رضا
رضا
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

کار با زندگی منافات داره؟

بازم امروز دارم برای دیروز رو مینویسم، چهارشنبه ۲۸ تیرماه ۱۴۰۲

خب امروز که در اصل دیروز باشه، با کار شروع شد، کار ادامه پیدا کرد، با کارم تموم شد. دیروز عملا برای خودم نبودم زبان خیلی کم خوندم کتاب نخوندم خسته بودم فقط.

کار زیاد شاید نکنم ولی کاری که پایان بازه و تموم نمیشه و این تموم نشدنه باعث میشه فکر کنی هیچ کاری نکردی و از نظر روانی خالی شی. میری جلو با انگیزه خیلیم تلاش میکنی ولی نمیشه، این نشدنه ممکنه دو دلیل داشته باشه یا اینکه تو کارت رو کامل انجام ندادی که باز این مورد رو میتونم تا حدودی قبول کنم ولی مورد دوم که شرایط و محیط نزاره تو کاری که باید میکردی و براش وقت گذاشتی بکنی رو تموم کنی خیلی ناراحت کننده تره برام و نمیتونم درکش کنم.

صحبت کنیم، دیروز فهمیدم دوست دارم صحبت کنم ولی خب نه کسی هست و نه وقتی کسی هست صحبتی دارم، اینجا بود که ناراحت انگیزناک شدم که وقتی مورد صحبتم باشه من باز صحبت نمیکنم و در کل باید در سکوت زندگی رو بگذرونم انگار

بگذریم، سعی کنیم بیشتر برای این زندگی وقت بزاریم، زندگی کنیم حتی به غلط، افسار زندگی بره از دستمون بیرون دیگه خودش مییییره برای خودش


امروز رو زیاد ندیم، ۵ زیادم هست.

روز پنجم

زندگیشروع کار
نانویسنده ای که از ویرگول برای ژورنال نویسی استفاده میکند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید