تونی کی را بیشتر با تاریخ مجهول آمریکا می شناسند کارگردانی اجتماعی که معضل آموزش و پرورش را فرارتر از اهمیت همواره گفته شده خود می انگارد و برای حل کردن آن دست به قهرمان سازی در فیلم هایش می زند. شخصیت های فیلمش همگی خاکستری اند، بالا و پایینشان قابل لمس است. گیر کار اینجاست که شخصیت عصبانی می بینیم اما دلیل عصبانیت را نه. هنری بارس فیلمش نقش رهبری دنیای خوب را دارد کسی که رابطه اش با پدر بزرگش و آن دختر خیابانی قرار است به ما بفهماند خاکستریش به سفید نزدیک تر است اما اسیر شعارهای فلسفی می شود. شخصیت هنری را از درون کوبیده شده و شکست خورده نشان می دهد و انتظار داریم با این شرایط بیرونش را بسازد البته که نمی تواند. در بین باقی شخصیت ها همگی تم غلط رفتاری را دارند و از بین این ها حتی یک آدم نرمال هم نمی بینیم شاید چون جهان کی جهان منفی هاست.
دوربینش در کلاس زیاد عقب جلو می رد گاهی وقت ها تحملش سخت است. موسیقی را برای اضافه کردن حس منفی و تنش بیش از حد استفاده می کند و سکوت فیلم به نسبت داستانش واقعا کم است. دو سکانس زننده یکی بردن دختر خیابانی و دیگری خودکشی جوری طراحی شده اند که ما را به جریان فکری هنری نزدیک کنند ولی موفق نیستند و در نهایت هنری قصه قابل حس نیست.