ویرگول
ورودثبت نام
محمدرضا سخایی
محمدرضا سخایی
خواندن ۷ دقیقه·۱ سال پیش

آهنگهایی که موقع برنامه نویسی به کار میاد

یکی از عادتهای روزانه جالبی که ممکنه خیلی از ما برنامه نویسها داشته باشیم، گوش کردن به موزیک حین کار کردنه. گاهی این عادت انقدر مهم میشه که خیلیامون حاضریم گرونترین هدست / هندزفری بازار رو بخریم تا بتونیم اون موزیکِ لامصب رو با بالاترین کیفیت ممکنه گوش بدیم که البته منطقی هم هست.

موزیک خوب، روح آدمو جلا میده، گاهی وقتا تو رو از یه حالت بد درمیاره و خیلی جاها هم چنان تمرکزی بهت میده که با مصرف نیم کیلو شیشه و هر کوفت دیگه ای هم نمیتونی تجربه ش کنی (منظورم شیشه ایه که والتر وایتِ فقید دست مردم میداد).

اینه که، به عنوان کسی که تقریبا سالهاس هرروز کدنویسی رو همراه با گوش کردن به آهنگهای مختلف انجام میدم، دوست داشتم تجربه مو توی این زمینه هم بنویسم. اینکه چه موزیکهایی بیشتر به کارم کمک کرده و چه الگویی پشتشون بوده که تونستم بعد سالها روشون حساب کنم، توی playlist روزانه م بزارم و ازشون لذت ببرم.

این من نیستم. این جا هم فضای کار اشتراکی باغ کتاب نیست!
این من نیستم. این جا هم فضای کار اشتراکی باغ کتاب نیست!


حالا، اگه بخام یه دسته بندی گنده از انواع این آهنگا داشته باشم ، این سه تارو دارم :

1- Classical music :

BE, FE , Product Manager + QA while thinking of why it should happen again!
BE, FE , Product Manager + QA while thinking of why it should happen again!


موسیقی کلاسیک، همونطوری که از اسمش هم پیداست، کلاً کلاس داره. چه گوش کردنش، چه حفظ کردن اسم آهنگسازاش چه هرچی که بهش مربوط هست. یعنی شما قشنگ میتونی بری تو یه مهمونی و بگی من موسیقی کلاسیک گوش میدم، بعد یهو ببینی موقع شام برات برنج میکشن و ته دیگ میزارن و این داستانا).

من هم یادم نمیاد چی شد که از یه جایی دیگه کلاً چسبیدم به موسیقی کلاسیک و خوشبختانه حس کردم که موقع کدنویسی هم چقد به کارم میاد. به خصوص موقع انجام تسکهای روتینی که نه خیلی پیچیده ن، نه اونقدر ساده که بشه بدون فسفر سوزوندن انجامشون داد.

اما آهنگسازهای محبوب من (بدون ترتیب) این عزیزان هستن.

  • Chopin
  • Vivaldi
  • Beethoven
  • Mozart

اما موقع گوش دادن به چندتا چیز هم این وسط توجه میکنم :

  • بعضی از آلبوما و آهنگهای این بزرگان به صورت اپرا هست (به خصوص موزارت) و ممکنه توشون یه خواننده ای هم بخونه. که ترجیحاً من ازشون رد میشم و بی کلام هارو انتخاب میکنم.
  • اگه یه آهنگی خیلی دیگه فاز دارک و غمگین کننده ای بده ازش میگذرم. درواقع بهتره بگم، بعضی آهنگها، چنان موسیقی محسور کننده ای دارن که خیلی راحت تو رو تحت تأثیر قرار میدن و ممکنه فرایند فکر کردن رو (حین کد زدن) یه کمی مختل کنن
  • بعضی آهنگها هم انقدر از در و دیوار پخش شدن که وقتی دوباره گوش میکنیم ، کلا یاد یه چیز دیگه میفتیم و باز هم یادمون میره که مشغول کاریم (مثلا سونات مهتاب بتهوون یا خیلیهای دیگه) اینه که باز سعی میکنم ازینا صرف نظر کنم (اگرچه خیلی دوستشون دارم و ترجیح میدم یه وقت دیگه گوش کنم)

اما چون بعضی ازین بزرگان هزاران هزار آهنگ دارن، برای شروع میشه آلبومهایی که شامل بهترین آهنگهای هر آهنگساز هست رو پخش کرد (مثل bests of chopin و ...) و با منتخبهاشون شروع کرد. یا variations که باز ترکیب جالبی از آهنگهارو کنار هم قرار داده. (مثلا Mozart Variations)

بزن زنگو
بزن زنگو


2- Peaceful Piano

دسته دوم، که اخیرا، بیشتر از کلاسیکها هم سراغشون میرم، کلاً آهنگهای آرام بخشه، به خصوص اونایی که با پیانو نواخته میشن. من حساب کردم این آهنگها چندتا چیز خوب دارن که باعث میشن به کارم کمک کنن

  • مثل غالبِ موسیقیهای کلاسیک، بی کلامه
  • تنوع آهنگسازها خیلی بیشتره و احتمال اینکه تو یه آهنگ رو قبلا شنیده باشی کمتره (که به نظرم خودش نکته مثبتیه)
  • همونطور که اسمش داره میگه آرام بخشه و خیلی ملایم میتونه استرسی که به واسطه کارمون پیش میاد، کم کنه و حتی، موقع فکر کردن به یه راه حل جدید، یه جورایی boost مون کنه و فکرمون رو بندازه توی یه سراشیبی دلچسبی که از سر تا تهش ایده های جدیده. (حالا اگه دستت بازه میتونی در کنارش یه دم نوش هم برا خودت دم کنی)
  • البته این موارد درمورد کلاسیکها هم صدق میکنه، اما لازم بود حتماً بگم که جا نمونه :)

برای پیدا کردن این مدل آلبومها، میتونید همین عبارت Peaceful Piano رو سرچ کنید، خیلی از سایتها (که ویرگول نمیزاره لینکشونو اینجا بزارم) یه عالمه آلبوم از این دسته دارن

کاری که برنامه نویس میکنه vs. چیزی که کاربر میبینه
کاری که برنامه نویس میکنه vs. چیزی که کاربر میبینه


3- Jazz

موسیقی جَز (یا جاز!) ، به خصوص برای درس خوندن، شارژ شدن و آرامش گرفتن خیلی کار راه اندازه. بهتره بگم یه جور موسیقی عصرگاهیه، یعنی عصرا که دیگه انگار نمیکشی و مخت میخاد رد بده میتونی بری سراغش. چرا اینطوریه؟

  • من فکر کنم اساساً جز کلا انرژیکه و خیلی خوب میتونه بهت انگیزه بده تا با یه انرژی تازه کارهارو پیش ببری، ضمن اینکه جنس این انرژی و ریتم، طوری نیس که کلا بخای بلند شی و سرتو بکوبی تو دیوار و کف بدی بیرون، یعنی در کنار این وجه انرژیک بودن، خیلی از خصوصیات مثبتی که توی موارد قبلی گفتیم رو هم توی خودش داره (البته به جز jazz های با کلام و ...)
  • برای پیدا کردن آلبومها، خیلی راحت میشه با سرچ عبارتهایی مثل jazz for study یا Jazz café music به یه عالمه نمونه خوب رسید و بعد اگه کیف کردید که همین مسیرو برید جلو
  • موسیقی Jazz خودش کلی تاریخ و حرف پشتش داره (که منم بلد نیستم!) اما ما فقط درمورد وجه مفیدش برای برنامه نویسی گفتیم
وقتی ناهار تُن ماهی دارم
وقتی ناهار تُن ماهی دارم


حالا به جز این دسته بندی، چندتا چیز دیگه هم یادم افتاد که خدمتتون عرض کنم :

  • معمولاً وقتی گوشم به یه سری ازین آهنگها عادت میکنه، سعی میکنم توی دفعات بعدی باز هم همونارو گوش بدم، اگرچه شاید بعد از چندروز، به نظر خسته کننده بیاد، اما توی تثبیت اون آرامش و تمرکزی که موقع کار لازم دارم خیلی کمکم میکنه و یه الگوی مشخص رو توی ذهنم جا میندازه که با منطقهای برنامه نویسی جور درمیاد (چه تفسیر خفنی شد!)
  • اگر بخوام سراغ یه آلبوم یا آهنگساز جدید برم، معمولا توی وقتهای خلوت تر اینکارو میکنم (به همون دلیل قبلی) یا حتی وقتهای آزاد. اینطوری فرصت میکنم یه بار آهنگ رو با لذت و دقت بیشتری برای خودم مرور کنم و بعد از اینکه احساس کردم بهم حس خوبی میده، بیارمش توی لیست آهنگهای روزانه
  • فارغ از همه اینها، به نظرم گوش کردن به موسیقی فاخر (به خصوص قطعات شاهکار کلاسیک) به روحمون جلا میده. انگار که چند پله از زمین جدا میشیم و میریم بالاتر و به یه جور حس تعالی خیلی خوبی میرسیم که توی کمتر فعالیتی میشه پیداش کرد. منظورم یه جور ارزش قائل شدن برای خودمون و گوشهامون و این حرفاس. حالا باز هم خوددانی!
  • طبیعیه که با وجود همه این الگوها، باز هم کلاً با بعضی آهنگها حال نکنیم و دوست نداشته باشیم بهشون گوش بدیم. دراونصورت میتونیم بریم سراغ چیزای دیگه. و اتفاقا به نظرم یکی از ویژگی های جالب موسیقی همینه که برای ما تصاویر و حس ها و لحظه های به خصوصی رو تداعی میکنه. گاهی یه موسیقی که برای خیلیها حس غمگینی رو به وجود میاره، ممکنه یه نفر دیگه رو یاد یه جشن به خصوص یا چیز دیگه ای بندازه و بالعکس، پس :
  • اگر احساس میکنی که بعضی آهنگها فکرت رو میبرن به یه نقطه یا لحظه به خصوص، بهتره توی فرایند کار کردن سراغشون نری. چون میتونن مارو خیلی راحت خیره کنن به گوشه ای از دیوار و کاری کنن تا مدتها مثل مجسمه به یه نقطه زل بزنیم. (کاری که خوراک برنامه نویس جماعته)
این من هستم، اینجا هم فضای کار اشتراکی باغ کتابه!
این من هستم، اینجا هم فضای کار اشتراکی باغ کتابه!


راستی، این پست و دسته بندی های توش صرفاً براساس حسِ شخصی من بوده، به علاوه یه کمی تحقیقی که در مورد صحتشون داشتم که تا حدود زیادی همین بوده، اما به هرحال ممکنه این آهنگها روی همه ما جواب نده و این خیلی طبیعیه.

پس منم خوشحال میشم اگه شما فهرست شخصی خودتون رو برام بنویسید :)



برنامه نویسیکدنویسیموسیقیتجربهنرم افزار
اگه بار اولیه که تو زندگیت تِر زدی ناراحت نشو، اسمشو بزار ورژن 1.0
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید