نویسنده: سونیا پرل
مترجم: علی همتیان/ محسن استاجی
انتشارات شمشاد
کتاب در رابطه با اولین جاسوس زن آمریکایی در جنگ جهانی دوم است که در فرانسه حضور داشته و عملیات ها و کارهای بزرگی انجام داده. اما کتاب را دوست نداشتم. نه به خاطر موضوعش که اتفاقا موضوع بسیار جذاب و هیجان انگیزی است اما نویسنده توصیفات ابتدایی و خشک و روزنامه واری دارد . اینجاست که هنر نویسندگی شکل می گیرد. به عنوان مثال کتاب "جنگ چهره زنانه ندارد" را در نظر بگیرید که اتفاقا در رابطه با موضوع زنان در جنگ جهانی دوم است و نویسنده به باشکوهی و با مهارتی مثال زدنی کتابی نوشته که هر سطرش تمام احساسات خواننده را درگیر می کند و کارش را در حد اعلا انجام داده است.
موضوع کتاب "زنی که مهم نبود" در حدی جذاب و هیجان انگیز است که می توانست به کتابی مهم و ماندگار تبدیل شود اما نویسنده آن را در حد یک کتاب که بعد از خواندن، به سادگی فراموش می شود، پایین آورده.
از موضوع نویسنده که بگذریم، ترجمه مهم ترین ضربه را زده است. ترجمه ی کتاب خوب نیست و حتی در تاریخ ها و اسامی هم اشتباهاتی دارد. بعد از گشتی در اینترنت متوجه شدم که کتاب خلاصه شده و حجمش تقریبا نسبت که نسخه ی انگلیسی نصف شده است که متاسفانه من نسخه ی انگلیسی را پیدا نکردم که مقایسه کنم. ولی توصیه می کنم اگر می توانید نسخه انگلیسی را هم چک کنید.
کتاب به صورت روزنامه وار و کسل کننده زندگی ویرجینا هال را تعریف می کند و از اتفاقات مهم با گفتن چند جمله ی ساده می گذرد. ما را با شخصیت و روحیات ویرجینا آشنا نمیکند. از عقاید و احوالاتش در آن اوضاع جنگ چیزی نمیخوانیم. چند عکس واقعی از ویرجینا هال و چشمهایش که در آخر کتاب آمده ست، او را بیشتر می شناساند تا کلمات کتاب. افراد در کتاب با یک خط تعریف می شوند و از ماجرا خارج می شوند.
بعد از خواندن کتاب تنها فکری که داشتم این بود که حیف، حیف از این که شناساندن این فرد تاثیرگذار و مهم و داستان جذاب و درگیرکننده زندگی اش، به دست یک فرد کاردان سپرده نشد.
جملات ماندگاری در کتاب پیدا نکردم و تنها چیزی که به نظرم آمد همین دو قسمت در کتاب بود:
سرانجام زمانی رسید که توانست اولین زن جاسوس در جنگ جهانی دوم شود و شرایط جنگ در فرانسه را جوری تغییر دهد که به پیروزی متفقین منجر شود. او همچنین با تاسیس یک کارخانه مسبب اختراع اسلحه معروف "کلت برنو" شد. هیتلر در یکی از مصاحبه هایش درباره بانوی لنگ (ویرجینیا) گفت: اگر یک سرباز مثل ویرجینیا هال داشتم، قطعا تمام دنیا را فتح می کردم. همچنین گشتاپو نیز به او لقب خطرناک ترین جاسوس متفقین را داده بود.
هیچ کس در لندن برای مامور شماره ۳۸۴۴ بیشتر از ۵۰ درصد شانس زنده ماندن قائل نمی شد. در حقیقت حضور ویرجینیا به عنوان یک خبرنگار ۳۵ ساله در فرانسه یک قمار محض بود. ماموریت او در فرانسه بسیار خطرناک بود و خبری از خوشامدگویی نبود. برای زنده ماندن می بایست تمام تلاش خودش را می کرد و باید از ناتوانی های خودش پلی به سمت موفقیت می ساخت.
کتاب را می توانید از لینک زیر در طاقچه بخوانید: