قانون ۵ ثانیه کتابی است که در دستهبندی کتابهای انگیزشی، رشد فردی، خودیاری، موفقیت -و هر عنوان دیگری که میگویند- قرار میگیرد. محتوا کتاب کاملا مشابه سایر کتابهای این حوزه است و بهشخصه چیز جدیدی در آن ندیدم.
مِل رابینز نویسنده این کتاب، مشابه سایر نویسندگان حوزه رشد فردی، چیزی از خود بهعنوان یک «اثر جدید» ارائه میدهد و در طول کتاب سعی میکند شما در مورد آن آگاه کند. مثال پشت مثال. پس مطالعه چندین کتاب در این حوزه به این نتیجه رسیدهام که کتابهای بد رشد و توسعه فردی بسیار بیشتر از کتابهای خوب آن است.
بهنوعی شاهد این مدل هستیم که هرکسی که چیزی بهذهنش میرسد را کتاب میکند و آن را با نقل و قول کلی حرف کلیشهای و تکراری پر میکند. آره.. تو میتونی. برو جلو. حرکت کن. شجاعت داشته باش. موفق خواهی شد! این نمایش مضحک نویسندگان -مخصوصا آمریکایی- است که در کتابهای انگیزشی خود دارند. سعی میکنند «نقل قول» بسازند! نقل قولهایی که بتوانند با آنها پوسترهای تبلیغاتی خود را پر کنند.
یک سخنرانی تد، جلوی دروبین رفتن و پخش ویدیو انگیزشی در رسانههای اجتماعی. سخنرانیهای تکراری پشت سر هم. و اجرای مراسمهای جشن امضا کتاب در شهرهای مختلف. همگی از آنها یک تصویر رسانهای میسازد. چیزی که بهدنبالش هستند. پس از رسیدن به این مهم -از نظر خودشان- دیگر نمیتوان جلوشان را گرفت. ناگهان تئوریسین میشوند و هر چیزی را که میخواهند میگویند و ارائه میدهند. بدون آنکه واقعا در آن حوزه تخصصی داشته باشند.
حوزه رشد فردی هم حوزه بسیار گستردهای است و تقریبا همه فعالیتهای روزانه افراد را شامل میشود. پس بهیک باره این دست نویسندگان، مشاور «همهچیز» میشوند. و معمولا بعد از همه این دستاوردهای توخالی، چنان چهرهای از خود برای انتشار کتاب دوم خود میگیرند که گویا یک «جنایت و مکافات» -رمان مشهور فئودور داستایفسکی- را به این دنیا هدیه کردهاند!
این قسمت صرفا در خصوص شخص مِل رابینز نیست. اما مِل رابینز هم جز همین دسته نویسندگان قرار میگیرد. حال شاید در برخی ویژگیها پر رنگتر باشد و در برخی دیگر کمرنگتر.
کتاب قانون ۵ ثانیه (The 5 Second Rule) نوشته نویسنده و مجری آمریکایی، مِل رابینز (Mel Robbins) پنجاه ساله است. کتاب در سال ۲۰۱۷ منتشر شد و توانست در بین کتابهای رشد فردی و موفقیت خوش بدرخشد. این کتاب مشابه سایر کتابهای این حوزه، شما را دعوت بهحرکت میکند و پشت سر هم میگوید که میتوانید و از قانون من استفاده کنید! (لینک آمازون کتاب)
من ترجمه افشین چایچینصرتی را از نشر نوین خواندم. دلیل اصلی من برای خواندن این کتاب صرفا یک کنجکاوی بود. عبارت قانون ۵ ثانیه نوشته شده بر روی کتاب درست مانند قانون ۳۰ دقیقه خودم بود! بله ? من هم در دوران دبیرستان برای خواندن سریعتر درسها و برای اینکه سریع شروع کنم، قانونی رو درست کرده بودم درست بهنام قانون ۳۰ دقیقه.
ساعت رومیزی رو جلوی خودم میگذاشتم وقتی ساعت رُند میشد! شروع میکردم و دقیقا ۳۰ دقیقه درس میخواندم. پیشتر یک ویدیو معرفی از این کتاب را در یوتوب دیده بودم که حرف اصلی این قانون رو که میگوید شمارش معکوس ۵ تا ۱ داشته باشید، را دیده بودم. و در اصل میخواستم نحوه نگارش و فرم کلی کتاب را ببینیم که چگونه است. و بدانم که یعنی هر کس که یک چیزی برای خود داشت میتواند آن را اینقدر پر و بال دهد و آن را تبدیل به یک کتاب – مانند نسخه- برای همه کند؟
به این شکل بود که خواندن کتاب قانون ۵ ثانیه رو شروع کردم و در انتها متوجه شدم که یکی از بدترین کتابهایی که خواندهام را تمام کردهام. در ادامه با بررسی کتاب همراه باشید.
این داستان واقعی قانون ۵ ثانیه است.
چی هست، چرا جواب میدهد و آدمهای سراسر دنیا چگونه از آن برای تغییر زندگیشان در فقط پنج ثانیه استفاده میکنند.
-رویدادهای توصیفشده در این کتاب همه واقعی هستند.
-هیچ اسمی تغییر داده نشده است.
-نوشتههایی که در رسانههای اجتماعی منتشر شده و در این کتاب میبینید، همه نوشتههایی حقیقی هستند.
بیصبرانه منتظرم که این قانون را با شما در میان بگذارم و ببینم که قدرت درونتان را از بند رها میکنید.
۵…۴…۳…۲…۱… برو!
مِل.
شجاعت هر روزه
شجاعت توانایی انجام کارهایی است که دشوار، ترسناک یا نامعلومند.
شجاعت چیزی مخصوص عدهای برگزیده نیست.
شجاعت از حقوق طبیعی ماست. درون همهی ما هست.
فقط منتظر است که کشفش کنید.
یک لحظه شجاعت میتواند روزتان را تغییر دهد. یک روز میتواند زندگیتان را تغییر دهد. و یک زندگی میتواند جهان را دگرگون کند.
این قدرت واقعی شجاعت است؛ شجاعت شما را هویدا میکند. بهترین چیزی که میتوانید باشید.
شجاعتتان را کشف کنید تا از پس انجام و تجربهی هر چه آرزو دارید، بر آیید.
بله، حتی تغییر جهان!
پایان مقدمه کتاب
حرف و پیام اصلی کتاب معرفی قانون ۵ ثانیه و سپس اثبات آن برای رسیدن به موفقیت است! نحوه کار با این قانون به این شکل است که زمانی که قصد انجام کاری را دارید و حوصلهاش را ندارید و یا برای انجام کاری اهمالکاری میکنید، کافی است از ۵ تا ۱ مشابه شمارش معکوس پرتاب موشک بشمارید.
خود نویسنده نیز در بخش اول کتاب به این موضوع اشاره داد که شب در تلویزیون فیلمی از ناسا مشاهده کرده که در آن موشکی را بهفضا پرتاب میکنند. شمارش معکوس دارد و بعد از یک .. پرتاب. این ایده شکل گیری این قانون در ذهن مِل رابینز است.
مدام شمارش معکوس ۵ ثانیهای داشته باشید و هی پیشرفت کنید ? قدمهای جدید در زندگی بردارید و کلا تا جایی که میخواهید برید جلو! خیلی ساده در این جمله میتوان اصل حرف کتاب قانون ۵ ثانیه را گفت.
پیش از شروع بررسی بخشهای مختلف کتاب باید به یک نکته عجیب در خصوص آن اشاره کرد. شاید حدود ۳۰ درصد از محتوای کتاب اسکرینشاتهایی از توییتها، پستهای فیسبوک و ایمیلهایی است که افراد مختلف برای مِل رابینز نوشتهاند!
نویسنده بهشکلی که گویا قصد دارد کتاب را با تایید چیزی که میگوید: درست است و جواب میدهد، پُر کند، در این خصوص عمل کرده. کتاب پر از تصاویر از پیامهایی است که افراد مختلف پس از شمارش معکوس ۵ ثانیهای به موفقیتی که میخواستند رسیدهاند!
مشکل کتابهای حوزه رشد فردی دقیقا همین است که پراکندگی موضوعی زیادی دارند. نویسنده بهخود میبالد که به کسی کمک کرده در آزمونی موفق شود، سیگار را ترک کند، لاغر شود، چاق شود، بخندد و…! و به این شکل است که در توضیحات پشت کتاب نوشته شده:
این قانون همان راز تغییر همهچیز است. این قانون بهشما کمک میکند هر روز با اعتماد بهنفس و شجاعت بیشتری زندگی کنید، عشق بورزید، کار کنید و حرف بزنید.
نوشتهای فوقالعاده خندهدار -حداقل برای من- بهنظر میرسد. نویسنده همچنین ادعا میکند که فقط پنج ثانیه طول میکشد که زندگیتان را عوض کنید! کاملا علمی است! ثابت میکنم! (علامت تعجبها کار من است)
کتاب ابدا علمی نیست. هیچ نظریه و موضوعی مورد بررسی و آزمایش قرار نگرفته و هیچ کارشناسی آن را تحلیل نمیکند. نویسنده گمان میکند که نوشتن اینکه در «این» تاریخ، گروهی از دانشمندان «آنجا» به یک نتیجه رسیدند، کافی است که یک کتاب بار علمی داشته باشد.
برای مثال مفهومی بهنام «منبع کنترل» را معرفی کند که در سال ۱۹۵۴ جولیان راتر تحقیق کرده است که: هرچه بیشتر باور داشته باشید که کنترل زندگی، کنشها و آیندهتان را در دست دارید، خوشحالتر و موفقتر خواهید شد. حال این گفته را ربط میدهد به قانون ۵ ثانیه. بله با قانون ۵ ثانیه من میتوانید زندگی را کنترل کنید. این آزمایش میکند کسی کنترل زندگیاش را در دست داشته باشد، موفق خواهد شد، پس قانون من هم شما را موفقیت میرساند! این صرفا جملهای بود که در پَس اغلب جملات کتاب استنباط میشود.
در کتاب مطرح میشود که هر موقع احساس میکنید در انجام کاری در حال تعلل هستید، شروع کنید. بگوید ۵…۴…۳…۲…۱ و انجامش دهید. در ادامه میگوید که از قانون ۵ ثانیه برای وادار کردن خود به خلق عادتهای جدید استفاده کنید.
میگوید ذهن ما میلیونها راه بلد است که شما را از عمل کردن منحرف کند. میگوید تغییر برای مغز ترسناک است و نیاز به چیزی دارد که بهشما اجازه آن تغییر را دهد. آره درست حدس زدید. نویسنده قانون ۵ ثانیه را تجویز میکند!
یادتان است که در خصوص پر کردن کتاب با اسکرینشات توییت و پست فیسبوک گفتم. کتاب همچنین با یک سری جملههای پیشپا افتاده سعی میکند گویا صفحات خود را کامل کند. اگر دنبال کسی هستید که زندگیتان را تغییر دهد، در آینه نگاه کنید. خواندن این جمله در کتابی که در سال ۲۰۱۷ منتشر شده واقعا مضحک است.
باز هم از این دست بدیهیات در کتاب موجود است. برای تغییر عادت بد، باید یک عادت خوب را جایگزین کرد و آن را تکرار کنید. دوست دارم بگویم: نه بابا ?
فقط خودتان هستید، هیچوقت کس دیگری نیست، این همان قدرت شماست. نمونه دیگری از این دست جملات در کتاب است. هیچوقت «وقت مناسبی» برای بهبود زندگیتان نیست. یکم بهتر شد نه؟
جدا از این دست جملات، کتاب پر از نقل قول از نویسندهها و افراد شاخص دیگر است. استفاده از این نقل قولها و جملات فقط برای پر کردن کتاب نیست -که هست!- بلکه استفاده تبلیغاتی از آن میکنند. کاورها و پوسترهای تبلیغاتی از این جملات پر میشوند، مخاطب را ترغیب به خرید و مطالعه کتاب میکنند.
واین گرتسکی: ۱۰۰ درصد توپهایی که شوت نکردهاید، گل نمیشوند! این جمله بهنظرم جالب اومد و اون رو در صفحه توییتر فوربو توییت کردم. یکی منشن گذاشت و نوشت:
۹۹ درصد توپهای که شوت کردهاید، گل نمیشوند – طارمی ?
به ادامه کتاب بپردازیم. در کتاب به این مورد پرداخته میشود که در ۹۵ درصد مواقع بر پایه احساسات تصمیمگیری میکنیم. و این احساس ما با هدفهای ما همسو نیست -که بهنظرم اگر نیست، مشکل جای دیگری است!- و برای رفع آن نویسنده دوباره قانون ۵ ثانیه را تجویز میکند!
کتاب نظم مشخصی ندارد. در هر بخش هر چیزی که به ذهن نویسنده آمده، بر روی کاغذ نوشته شده و با گفتههای تکراری آن را توضیح داده است. شاید محتوا اصلی کتاب ۵۰ صفحه هم نباشد اما پر از حاشیه و حرف تکراری، نقل و قول و توییت! است که تعداد صفحات آن را از ۲۰۰ صفحه بیشتر کرده.
یا شما روز را اداره میکنید یا روز شما را اداره میکند. هیچ چیزی جواب نمیدهد، مگر اینکه انجامش دهید. برای شروع نیازی به آماده شدن نیست، نمیخوای آماده شوی، شروع کن.
تا بهاینجا شاید به این فکر کرده باشید که کلا با کتاب یا نویسنده آن مشکلی دارم که اینطور نوشتهام. اما اگر واقعا چیز با ارزشی در کتاب بود در مورد آن مینوشتم. چیز با ارزش که نمیتوان اسمش را گذاشت اما دو قسمت از کتاب را دوست داشتم.
اول در این خصوص بود که نویسنده میگوید: اگر مدام خودتون رو برای انجام ندادن کاری سرزنش میکنید، اشکالی ندارد. یک بار با خودتان صحبت کنید و خودتان را ببخشید. و سپس دوباره شروع کنید.
و در نهایت در انتهای کتاب یک جمله که شاید تنها نقل قول واقعی کتاب باشد: رویاهایتان را به آدمها نگویید، به آنها نشان بدهید.
همانطور که از متن مشخص است اصلا کتاب را کتاب مناسبی نمیبینم. و اصلا و ابدا آن را توصیه نمیکنم و نخواهم کرد. در حال نوشتن این مطلب، مدام به این فکر میکردم که اگر نویسنده قصد داشت یک کتاب انگیزشی در حوزه موفقیت و رشد فردی بنویسد، راههای بهتری هم پیش رو خود داشت.
این که مدام به قانون ۵ ثانیه تاکید میکند و از آن یک چیز با ارزش -و شاید مقدس- میسازد، فوقالعاده ایراد بزرگی است. ربط دادن همهچیز به این قانون. تجویز آن و نسخه دادن به خوانندگان کتاب. از ویژگیهای منفی آن هستند.
همچنین کتاب حاشیه زیاد دارد و پر از حرفهای تکراری، نقل قولهای بیش از حد و توییت! است. در پایان باید گفت که از نظر من کتاب قانون ۵ ثانیه اثری ضعیف در بین کتابهای حوزه رشد فردی است و با نخواندن آن چیزی را از دست نخواهید داد.
کتاب اصلا پیشنهاد نمیشود.
مقاله بررسی این کتاب برای اولین بار در سایت فوربو منتشر شده است. لینک منبع