داستان آفرینش انسان هم جالب است، همانطور که داستان آفرینش لحظه لحظهی انسان یا هر واحد اندازهگیری که جهان غیرزمانی دارد... که نه هر آنچه که من اصلا نمیدانم چیست، همان غیبی که یُومنون بِه!
قضیه شبیه یک اتاق فکر است که خدا نشسته آن بالای مجلس همهی درجه یکهای خلقتش را هم صدا زده، فرشتههای تراز و عبادتکنندگان خط اولش را.
میخواهد از ایدهی ورژن جدید خلقت رونمایی کند، جانشینش روی سیارهی سوم منظومه شمسی واقع در کهکشان راه شیری در آسمانِ... ایدهی خلقت انسان! از آپشنهای این اثر جدید میگوید، صحبتهایش تمام میشود، یک سکوت عجیبی جلسه را فراگرفته، خدا منتظر نظر فرشتههاست، این تسبیحگویان تراز خلقت...
فرشتهها اما انگار حیران شدند، جریان چیست؟ خدایا تو که ایدههای بینقص میدهی، منزهی اما این ورژن جدید یک مشکلی ندارد؟ فرشتهها انگار شک کرده باشند به خدا، از طرفی میدانستند حرف خدا سند است اما این ورژن جدید هم عجیب است، پتانسیلهای ورژنهای قبلی را دارد اما انگار فحش هم میدهد، جنگ و خونریزی هم به پا میکند، #فساد به راه میاندازد، خدایا مطمئنی درست جلو رفتیم؟ جایی باگ ندارد؟ خدا انگار دارد به خودش افتخار میکند(that's the point طور!) من یک چیزی در این انسان دیدهام که میگویم جانشین است.
اینجای داستان یک خدای فرایندگرا توجه مرا به خودش جلب میکند، خدایی که لزوما دنبال نتیجه نیست برخلاف فرشتهها، خدایی که پتانسیلها را میبیند و روند را...
انگار اینجای داستان خدا قضیه را برای حاضرین جلسه باز میکند، ببینید اگر این انسان پتانسیل دارد که فساد کند حتما پتانسیلهای دیگری هم دارد، اگر میتواند طغیان کند یعنی از شرایطش ناراضی میشود و تلاش میکند اوضاع را به نحو خودش تغییر دهد. ببینید فرشتگانم! یعنی دنبال چیز کاملتری هست که میخواهد تغییر دهد، این یعنی رشد کردن را هم بلد است.
من اینجای داستان را خیلی دوست دارم یک اعتماد نهفتهای دارد این خدا به انسانش که ببینید منِ خدا که میفهمم این انسان فساد بلد است، میدانم دو روز دیگر میرود جنگ به راه میاندازد، خودش هم که از پس کار برنمیآید من و شما و کل دستگاه خلقت قرار است کمکش کنیم ولی من یک اعتمادی به این انسان دارم، بگذارید خودش یک جوری کار را در میآورد، یک جوری مثل من، از جنس من...
فرشتهها کمی نرمتر شدند، خدا انگار میخواهد یک دمو اجرا کند...
دستور میدهد که جعبهی اسامی را بیاورند، این جعبه خیلی مهم است، جعبهی پسپردهها است. جعبه باز میشود خدا به انسان اسمها را میدهد و بعد دقیقا بدون کم و زیاد همان اسمها را به فرشتهها میدهد. فقط خدا است که اینجای داستان را خوب بلد است از جنس اِنکَ اَنتَ اَلاعلیهایی که بعدا به موسی میگوید.
فرشتهها کلمات را عینا تکرار میکند، بدون نقص، کارشان را خوب بلدند. فرشتهها که به خوبی از پس کار برآمدند پس انسان چه کار قرار است بکند؟ دوباره سکوتی در جلسه حاکم میشود، همهی توجهها به سمت انسان است...
و انسان میاندیشد، انسان ترکیب میکند، انسان #خلاق است و #رب و #جبار و #مالک... در بند ظاهر کلمات نمیماند، کلمات را به کار میگیرد، ارزش افزوده خلق میکند، انسان مثل یک پدیده emergent در سیستمهای پیچیده معانی فراتر از ظواهر میسازد از این اسمها.خدا ته دلش ذوق میکند از این آشکار و نهانها.
این خدای فرایندگرایِ اعتمادکننده به انسان برایم خیلی قشنگ است، جاهای دیگر به خودش میگوید تو عجولی، ضعیفی، حتی درگوشی یک جا به خود انسان میگوید ظالم و جاهل هم هستی حالا هرچند این ظالم و جاهلش هم یک جورهایی تعریف است ولی خب جلوی جمع، کنار بقیهی خلقت پتانسیلهای این انسانش را میبیند، این انسانِ مختار، این فهمکنندهی اسمها. شبیه پدر و مادرهایی که پای خرابکاری بچهشان هم ایستادند چون تواناییهایش را میشناسند.
آن جانشین، آن فساد کننده، آن مختار، آن ضعیف، آن فهمکنندهی اسمها، آن انسان...
من و توایم...
برداشتی آزاد از نشانههای 30 تا 33 بقره(گاو)
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّـحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ۖ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿٣٠﴾
و آن زمان را یاد آر که پروردگارت به فرشتگان گفت: به یقین جانشینی در زمین قرار می دهم. گفتند: آیا موجودی را در زمین قرار میدهی که در آن به فساد و تباهی برخیزد و به ناحق خون ریزی کند و حال آن که ما تو را همواره با ستایشت تسبیح میگوییم و تقدیس می کنیم. [پروردگار] فرمود: من [از این جانشین و قرار گرفتنش در زمین اسراری] می دانم که شما نمی دانید. (۳۰)
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿٣١﴾
و خدا همه نام ها [یِ موجودات] را به آدم آموخت؛ سپس [هویت و حقایق ذات موجودات را] به فرشتگان ارائه کرد و گفت: مرا از نام های ایشان خبر دهید، اگر [در ادعای سزاوار بودنتان به جانشینی] راستگویید. (۳۱)
قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿٣٢﴾
گفتند: تو از هر عیب و نقصی منزّهی، ما را دانشی جز آنچه خودت به ما آموخته ای نیست، یقیناً تویی که بسیار دانا و حکیمی. (۳۲)
قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ ۖ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ ﴿٣٣﴾
[خدا] فرمود: ای آدم! فرشتگان را از نام های آنان خبر ده. پس هنگامی که نام هایشان را به فرشتگان خبر داد [خدا] فرمود: آیا به شما نگفتم که من یقیناً نهانِ آسمان ها و زمین را می دانم، و به آنچه شما آشکار می کنید و به آنچه پنهان می دارید، دانایم؟ (۳۳)
پاییننوشت اول: مهمونی نوشتههای فصل بیستوچهارم زندگی من از مهمانی خداست. آنچه خواندید قسمت اول این ماجرا بود.