یک صرفا، کاملا و قطعا گیک، تبعید شده میان انبوه اطلاعات
آیا در ایران چیزی به نام اقتصاد هنر وجود دارد؟

گرایش روز افزون بشر به بهزیستی، اهمیت علم اقتصاد را بیش از پیش نموده است. بر این اساس امروزه همهی امور و پدیدهها از نقطه نظر اقتصاد سنجیده می شوند. فرهنگ و هنر نیز به عنوان مقوله ای که از این قاعده مستثنی نیست، دارای قابلیت بسیار زیادی برای بررسی در این حوزه می باشد. در واقع به جهت تعاملات بسیار موثری که فی مابین دو عرصهی فرهنگ و اقتصاد برقرار است پژوهش در این گستره، که تا چند سال گذشته مورد توجه قرار نگرفته است، قابل اغماض نمی باشد.
عکاسی هنری به عنوان یکی از زیر شاخههای هنرهای تجسمی، به دلیل برخورداری از ویژگیهای بالقوه ای که می تواند در اقتصاد هنر و به تبع آن اقتصاد هنرهای تجسمی موثر واقع شود، در این پژوهش مورد مداقه قرار گرفته است. عکس به مثابهی کالایی هنری که دارای ارزش فرهنگی و اقتصادی است، دارای پتانسیل ویژه ای می باشد که متاسفانه با گذشت 172 سال از بدو ورودش در ایران هنور هم شناخته کامل و جامعی از وجوه مختلف آن حاصل نشده است. چنانچه ظرفیتهای موجود در این شاخهی هنری شناخته و به طور نظام مند بر روی آن سرمایه گذاری شود، دستاوردهای ارزشمندی را برای اقتصاد هنر در سطحی خرد، اقتصاد کشور در سطحی کلان و همچنین برای صاحبان این کالا و هنرمندان فعال این بخش به همراه خواهد داشت.
اقتصاد هنر یا اقتصاد فرهنگی، شاخه ای از اقتصاد است که به خلق، توزیع و مصرف آثار هنری و ادبی می پردازد مدتها ، هنر فقط به هنرهای بصری و نمایشی در سنتهای آنگلو ساکسونی محدود می شد. ولی در دهه 1980 میلادی و با شروع مطالعه صنعت فرهنگی ( تولیدات سینمایی و موسیقایی) و اقتصاد فرهنگی موسسات ( موزهها ، کتابخانهها و بناهای تاریخی ) استفاده از هنر، گسترده تر شد.
هنر برای آن که رشد کند نیاز به پایههای اقتصادی دارد و همچنین فعالیتهای هنری تا اندازه ای اقتصاد جامعه را تحت تاثیر قرار می دهد. برای مثال جشنواره ای چون دو سالانه ونیز میلیونها گردشگر را به این شهر می کشاند، چنین ارتباطهایی بین اقتصاد و هنر کاملا مشهود است.
درک اقتصاد دانان از مفهوم هنر، از تمایلات هنری مصرف کنندگان و این امر مفهوم اقتصادی هنر را به صورت بنیادی از سایر تعاریف هنر متمایز می سازد. رویکرد اقتصادی به هنر تمایلات هنری افراد را مشخص می داند اما درباره آن داوری هنجاری نمی نماید. هنر به این معنا همان چیزی است که مردم در ذهن خود دارند. اقتصاد دانان نمی خواهند دربارهی هنر خوب یا هنر بد سخن بگویند. این موضوع در حیطه صلاحیت حرفه ای آنان قرار ندارد و باید آن را به علومی چون فلسفه واگذار نمایند که دارای نظریه مناسب برای برخورد با موضوع ماهیت هنر است.
مثلا اقتصاد دانان دربارهی این پرسش که کپی برداری از آثار معروف و موزه ای، معرف هنر است یا نه، موضع بی طرفانه ای دارند. آنان در این باره بر داوری اکثریت مردم تکیه می کنند (پیکاک –ریزو، 1376، 70 - 8 ).
اشیای هنری اصیل ( مانند تابلوی نقاشی، پیکره، صنایع دستی ) به مثابه یک گروه کالای همگن، با مجموعه خصوصیاتی مشخص می شود که آنها را از دیگر کالاها متمایز می کند. اولا، این کالاها را صرفا افراد پدید می اورند و هر واحد ان متفاوت از واحد بعدی است که این، معرف ناهمگنی کامل کالاست. عرضه آثار هنرمندان فوت شده قابل افزایش نیست. ثانیا اثر هنری را می توان تکثیر کرد نه تولید مجدد. به عبارت دیگر، از یک اثر هنری تنهایک کار اصلی و منحصر به فرد جود دارد.
رابطه اقتصاد، فرهنگ و انسان، ارتباطی چند سویه و پیوسته بوده است. فرهنگ، محور و موضوع نیازهای عالی و اقتصاد مبتنی بر نیازهای مادی انسان شکل گرفته است. از این روست که تعامل میان این دو، عرصه ای را مهیا می سازد که از یک منظر اثر بخشی فرهنگ و زیر شاخه مهم ان یعنی ((هنر )) را در رونق اقتصادی جست و جو می کند و از دیگر سو، هنر به مثابه کالایی با ارزش افزوده اقتصادی، ظرفیتهای بسیار ارزشمندی را داراست و همواره در تاریخ کاریردهای آشکار و موثری داشته و فرصتهای بازار را جست و جو می کرده است.
ناگفته پیداست که کالاهای فرهنگی و به ویژه هنری، حامل بی بدیلی در تعاملات فرهنگی و هنری ملل و اقوام نیز به شمار می آید و از دیگر سو بستر مناسبی در حوزه اشتغال زایی نیز تلقی می شود. عرصه ای که در سالیان اخیر جدی تر از هر زمانی مورد توجه برنامه ریزان و مدیران اقتصادی و فرهنگی برخی کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه قرار گرفته و دستاوردهای شاخصی را به همراه داشته است. مصادیق متنو ع و کوناگونی را می توان شاهدِ مثال آورد که علاوه بر آوردههای اقتصادی چشمگیر (که با تجارتها و بیزنسهای کلان شانه به شانه می زند) و ارزش افزوده قابل توجه، دستاوردهای فرهنگی ارزشمندی را نیز برای صاحبان آن کالاها به همراه داشته است.
در این چرخه است که هنر و اقتصاد فصل مشترک و پیوندهای مستحکم تر مییابند. زمینه ای که در صورت نظام مند شدن، کارکرد خود را نه تنها در حوزه اقتصاد هنر و به تبع آن رونق بخشی این حوزه خواهد داشت، بلکه اثر آشکار آن را در اقتصاد خرد و کلان و تولید ملی بلا تردید خواهد بود.
لذا با توجه به اینکه هنر به زیر شاخههای متنوع و گسترده ای، تفکیک پذیر است، در این مقاله از گسترهی حوزهی هنرهای تجسمی به عنوان شاخه ای از هنر که علاوه بر زمینههای گسترده کاربردی که در حیات فردی و اجتماعی ما دارد، دارای فراگیری بیشتری نسبت به سایر حوزههای هنری نیز می باشد، عکاسی هنری با توجه به حوزهی کارکردی بسیار وسیعش و همچنین سطح کیفی بسیار بالای آن در ایران، به کار رفته است.
از آنجایی که جهان امروز جهان اطلاعات و ارتباطات است، عکاسی به عنوان یک رسانه نقش بسزایی در انتقال اطلاعات و برقراری اطلاعات دارد. در واقع عکس به خاطر ویژگی اش در امر نمایاندن و همچنین به دلیل نقش واسطهی ارتباطی اش درگستره وسیع اجتماع حائز اهمیت می باشد و به صراحت می توان گفت که نقش عکاسی در گستره زندگی امروزهی بشر غیر قابل انکار است و از زمانی که اولین تصویر شکل گرفت تا به امروز عکس به عنوان واسطه ای ضروری برای ارتباط و بیان، جایگاه ویژه ای به خود اختصاص داده است.
براین اساس، کاربرد گسترهی عکاسی در زندگی امروز به قدری پیچیده و متنوع شده است که سبب شکل گیری شاخههای متنوع عکاسی شده است و امروزه بیش از 100 شاخه عکاسی در دایره المعارفها ثبت شده است از جمله عکاسی خبری، مستند، علمی، تبلیغات و.... اما آنچه که در اینجا مهم قلمداد می شود شناخت شاخه ای از عکاسی می باشد که تحت چارچوب عکاسی هنری تعریف می شود و دارای ارزشهایی باشد که بتوان آن را جزء یک کالای فرهنگی محسوب کرد. در توضیح کالای فرهنگی باید اذعان داشت که یکی از اشکال سرمایههای فرهنگی می باشد که در دو گفتمان فرهنگی و اقتصادی دارای جایگاه ویژه ای است. در واقع کالای فرهنگی با خصیصههایی چون زیبایی شناختی، معنوی، اجتماعی، تاریخی، نمادین، اصالت و... ارزش فرهنگی خود را رقم می زند.
- بازار آثار هنری
در سال 1996 دو اقتصاددان به نامهای فرانک و کوک کتابی نوشتند به نام " برنده صاحب همه چیز" وتلاش کردند تا توضیح دهند چرا در جامعه تعداد اندکی از افراد درآمدی بسیار بیش از سایرین دارند. آنها نشان دادند که بازارهایی وجود دارد که در آن بخش عمدهی پولی که مصرف کنندگان می پردازند، به جیب تعداد اندکی از تولید کنندگان می رود و سایر تولید کنندگان هیچ یا اندکی از این پول را به دست می آورند. درامد آنهایی که به بالا نزدیک اند، بسیار بیشتر از آنهایی است که پایین تر هستند. این کتاب راهی برای تحلیل وضعیت بازار هنر هم فراهم آورد.
دستمزد در بازارهای معمول، به عملکرد مطلق بستگی دارد. مثلا به کارگری که گوجه فرنگی می چیند بر اساس تعداد جعبههایی که پر کرده مزد می دهند. اگر کارگر "الف" صد جعبه چیده باشد و کارگر "ب" نود جعبه. کرگر الف 10 درصد بیشتر مزد می گیرد. در بیشتر بازارها دستمزد تولید به همین منوال است اما در بازارهای ((برنده صاحب همه چیز)) دستمزد بر اساس عملکرد نسبی است. اگر دونده "الف"یک درصد سریع تر از دونده "ب" بدود. جایزه اول را می برد و درآمدش تنها به خاطر همان یک درصد، بی اندازه بیشتر درآمد دونده "ب" است. هزاران دونده با کیفیت در جهان وجود دارند. اما فقط تعداد اندکی درآمد عالی دارند و اکثریت حتی نمیتوانند مایحتاج اولیه زندگیشان را از این راه تامین کنند. تفاوت اندکی در کیفیت استعداد و داشتن رابطه باعث اتفاقات بسیار در درآمد میشود. این موضوع در مورد هنرمندان هم صادق است. تفاوت در عملکرد مطلق هنرمندان با کیفیت، بسیار اندک است اما تفاوت درامدشان بی اندازه زیاد است.
هنرمندان وکلا و ورزشکاران از این جهت شبیه هم هستند وکیلی که اندکی بهتر است پرونده را میبرد و درآمدی بسیار بیشتر از طرف مقابل نصیبش میشود. دونده ای که تنها اندکی سریعتر از بقیه دویده است، همه جایزه را از آن خود میکند. در این موارد تفاوت اندک ولی روشن است اما در هنر اینطور نیست. عملکرد وکیل و دونده اندازه گرفتنی است اما در هنر تفاوتهای اساسی را نمیتوان به روشنی اندازه گرفت. به نظر میرسد عملکرد نسبی در هنر با اصالت هم بسته است و چندان مرتبط با کمیت نیست که تا بتوان آن را مانند وکلا و ورزشکاران به صورت عینی اندازه گیری کرد. اصالت برای مصرف کننده هنر مهم است. برای درک اهمیت اصالت نمونه ای می آورم: ارزش تابلویی که قبلاً تصور می شود اثر رامبراند است و بعدها معلوم شد که شاگردش آنرا کشیده، بسیار تغییر کرد. با اینکه تشخیص تفاوت کیفی میان این نقاشی و نقاشیهای واقعی رامبراند بسیار دشوار است، تفاوت ارزش آنها بی اندازه زیاد است.
چرا هویت شخصی هنرمند و امضای او تا این اندازه اهمیت دارد؟ برای مردم قرون وسطا هویت هنرمند اصلاً اهمیتی نداشت، حتی امروز در تایلند هویت هنرمند به ندرت محل بحث است. ولی جهان ما اشتهای سیری ناپذیر برای کالاها و خدمات هنرمندان خاص دارد. هنرمندان فردیت شان را در آثار خود تزریق میکنند و شاهدی عمومی برای فردیت شان می آفرینند. اگر مدیر مایکروسافت امروز بمیرد، فردا کس دیگری جای او را می گیرد اما اگر "مارینا آبراموویچ" یا "جف کونز" بمیرند، هیچ کارجدیدی از انها منتشر نخواهد شد. این یعنی هنرمندان برخلاف سایر حرفهها ، جانشین ناپذیرند. مردم هنرمندان را تحسین می کنند و نسبت به آنها رشک می برند. انگار میخواهند مثل یا خود هنرمند باشند و چون ناممکن است از طریق آثارشان با آنها همزاد پنداری می کنند. روح «چایکوفسکی» (که خیلی وقت پیشی مرده) یا «ادل» (که هنوز زنده است) درون موسیقی شان حضور دارد و هواداران با شنیدن آثار در فردیت آنها شریک می شوند. حرفههایی که عملکردشان مبتنی بر اصالت نیست، غیرمستقیم، به دنیال نوعی اصالت هنری هستند چراکه این موضوع برایشان درآمد بالاتری به ارمغان می آورد. اگر به فهرست ثروتمندترین ورزشکاران نگاه کنیم، معلوم می شود که آنها صرفا به خاطر ورزشکار بودن مشهور نیستند، بلکه بخشی از شهرتشان به دلیل بازی در تلویزیون یا مجموعههای نمایشی است. به همین خاطر آن قدرها شگفت زده نمی شویم اگر ورزشکارانی مثل پژمان جمشیدی، عابدزاده یا علی پروین را در فیلمها و سریالها هم ببینیم. امروزه حتی پردرآمدترین وکلا و مدیرعاملان هم تلاش می کنند از این راه به چهرههایی عمومی تبدیل شوند، با همهی کمبود وقتشان، تلاش می کنند تا در برنامههای عمومی تلویزیون شرکت کنند. خواه این کار حرکتی استراتژیک باشد، خواه عملی صرفا برخاسته از غرور، مشارکت آنها در صنایع هنر بنیان بر در آمد شان اثر می گذارد.
این تمام ماجرا نیست، کار بازار برنده صاحب همه چیز مثل بلیت بخت آزمایی است، تعداد بسیاری از آدمهای ریسک پذیر برای رویایی که احتمال تحقق آن بی اندازه کم است، بلیت میخرند، در هنر هم اوضاع تقریبا همینطور است، شهرت و ثروت زیاد برندگان بازار هنر باعت می شود جوانانی که استعداد هنری دارند برای ورود به مشاغل هنری وسوسه شوند. همین امر درست موجب می شود تا میانگین در آمد در هنر پایین بماند و بازار برنده صاحب همه چیز همچنان برقرار بماند.
به قولها نس ابینگ «ظرفیت محدود ستاره پذیری» در پیدایش بازار برنده صاحب همه چیز دخیل است. مردم تنها می توانند جزئیات اندکی از محصولات را به ذهن بسپارند. جزئیاتی شبیه به نام اثر یا نام خالق آن، اگر غیر از این بود زندگی مصرف کننده بیهوده، پیچیده و ناخوشایند می شد. مردم تنها نام تعداد اندکی هنرمند را میتوانند در ذهن نگه دارند، به عبارت دیگر تنها برای اندکی ستاره جا هست. برای مصرف کنندگان معمولی، منطقی است که انرژی شان را فقط برای به ذهن سپردن تعداد اندکی از هنرمندان مشهور صرف کنند. از طرف دیگر آشنایی با هر هنرمند باعت می شود، لذت سخن گفتن دربارهی او با دیگران افزایش یابد. البته اینکه مردم میخواهند در وقت و هزینهی جست وجو صرفه جویی کنند یا اینکه دربارهی هنرمندان یا ورزشکاران مشهور گفت وگو کنند دلیل نمی شود همهی افراد همه جا فهرست یکسانی از هنرمندان یا ورزشکاران منتخب داشته باشند. شاید نوعی همگرایی در فهرست هنرمندان جهانی وجود داشته باشد اما وقتی به سراغ ستارههای محلی می آییم این همگونی کمتر می شود، به هر روی این ظرفیت محدود نامها باعت می شود تا به شکلی دوری و خود افزاینده، در آمدهایشان بیشتر شود. این خاصیت دنیای برنده صاحب همه چيز است.
- سطوح و اجزای بازار هنر
حضور در دنیای هنر مثل بازیهای کامپیوتری است. در این بازی قهرمان (هنرمند) باید مراحلی را از سر بگذراند تا به هدف نهایی اش که ستاره شدن و شهرت است، برسد. به قاعدهی بازیهای کامپیوتری هر چه جلوتر میروی کار سخت تر می شود. دایرههای تودرتو و پر مانع را باید پشت سر گذاشت. بازی به چهار مرحلهی عمده تقسیم می شود، مرحلهی اولی که بسیار وسیع تر از مراحل بعدی است، خودش زیر مرحلهها یا دایرههای تودر تویی دارد اما به نسبت آسان تر از مراحلی دیگر است، در دو مرحلهی اول بسیاری از هنرمندان تازه کار و بازماندگان قدیمی حضور دارند که همگی میدانند راه سختی در پیش است اما امیدوارانه به سرزمین موعود یا مرکز دایرههای بازی فکر می کنند و تلاش می کنند تا با به دست آوردن امتیازهای لازم یک زیر مرحلهی دیگر راهیم بگذرانتد. در مراحل بعدی تعداد بازیگران کمتر است چراکه بسیاری پشت درهها مانده اند و عجیب آنکه رقابت به امتیازهایی خارج از دنیای هنر بستگی پیدا می کند.
دو نوع امتیاز در این بازی وجود دارد. یک سری امتیاز ذاتی است که هر کسی با آمدن به بازی همراه خود دارد و یک سری امتیاز اکتسابی که باید در طولی مسیر به دست آورد. آنهایی که موفق به گذشتن از موانع و رسیدن به دایرههای نزدیک مرکز میشوند عموما از پیش امتیازات ذاتی بیشتری داشتند، موانع نیز با طی مسیر سخت تر و سخت تر و حتی در بعضی موارد نامرئی می شوند، در هر دایره، دروازه بانان، تسهیل گران و ناظران بانفودی هم حضور دارند.
هنر را بر اساسی معیار توزیع، به چهار سطح تقسیم بندی می کنیم و به خاطر اینکه مقاله طولانی نشود تنها به ذکر ویژگیهای اساسی هر سطح بسنده می کنیم. ذکر این نکته هم ضروری است که اگرچه هنرمندان خود آموخته یا فارغ التحصیلان هنر مدرک یا تجربهی لازم را دارند، صرفا زمانی از نظر بازار حرفه ای شناخته می شوند که آثارشان فروش برود.
سطح نخست، محلی: گالریهای معمول: در این بازار بیشتر کارها از طریق روابط شخصی و البته با محوریت گالریها انجام میگیرد، در واقع گالریها دروازه بان ورود به مراحلی بالاتر هستند، این گالریها برای تبلیغ و مطرح کردن جوانان با استعداد به سرمایه گذاری فراوان احتیاج دارند ولی عموما این توانایی را ندارند، به دلیل اینکه مصرف کننده عموما مهارتهای هنری و حساسیت کافی ندارد، اطلاعات طرفین معامله بسیار نامتقارن است. تعداد معاملات انجام شده بسیار بیشتر از مراحلی دیگر است. بسیاری از گالریهای موجود در تهران و شهرستانها در این سطح از بازار فعالیت می کنند.
- آثار برای نخستین بار معامله می شوند.
- ممکن است خرید مستقیم از کارگاه هنرمند باشد.
- مکانهای فروش زیاد و پراکنده هستند.
- نظام توزیع در رساندن تولیدات هنری به مصرف کننده ناتوان است و نمی تواند این میزان اثر هنری را در خود جای دهد.
- گالریها عموما با کمبود سرمایه مواجه اند و بخشی از درآمدشان را از راه اجارهی محل نمایش به هنرمندان کسب می کنند.
- خریدها در این بازار غیر تخصصی است و خریداران نیز به صورت غیرحرفهای خرید می کنند.
- توضیح الگوی قیمت دشوار است چراکه بازار بسیار پراکنده است و نوسان قیمت در آن بالاست.
- با اینکه قیمت گذاری قاعدهی مشخصی ندارد اما اندازه، تکتیک، سبک کار، مواد، سال کار، جنسی و موضوع اثر تاثیرگذارند.
- هنرمندان قدرت چندانی در تعیین قیمت آثارشان ندارند.
- خرید و مصرف به دلایلی زیبایی شناختی است نه سرمایه گذارانه
- قیمت آثار عموما بین سیصدهزار تومان تا دوميليون تومان است.
- مازاد عرضهی اثر هنری و هنرمند وجود دارد. به عبارت دیگر بازار کار قادر به جذب هنرمندان نیست، تولیدات هنری بسیارند و خریدار اندک.
- دلالان از این بازار استقبال نمی کنند چراکه هنرمندان کارهایشان را به جاهای مختلف میفروشند و سرمایه گذاری در چنین بازاری برای دلالان ریسک نامعقولی دارد.
- چرخهی مشاغل در این مرحله بسیار کوتاه است؛ چرا که مشاغل مرتبط با خدمات جانبی و خدمات پشتیبان مثال بیمهی هنر، حمل و نقالی، مرمت و... حضورکم اثری دارند.
سطح میانی، محلی، گالریهای موثر : در این سطح بازار انحصاری تر شده و صرفا هنرمندان خوش آتیه یا هنرمندانی که از توان مالی بهتری برخوردارند، در گالریهایی آثارشان را به نمایش در میآورند که دریچهی ورود به بازار ملی هستند. از بین تمامی هنرمندان کمتر از پنج درصد به این بازار راه پیدا می کنند. گالریهای مانند : هفت نگاه، اثر، شیرین، گلستان، آب انبار
- ضریب تمرکز بازار و انحصار آن به نسبت بازار نخست بسیار بیشتر است.
- قدرت هنرمند در تعیین قیمت اثرش نسبت به بازار نخست بیشتر است.
- چرخهی مشاغل خدمات درونی در این بازار ایجاد می شود، مشاغلی مانند مشاور هنری، کیوریتور، دلالی و بیمه گر
- تعداد معاملات انجام شده به نسبت سطح نخست بسیار کمتر و مبالغ معامله بالاتر است.
- با این که نقش گالریها بسیار زیاد شده هنوز هم برخی هنرمندان آثارشان را به صورت خصوصی می فروشند.
- موانع ورودی هنرمندان به نسبت بازار سطح
- به نسبت سطح نخست، هنرمندان حرفه ای (یعنی کسانی که آثارشان فروش میرود) بسیار بیشتر هستند.
- هنرمندان در این بازار باید برای شناخته شدن هزینههای بسیاری صرف کنند.
- فروش هنرمندان در این بازار نوعی علامت دهی برای رشد محسوب می شود.
- قیمت آثار عموما بین چهار تا چهل میلیون است.
- نوعی امتیاز اطلاعانی در این بازار هست، چراکه اطلاعانی هرچند ضمنی از قیمت آثار هنرمندان وجود دارد.
- سرمایه گذاری دلالان و گالریها روی هنرمندان بیشتر می شود و گاهی گالریها تنها تعداد انگشت شماری هنرمند را نمایندگی می کنند.
سطح ملی : خصایص این بازار کمابیش شبیه به خصایص سطح قبل است. با این تفاوت که با گذر از سطح محلی به ملی، شهرت هنرمند و ارزش اقتصادی آثار هنری توامان افزایش می یابد. این سطح بازار به «حراج تهران» و تا اندازهی بسیار کمتری به «حراح ملی» منحصر می شود، این سطح از بازار وجوه پیش بینی پذیرتری دارد و تاثیر عاملهای سنتی تر اقتصادی را تایید می کند. درست در همین جاست که خرید هنر به هستهی نخبگان مالی پیوند میخورد و کاری پرپرستیژ به شمار می آید، کاری که شخصی را به حلقهی مشخصی از آدمهای پراعتبار وارد می کند، کسانی که می توانند از این سطح بازار به سطح بعدی منتقل شوند بسیار بسیار نادر هستند، این همان مرکز دایرههای تودرتو در استعارهی بازی دنیای هنر است
- آثاری که در این سطح به فروش می رسند، عموما چندین بار خرید و فروش شده اند.
- تنها آثار هنرمندان جاافتاده و شاید بیشتر هنرمندان درگذشته، در این بازار معامله می شوند.
- ضریب تمرکز بازار در بالاترین حد در کشور است.
- کمتر از یک درصد هنرمندان کشور به این بازار راه پیدا می کنند.
- در این سطح حراجیها ، دلالان و گالریهایی وجود دارند که پیش تر آثار هنرمندان را معامله کرده اند.
- خریداران بر اساسی مجموعهی خودشان، بسیار تخصصی خرید می کنند.
- مبلع بین چهل میلیون تومان تا دومیلیارد تومان است.
- دلالان و مجموعه داران استقبال زیادی از این بازار می کنند چرا که نرخ سود سرمایه گذاری در آن بالاست.
- خرید در این بازار بیشتر به جهت سرمایه گذاری صورت میگیرد.
-- در این بازار اثر راحتی Convenience Effect درخرید آثار نقش دارد یعنی ارزشی زیبایی شتاختی اثر با قیمت آن سنجیده می شود.
- چرخهی مشاغل در این بازار به خدمات بیرونی هوم کشیده می شود. مشاغلی مانند بیمهی آثار هنری، حمل ونقل آثار هنری، مشاورهی هنری، رسانههای هنری، بورس هنر، بانکداری هنری، صندوقهای اعتباری
سطح بین المللی: در این سطح آرت فرها در حراجهای بین المللی (کریستیز و ساتبیز)، بورسیهای هنر و صندوقهای سرمایه گداری فعالی هستند. وقتی خریداران بسیاردنبال کالای هنری مشخصی هستند، به هم رساندن این دو طرف پاداش بزرگی به همراه دارد. به همین دلیل، این بازار در شهرهای مشخص و با واسطهی حراجیها و یا گالریهای کاملا مشخصی فعالیت می کند.
- تعداد اندکی از خریداران ثروتمند آثار معدودی از هنرمندان را بواسطه اشخاص یا نهادهای کاملا مشخص به مبالغ بسیار زیادی میخرند. پنج درصد بازار بیش از هفتاد درصد فروشی ناخالصی را نمایندگی می کند.
- نوعی انحصار دوقطبی (Duopoly) وجود دارد و قسمت اعظم بازار بین دو حراجی ساتبیز و کریستیز تفسیم شده
- قیمت آثار بر اساس تمایل پرداخت (Willingness to pay( افراد تعیین می شود.
- حضور هنرمندان در این بازار بسیار اندک است.
- قیمت آثار به نسبت سایر سطوح بسیار بالاست.
- قوانین سرمایه گذاری، مالیات و حقوق هنری آن پيچيده تر و تخصصی تر از سایر بازارهاست.
- تقریبا قیمت آثار هنرمندان در بازار هنر کمابیش تعیین کنندهی ارزش هنری آنان است.
ـ در این سطح بازار صرفا شهرهای مشحصی مانند نیویورک، لندن، پاریس، پکن، برلین و دبی فعالیت میکنند.
- حتی نقشیک نفر هم در کل بازار سرنوشت ساز است. وقتس ساچی آثار دیمین هرست را خرید قیمت این نقاش بسیار بالا رفت و زمانی ک نقاشیهای ساندرو کیا را حراج کرد، قیمت کارهایش به شدت سقوط کرد.
- جمع بندی
به راستی در بازار هنر چه چیزی در جریان است؟ اجزای نهادی این بازار چه روابطی با هوم دارند که ساحت این بازار را سر پا نگه می دارند؟ سیستم انتخاب هنرمندان و ستارگی (Stardom) در این بازار به چه شکلی است؟ به نظر می رسد همهی اجزا در پیوندی بدیهی انگاشته شده سعی دارند منافع بازیگران کلیدی بازار را حفظ کنند تا به این طریق ادامهی حیات بازار میسر شود. برخی موانع ساختاری نظیر اسطورههای هنر آگاهی کاذبی برای هنرمند به همراه می آورد تا امیدوارانه در بازار هنر که از انواع بازار «برنده صاحب همه چیز» است برای آیندهای موهوم نلاش کند و با کسب موقتی درآمد روانی حاصل از خلق اثر در تنگدستی به سر برند، این بازارها امکان این را دارند که رقبای زیادی را برای به دست آوردن خیر محدود (جایزهی بزرگ) گرد هم بیاورند تا باز هم عدهی فراوانی از هنرمندان به نفع تعداد اندکی نتوانند در بازی دنیای هتر از مرحلهی مشخصی بالاتر بروند. به دیگر سخن هنرمندان رویای شهرت و اعتبار را در سر دارند اما شانسشان برای گذر از موانع بی اندازه کم است.
اسطورههای دنیای هنر همان موانع نامرئی ای هستند که در درون هنرمندان پرورده می شوند و با آنها زندگی می کنند. نوعی آگاهی کاذب که به مثابهی موانع ناپیدا گذر بسیاری از هنرمندان را از سطحی به سطح دیگر ناممکن می سازد. اسطورههایی نظیر :
- در هنر استعداد ذاتی، تعهد و شانس بر19ابر وجود دارد.
- در هنر تنها شایسته ترینها موفق می شوند.
- موففیت در هنر فقط به استعداد و کار بیشتر بستگی دارد.
قدرت سطوح بالا و پایین بازار هنر در تعیین ارزشی زیبایی شناختی به هیج روی برابر نیست و فزونی افراد لزوما نقشی در افزایش قدرت فرهنگی ندارد. کارشناسان و بازیگران مراحل بالاتر متعلق به گروههای اجتماعی برخوردار هستند و سلیقهی فرهنگی شان نیز متفاوت است و برای هنر عامه ارزش زیبایی شناختی چندانی قائل نیستند.
کارشناسان سطوح بالاتر در واقع همان دروازه بانان دنیای هنر هستند که نقشی فیلتر را در لایه لایهی دایرههای بازی دنیای هنر به عهده دارند. از این رو رسیدن به مرحلهی بالاتر صرفا حاصل داشتن کار با کیفیت نیست بلکه ارتقا تحت تاثیر روابط با بازیگران کلیدی و دروازه بانان سطوح بالاتر نیز هست. این روابط هستند که همیشه ستارههای جدیدی را برای بازی دنیای هنر تدارک می بینند.
- فهرست منابع
ابینگ،ها نس (۱۳۹۱) چرا هنرمندان فقیرند، ترجمهی حمیدرضا ششجوانی و لیلا میر صفیان، انتشارات دانشگاه هنر اصفهان
زارلونی، آلیسیا (۱۳۹۵) بازار هنرهای معاصر، ترجمهی حمیدرضا ششجوانی و لیلا میر صفیان، انتشارات فرهنگستان هنر
varet, Louis-Andre Gerard (1995) Om pricing the pricelless Comments on the economics of the visual art market , european Economic Review
اشرفی، محمد علی (1393).اقتصاد هنر یا هنر اقتصادی، مجله رشد آموزش هنر، شماره 37، صفحات 12 الی 15
دربندی،ها نیه (1391). تحلیل رابطه هنر معاصر ایران و اقتصاد هنر، پایان نامه کارشناسی ارشد نقاشی، گروه نقاشی دانشکده هنر معماری دانشگاه ازاد اسلامی واحد تهران مرکز
سامان پور،میثم (1391)درباره اقتصاد هنر، دلالان و حراجیهای هنری، مجله تندیس، شماره 241، صفحات 10 و 11
کمالی،فاطمه (1395) آنالیز اقتصادی هنرمندان ایران در حراجهای بزرگ هنری، مجله تندیس
ایمانی خوشخو،محمد حسین (1388) اقتصاد هنر و فعالیتهای هنری و نقش آنها در توسعه صنایع فرهنگی، مجموعه مقالات علوم اجتماعی، شماره 24، صفحات 78 تا 81
Mirzaei ,babak (2012) Economics of the arts and literature
مطلبی دیگر از این نویسنده
عکاسی پرتره در متن تاریخ
مطلبی دیگر در همین موضوع
از مالیات بر ارزش افزوده چه میدانید؟
بر اساس علایق شما
چرا سوئد ایمنترین جادههای اروپا را دارد؟ یا Vision Zero چیست؟