علی چهارسالشه.
امروز بهش گفتم چقد منو دوست داری؟ گفت خیلی. گفتم یعنی چقد؟ گفت پنجتا. گفتم پنجتا یا دهتا؟ گفت پنججججج تا.
فکر میکنم که ما چقد روزانه تلاش میکنیم بزرگتر و بیشتر دیده بشیم و شناخته بشیم از طرف دیگران و چقد اندازه خودمونو تو ظرف دیگران میسنجیم و چقدر چشم دیگران آیینهی ماست برای دیدن خودمون.
این چقدر درسته؟ دوست عزیزی میگفت وقتی از چیزی در درون خودت مطمئن نباشی، در بیرون دنبال اطمینان ازش میگردی. و حرف درستی میزد ولی ما چقد میتونیم در درون خودمون به اطمینان برسیم؟ و چقدر مطمئنیم این اطمینان تحتتاثیر بیرون، در درون ما بوجود نیومده؟ نمیدونم. اما میدونم بعضی آدمها فقط بلدن تا عدد پنج رو بشمارن. نه به اینخاطر که لایق شما نباشن، بلکه به اینخاطر که بلد نیستن و نتونستن دهِ شمارو ببینن. من میدونم نگاه آدمها به ما خیلی تاثیرگذار و مهمه و باید هم باشه چون اقتضای زندگی اجتماعی ماست اما اون فقط یک نگاهه! یک نگاه از بیرون هیچوقت مهمتر از تجربه درونی نیست. تجربه درونی یک فراینده و نگاه یک لحظه از اون فراینده. الان فکر میکنم چیزی که مهمتر از تاثیرگذاشتن یا نذاشتن بیرون در ما هست، میزان این تاثیره.