ویرگول رو امروز هفت آذر اینجوری شروع کردم: «مشاهده آمار»، «تیکت به پشتیبانی» و «سرک کشیدن به پست ها ویرگولر های دیگه».
توی کامنت گذاشتن سعی میکنم فقط از شگفتی ها و نکات خارق العاده اون نوشته حرف بزنم؛ انتقاد و نقد و ابراز مخالفت رو شخصا کارساز نمیدونم(حداقل برای ادمایی که توی دایره دوست و خونواده نیستن)، سکوت میکنم و رد میشم، شاید اشتباهه ولی خوب.
توی این دید و بازدید های ویرگولی، یه مورد نقض قانون کپی رایت رو دیدم و متأسف شدم و یه حسی بهم میگف برو براش بکامنت! که:
دوست عزیز آیا برای انتشار کامل محتوای این کتاب توی فضای مجازی از صاحبش اجازه گرفتی
ولی متوقف شدم.
اخه یاد صحبت های دیل کارنگی - استاد وارن بافت توی روابط - توی کتاب آیین دوست یابی اش افتادم.
و تصمیم گرفتم حرف و عقیده ام رو اینجا بزارم تا حداقل بقیه انجام ندادن، شاید اون شخص هیچوقت اینو نخونه ولی اگه بخونه امیدوارم این کارم مؤثر ترین روش باشه برای رسوندن صدام بهش(البته اگه از میون اون همه پست ای که گذاشته یادش باشه که اینکارو کرده).
اگه بخوام یه کلمه دیگه راجب قانون کپی رایت و پایمال شدن حق و حقوق دیگران(حقوق معنوی و مادی) صحبت کنم عرصه رو برای «تو را بخاطر قوانینی که میشکنی به یاد میاورند» تنگ کردم.
هدف ام از این نوشته این بود که از این تریبون آزاد - آزاد در حد و حدودی که خودم نیاز دارم - استف کنم و توی یه عمل با یه تیر دو نشون زنانه و جانانه هم نقدم برسونم و هم از دیگران دعوت کنم توی امر نظر دادن تحسین رو با انتقاد جایگزین کنن و دست کم بعضی وقت ها هم که شده بهش پایبند باشن.
مشتاقم متنم رو با این دو جمله به پایان برسونم که از خودم نیست!
اگر عسل میخواهی به کندوی عسل لگد نزن
اگر چیزی ندید چیزی هم نمیگیرید و شما همیشه بیشتر از اونچه میدهید میگیرید
سپاسگرازم از اینکه متنم خوندید، باعث افتخار بود و حرفی حدیثی هس: کامنت آزاد