سینمایی سرخپوست ساخته نیما جاویدی هر چند از بهترین فیلم های جشنواره فجر پارسال بود اما بهترینش نبود و در ساختار روایی و داستانش مشکلات زیادی داشت و به شدت در پوست و رنگ مصنوعی دکوپاژ و میزانسن کلاسیک غوطه وره.
از مهم ترین مشکلات این فیلم میشه به نشون ندادن خود سرخپوست اشاره کرد. خیلی ها گفتن این قوت داستانه و نه ضعفش که یک کاراکتر به صورت کاملا نامرئی در طول فیلم باشه و ما اون رو نبینیم و آخر سر با یه نمای پی او وی (نقطه نظر) بتونیم مشکلش رو بفهمیم اما اون چیزی که من از سینما میدونم اینه که برای درک یه شخصیت و احساس همدردی با اون باید چهرش رو ببینیم و کارگردان احساس درد رو تو چهره بازیگر به ما نشون بده نه تو دیالوگ. این که دیگران بیان از مظلومیتش برامون بگن و ما هم سر تعظیم فرود بیاریم سینما نیست اصلا سینما یعنی دیدن نه شنیدن و تعریف کردن.
ایراد بعدی فیلم ایجاد هیجانات کاذبه در صورتی که جا برای هیجانات اصولی کم نداره. مثلا صحنه ای که قراره از زندان برن و سرهنگ سر اون ندیمه کلاه میذاره و بر میگرده واقعا نیاز بود سرهنگ اونجوری از ماشین بپره بیرون و ما اون موسیقی تند رو بشنویم و با اون حرارت به سمت کوه بدویه و بعدش کلی منتظر بمونه.
اما فیلم سرخپوست مشکلی بدتر از این ها هم داره و اون مدل پایان بندیشه. خیلی ها از جمله خود کارگردان گفتن که اگر دقیق نگاه کنید چیزهایی تو فیلم هست که متوجه بشید این شخصیت چطور تغییر میکنه و یه هو از یه آدمی سفت و سخت که با تمام وجود قراره تلاش کنه برای گرفتن سرخپوست به یک باره تبدیل بشه به یک آدمی که عشق و محبت تمام وجودش رو گرفته و سرخپوست رو می بخشه. دقیقا چند سکانس قبل از این
ایرادات ریز تر بازم داره مثلا این که نقشه طناب دار وسط نقشه های زیر زمین زندان چیکار میکرد یا اصلا جوخه داری که قراره چهارتا تخته به هم باشه چطوری نقشه داره. یا تو همون صحنه آخر اون کامیون وسط کویر چرا داشت دور میزد و...
فیلم خوش ساخته و ظاهر بسیار خوبی داره
بازیگری درحد کلاس یک جهانیه