بگیرم» که بنا داریم زمان خود را صرف به دست آوردن پول بکنیم. اما هماکنون اتفاقی در حال رخ دادن است، که مشغول دگرگون ساختن رابطهی بین پول و دانش شده.
لازم است اشاره کنیم، که ما اکنون در آغاز عصری به سر میبریم که «پیتر دیامندیس» از آن با عنوان عصر «آزادسازی سریع» یاد میکند. این برهه از تاریخ، سبب شده تا به لطف تکنولوژی بسیاری از سرویسها و محصولاتی که قبلاً به شدت گران بودهاند به شکلی بسیار ارزان یا حتی به صورت رایگان در اختیار عموم قرار گیرند (یا در اصل آزاد شدهاند).
دیامندیس، در همین رابطه کتابی را با عنوان «فراوانی» به رشته تحریر درآورده و در این کتاب طی جدولی به مخاطبین خود نشان داده که چطور ما در این مقطع از تاریخ، سرویسها و محصولاتی که مابین سالهای ۱۹۶۹ الی ۱۹۸۹ در حدود ۹۰۰.۰۰۰ دلار ارزش داشتهاند را از طریق تکنولوژی یا به شدت ارزان کردهایم یا حتی آنها را به صورت رایگان در اختیار همگان گذاشتهایم؛ به بیان دیگر، این خدمات اکنون آزاد شدهاند و دیگر نباید برای استفاده از آنها جزو طبقهی خاصی از جامعه با سطح ثروتی بسیار بالا باشید.
در آینده این آزادسازی حتی شتاب بیشتری نیز خواهد یافت. اتومبیلهای بینیاز از راننده، یکی از بزرگترین خریدهایی که امروزه در زندگی انجام میدهیم، یعنی خودرو را بیمعنا خواهند کرد. واقعیت مجازی سبب خواهد شد تجربههایی مانند رفتن به یک کنسرت یا زمین گلف - برای انجام این بازی - را به مراتب سریعتر و ارزانتر به دست آوریم. هر چند فعلاً فاصله بین تجربه حاصل از واقعیت و آنچه واقعیت مجازی عرضه میکند به شدت زیاد است، اما رشد این فناوری آنقدر سریع است که به زودی این مسئله نیز رفع خواهد شد.
اگرچه هزینههای آموزش و خدمات درمانی به شدت رشد کرده است، اما ابداعات و نوآوریها به زودی سبب میشوند تا در این زمینهها نیز شاهد وقوع فرآیند آزادسازی باشیم. برای مثال، بسیاری از موسسات و نهادهای سرشناس آموزشی، هزینههای هنگفتی را از دانشجویانشان دریافت میکنند تا بتوانند فضاهای فیزیکی آموزشی خود - از قبیل خوابگاهها، کلاسهای درس و غیره - را حفظ و نگهداری کرده و حتی آنها را توسعه دهند.
اما در سوی دیگر، نمونههایی نوپا از همین موسسات و نهادها سعی کردهاند تا خدماتشان را تنها به صورت آنلاین ارائه دهند و ضمناً تنها روی آموزشهایی تمرکز کنند که تقاضا برای آنها زیاد است و بازار کارشان به نوعی داغ محسوب میشود. آنها گاه یک گام نیز فراتر میروند و از کارفرمایان میخواهند تا هزینهی آموزش علاقهمندان را تقبل کنند، یا بخشی از هزینهها را به صورت یارانه بپردازند، تا در عوض این فرصت را داشته باشند نیروهای جوانی که به شکلی صحیح و مناسب بازار کار آموزش دیدهاند را بیدردسر و پیش از سایر رقبا جذب کنند.
در شرایطی که بسیاری از سرویسها و محصولات گوناگون هر روز ارزان یا رایگان میشوند، دانش بیش از هر زمان دیگری در حال ارزش پیدا کردن است.
شاید بهترین مثال از رشد ارزش گرایش خاصی از دانش را بتوان به شکل عینی در صنعت اتومبیلهای خودران مشاهده کرد. «سباستین تِرون»، بنیانگذار «گوگل اِکس» و تیم اتومبیلهای خودران گوگل، در این رابطه مثالهای خوبی را مطرح میکند؛ او به اوبر اشاره میکند که حاضر شد برای شرکتی به نام «Otto»، فعال در عرصه مورد بحث، دارای ۶ ماه قدمت و تنها ۷۰ کارمند، ۷۰۰ میلیون دلار بپردازد. بد نیست بدانید «جیام» نیز یک میلیارد دلار را برای تصاحب شرکت دیگری با نام «Cruise» هزینه کرده است. ترون میگوید در این صنعت، حداقل دستمزدهای سالانه برای افراد مطلع و دارای استعداد و مهارت، بسیار بالا است و در خیلی موارد از ۱۰ میلیون دلار آغاز میشود. یعنی ۱۰ میلیون دلار حداقل حقوقی است که یک مهندس خبره در صنعت اتومبیلهای خودران برای یکسال دریافت میکند.
از صنعتی سخن گفتیم که در آن نیروهای کار خبره درآمد سالانهای ۱۰ میلیون دلاری دارند؛ عددی خیره کننده، که هیچ شرکتی حاضر نیست آن را به بسیاری از دیگر افراد دارای مهارتهای فنی ارزشمند در سایر حوزهها بپردازد. کسانی که مهارتهای لازم برای شغلهای آینده - مانند تحلیلگر داده، طراح محصول و غیره - را شناسایی کرده و در راه یادگیری این مهارتها گام بر میدارند به یقین و بدون هیچ شکی برنده خواهند بود.
در سوی دیگر، آنهایی که به شدت روی حرفه فعلی خود تمرکز کردهاند، همه وقتشان را صرف آن میکنند و هیچ برنامهای برای یادگیری پیوسته و مداوم ندارند، گروهی محسوب میشوند که تحت خطر قرار گرفتهاند. خطر اصلی که این افراد را تهدید میکند، این است که در انتهای پلکان یک رقابت بسیار بزرگ در سطح جهانی جای گرفتهاند و احتمالاً بسیار زود شغل خود را به رباتهای خودکار و سایر سیستمهای مبتنی بر اتوماسیون و هوش مصنوعی واگذار خواهند کرد. در این رابطه یک مثال واقعی نیز وجود دارد؛ در ایالات متحده آمریکا مابین سالهای ۲۰۰۲ الی ۲۰۱۰، بیش از ۸۵ درصد شغلهای موجود در کارخانههای تولیدی که تا پیش از این توسط کارگران انجام میشد به رباتها سپرده شدند.
مردم در ردهی پائینی نردبان اقتصادی، بیش از هر زمان دیگری تحت فشار و سختی قرار خواهند گرفت و این در حالیست که آنهایی که در ردیفهای بالایی این نردبان قرار دارند، با فرصتهای به مراتب زیادتری مواجه خواهند شد و درآمدشان از هر زمان دیگری بیشتر خواهد شد. قسمت جالب ماجرا این است که مشکل کمبود شغل نخواهد بود؛ بلکه به جای کمبود شغل، با کمبود افراد دارای مهارت کافی و مناسب روبهرو خواهیم بود تا جایگاهها و موقعیتهای شغلی جدیدی که به وجود آمدهاند را پر کنند.
مقالهای که در سال ۲۰۱۵ در وبسایت آتلانتیکس منتشر شده، دقیقاً به همین پارادوکس پرداخته است و در آن آمده: «کارفرمایان در صنایع مختلف و در مناطق گوناگون سالها است که به گلایه در رابطه با کمبود نیروهای متخصص میپردازند و اکنون این گلهمندی به بیرون از ایالات متحده آمریکا نیز سرایت کرده. بر اساس آمارهای موجود از بازار کار، در جولای ۲۰۱۵ تعداد آگهیهای استخدامی و موقعیتهای شغلی باز به بیشترین میزان خود در تاریخ، یعنی ۵.۸ میلیون عدد رسیده و متوسط نرخ بیکاری نیز کمترین میزان خود پس از پایان جنگ جهانی دوم را نشان میداده است. با این حال، باز هم ۱۷ میلیون آمریکایی بیکار وجود داشته که علیرغم تمایلشان به یافتن شغلی تمام وقت، حتی قادر نبودهاند کاری نیمهوقت را نیز به چنگ آورند.»
به صورت خلاصه و بر اساس آنچه روایت شد، میتوان دریافت که علم و دانش چگونه رفته رفته در حال بدل شدن به گونه جدید و یکتایی از ثروت است و به زودی اهمیتی کمنظیر را پیدا خواهد کرد. به زبان سادهتر دانش پول جدید است. بر همین اساس دانش و مهارت در آیندهای نه چندان دور و دقیقاً همانند پول، واسطی برای مبادلات و ارزش اندوزی خواهند بود.
البته بین دانش و پول یک تفاوت اساسی وجود دارد؛ برخلاف پول، وقتی دانش را به دیگران انتقال میدهید چیزی از دست نخواهید داد. انتقال دانش در هر نقطهای از دنیا، به سرعت و حتی به شکل رایگان امکانپذیر است. ارزش سرمایهگذاری از طریق آن بسیار سریعتر از پول رشد میکند و البته این ارزش میتواند به چیزهایی بدل شود که حتی پول نیز قادر نیست آنها را خریداری کند. از جملهی این موارد، میتوان به روابط معتبرتر و دستیابی سریعتر و بهتر به اهداف اشاره داشت.
یادگیری دانش سرگرم کننده است، سبب میشود عملکرد مغز انسان بهبود یابد و بهتر کار کند، دامنه واژگان و موضوعات قابل بحث میان افراد را گسترش میدهد و ارتباط میان آنها را سادهتر میکند. دانش به شما کمک میکند بزرگتر و فراتر از شرایط فعلی که در آن قرار دارید بیاندیشید، چشم انداز بهتر و وسیعتری در زندگی داشته باشید و از طریق تجربیات و فضیلتهایی که دیگران به دست آورده و به اشتراک گذاشتهاند، چندین زندگی را تنها در یک زندگی تجربه کنید.
باراک اوباما، در مصاحبهای که اخیراً با نیویورک تایمز داشته، علت اینکه خود را حتی در دوران ریاست جمهوریش ملزم به مطالعه میدانسته را به صورت کامل شرح داده است. او در این مصاحبه گفته:
در دورانی که رویدادها بسیار سریع به وقوع میپیوندند، و حجم زیادی از اطلاعات به سرعت مخابره میشود، هر از گاهی آهستهتر حرکت کردن برای بهتر دیدن چشمانداز پیشرو و قرار گرفتن در جایگاه سایرین از طریق تجربیات آنها، برای من بسیار ارزشمند بوده است. نمیتوانم بگویم این موارد از من رئیس جمهور بهتری ساختهاند یا خیر؛ اما میتوانم به جرات بگویم، به من یاری رساندند تا میانهروی خود را در طول ۸ سال دوران ریاست جمهوریام حفظ کنم. جایگاهی که به شما به شدت سخت میگیرد و مجال درست تصمیم گرفتن در آن بسیار اندک است.
«اَلوین تافلِر»، تاجر و نویسنده آیندهنگر آمریکایی گفته است:
در قرن بیست و یکم "بیسواد" دیگر به کسی که خواندن و نوشتن بلد نیست گفته نخواهد شد. بلکه این کلمه، به افرادی اشاره خواهد داشت که نمی توانند یاد بگیرند، آنچه یاد گرفتهاند را کنار بگذارند و دوباره از نو بیاموزند.
حال و پس از همه آنچه که در بالا گفتیم، چطور باید تشخیص دهیم که کدام دانش مناسب یادگیری است و آموختن آن بر آینده ما اثرگذار خواهد بود؟ ۶ نکتهای که در ادامه آمدهاند، در اصل چارچوبی را ایجاد میکنند که به کمک آن قادر خواهید بود به این پرسش پاسخ مناسبی دهید.
۱- ارزش دانش بر اساس مقطع زمانی که در آن هستید تعیین میشود
بدیهی است که ارزش دانش ایستا نیست. این ارزش، بر اساس تابعی از اینکه سایر افراد چقدر به آن نیاز و توجه دارند و چه میزان از اشخاص به آن مسلط هستند تغییر میکند. با رشد تکنولوژیهای جدید و دگرگون شدن صنایع، الزام به برخورداری افراد از مهارتهای جدید پدید میآید. همواره در برههای از زمان، تعداد افرادی که به این مهارتهای تازه مسلط باشند کم است و بنابراین قشر یاد شده به خاطر آنچه که عرضه میکنند و تقاضای بالایی که برایش وجود دارد، پاداش قابل توجهی را دریافت میکنند. ناگفته نماند این پاداش قابل توجه برای سایرین نیز جذاب است و به همین علت گروه کثیری سعی میکنند مهارت مورد بحث را سریعاً فرا بگیرند؛ همین امر سبب میشود تا متوسط میزان دستمزد برای شغلهای جدید رفته رفته کاهش یابد.
۲- دانش را سریع یاد بگیرید و به آن مسلط شوید
به صورت طبیعی فرصتها در بازه زمانی معینی رخ میدهند. بنابراین هر فرد وقتی یک فرصت مناسب را میبیند، باید بلافاصله از آن حداکثر بهره را ببرد. این گفته بدان معناست که میبایست قادر باشید مهارتهای جدید را بسیار سریع بیاموزید. بنابراین لازم است که به سراغ ابزارهای آموزشی مدرن رفت؛ مثلاً کتابها یا دورههای آنلاینی مناسب خواهند بود که نه فقط بر تئوری بلکه بر حل مسئله و اصول لازم برای ورود به بازار کار تاکید دارند.
۳- بیاموزید که چطور باید در مورد ارزش مهارت خود با سایرین ارتباط برقرار کنید
افراد با مهارتهای یکسان، ممکن است حقوق ماهانهای کاملاً متفاوت دریافت کنند و سطح درآمدشان ابداً قابل قیاس با یکدیگر نباشد. این مسئله وابسته به این است که هر فرد چطور با سایرین ارتباط برقرار کرده و آنها را قانع میکند که مهارتهایش ارزشمند هستند. در اصل خود این امر یک مهارت جداگانه در کنار مهارت اصلی هر فرد به حساب میآید و اینگونه اشخاص را میتوانیم «چند مهارتی» خطاب کنیم. افراد زیادی سالهای متعددی را صرف آموختن یک مهارت فنی میکنند تا در آن به درجه استادی برسند، ولی هرگز یاد نمیگیرند که چطور این مهارت را باید به شکل درستی به سایرین عرضه کنند.
۴- دانش را به پول و نتیجه تبدیل کنید
راههای زیادی وجود دارند که شما میتوانید از طریق آنها، دانش را بدل به یک ارزش اثرگذار بر زندگی خود کنید. مثلاً از طریق آن میتوانید یک شغل با درآمد مطلوب به دست آورید، یک ترفیع شغلی را تجربه کنید، یک کسب و کار موفق را شکل دهید و یا در قالب یک مشاور آنچه بلد هستید را به دیگران بفروشید.
۵- فرا بگیرید چطور سرمایهگذاری صحیحی روی یادگیری انجام دهید تا بیشترین بازدهی را تجربه کنید
هر یک از ما بر حسب بودجهای که در اختیار داریم، به سبد مناسبی از کتابها، دورههای آنلاین و برنامههای آموزشی جهت کسب مدرک نیازمندیم تا بتوانیم به اهداف خود دست پیدا کنیم. برای اینکه سبد مناسب را برگزینیم، باید برخی از اصول اقتصاد مانند «میزان بازگشت بر حسب میزان سرمایهگذاری»، «مدیریت بحران»، «حداقل نرخ قابل قبول بازگشت سرمایه»، «نرخ هدر رفت» و غیره را به شکلی کلی بدانیم و سپس بر مبنای آنها مناسبترین فرآیند یادگیری را برای خود انتخاب کنیم.
۶- مهارت یاد گرفتن را یاد بگیرید و در آن به استادی برسید
هر چه در طول مدت زمان کمتری بیشتر یاد بگیریم یا به زبان سادهتر «نرخ یادگیری» بالاتری داشته باشیم، هر ساعتی که وقف یادگیری میکنیم ارزشمندتر خواهد شد. نرخ یادگیری بهتر، به معنای دستیابی به دانش وسیعتر و تسلط به مهارتهای بیشتر خواهد بود. فردی را در نظر بگیرید که هر هفته یک کتاب میخواند و در قیاس با او شخص دیگری را تجسم کنید که هر ده روز کتابی مشابه را به اتمام میرساند. در طول یکسال فرد اول ۳۰ درصد بیش از فرد دوم مطالعه داشته، به همین میزان دانش بیشتری کسب کرده و همین مقدار نیز احتمالاً از نظر مهارتی از او جلوتر قرار گرفته است.
نباید برای کسب دانش، تمام تمرکزمان روی آن قرار گیرد که آیا میتوانیم از طریقش به پول دست آوریم؟ نکتهی مهمتر این است که باید فراموش کنیم یادگیری به بازهای بین ۵ الی ۲۲ سال محدود میشود و اگر میخواهیم در تمام طول زندگیمان شغل مناسبی داشته باشیم، باید همواره به فراگیری دانشی تازه بپردازیم. در اصل، برای بقا در این عصر جدید، باید همیشه و بدون وقفه در حال یادگیری باشیم.
سخت کار کردن متعلق به دوره اقتصاد صنعتی بود و در آن دوره از طریق سخت کوشی میتوانستید یک پیشرو باشید. اما در دوره اقتصاد دانش-محور، کسب دانش و یادگیری مداوم کلید موفقیت است.
درست همانند حداقل دُز ویتامینی که توصیه میشود در طول یک روز مصرف کنید، یا حداقل تمرینات هوازی که گفته میشود به صورت روزانه برای سلامت جسمانی خود انجام دهید، باید حداقل زمانی را نیز در هر روز به یادگیری اختصاص دهید، تا سلامت اقتصادیتان را در آینده پیشرو تضمین کرده باشید. از این پس عوارض جانبی عدم مطالعه و عدم یادگیری به صورت طولانی مدت، دقیقاً مانند عوارض جانبی غذا نخوردن مناسب و نداشتن خواب کافی برای مدت زمانی زیاد است. سیگار کشیدن قرن بیست و یکم، کنار گذاشتن یادگیری برای مدتی طولانی است و اگر هر هفته ۵ ساعت را به مطالعه و فرا گرفتن مهارتهای تازه اختصاص نمیدهید، وضعیت اقتصادی شما در آینده دچار همان آسیبهایی خواهد شد که در گذشته سیگار کشیدن به سلامت جسمانی افراد وارد میکرد.
مهاتما گاندی گفته است:
به گونهای زندگی کنید که گویی فردا میمیرید، اما جوری به یادگیری بپردازید که گویی تا ابد زندگی خواهید کرد.
«بن کلارک»، یکی از کارآفرینان سرشناس، تا پیش از تولد دخترش هر روز فاصله بین ساعت ۶:۴۵ الی ۸:۳۰ دقیقه صبح را به شکل منظم و دقیق صرف یادگیری میکرد. او اینکار را به مدت پنج سال بدون هیچ وقفهای انجام میداد (یعنی بیش از ۲۰۰۰ ساعت از عمر خود را صرف یادگیری کرده بود)، اما پس از به دنیا آمدن دخترش تصمیم گرفت این بازهی زمانی را صرف وقتگذارنی با فرزند خود کند. این دقیقاً نقطهای است که بسیاری از افراد به این باور میرسند که دیگر زمانی برای یادگیری ندارند و رفته رفته از آن دست میکشند.
اما بن به جای اینکه چنین طرز فکری را بپذیرد، تصمیم گرفت برنامه کاری روزانه خود را تغییر دهد. او در اصل تعداد ساعاتی که در یک روز کار میکرد را کاهش داد تا بتواند بازهم به یادگیری و مطالعه ادامه دهد. فراموش نکنید در شرکت بن، موسوم به «شیپیارد»، ۲۰۰ نفر شاغل هستند و او تقریباً یکی از پرمشغلهترین افراد به حساب میآید. اما وی در دفاع از تصمیمش میگوید: «با کمتر کار کردن و بیشتر زمان گذاشتن برای یادگیری، شاید اینطور به نظر برسد که در طول یک روز کارهای کمتری را انجام میدهم، اما میتوانم بگویم به این شیوه در طول یکسال بیش از آنچه انتظار میرود را انجام دادهام و در حرفهام موفقتر از هر زمان دیگری بودهام.»
تصمیمی که بن گرفت ابداً تصمیم آسانی نبود ولی نشان میدهد در مسیر رسیدن به موفقیت باید چه از خود گذشتگیهایی داشت و با چه تصمیمهای سختی کنار آمد. حتی اگر یک کارمند جز هستید، بهانهای برای فرار از یادگیری وجود ندارد. در میان ساعتهای کاری طولانی شما زمانهای مردهای هست که باید از آنها بهره گرفت؛ گاه جمع این زمانهای مرده و بیاستفاده در طول یکسال به ۱۰۰ ساعت میرسد. زمان و انرژی نباید بهانههای شما باشند. اگرچه کمبود آنها، مسئله را سخت میکند ولی غلبه بر چنین چالشهایی غیر ممکن نیست. میتوانید یکی از اندک افرادی باشید که بر چالشهای یاد شده غلبه کرده و در عوض به پاداشهای متعددی در ازای این موضوع دست پیدا میکنند.
ما غالباً بر این باور پافشاری میکنیم که فرصتی برای یادگیری نداریم، اما در واقع خلاف این موضوع صحت دارد؛ در عصر کنونی، اگر یاد نگیریم، فرصتی نخواهیم داشت. در یک کلام باید گفت یادگیری مداوم دیگر یک مسئلهی تجملی و زیبنده نیست؛ بلکه یک ضرورت تمام عیار است.
پر مشلغهترین و موفقترین افراد در جهان حداقل یک ساعت در روز برای خود فرصت ایجاد میکنند که به یادگیری بپردازند. اگر آنها توانستهاند چنین فرصتی برای خود در طول ۲۴ ساعت فراهم کنند، به یقین شما نیز میتوانید.
سه گام لازم وجود دارند تا فرهنگ یادگیری به بخشی از زندگی روزمره شما بدل شود.
۱- هر چقدر پر مشغله و گرفتار هستید، بازهم باید زمانی را پیدا کنید که بتوانید در آن مطالعه کرده و یاد بگیرید.
۲- این زمانها وجود دارند، یا آنها را نمیبینید یا لازم است برنامه روزانه خود را بازنگری کنید؛ ابتدا بر یافتن زمانهای خالی بیاستفاده پافشاری کنید و سعی کنید سایر کارها را عقب نیاندازید.
۳- تلاش کنید نتایج حاصل از هر ساعتی که صرف یادگیری میکنید را بهبود بخشید. به این منظور، میتوانید از راهحلهای میانبر علمی که وجود دارند و سبب میشوند در طول مدت زمانی معین بیشتر یاد بگیرید استفاده کنید؛ مثلاً تندخوانی یکی از این راهحلها است.
+ مطلبی که در بالا مطالعه کردید ترجمهای است از مقاله نوشته شده توسط «مایکل سیمونز».