رجب کاظمیان‌فرد
رجب کاظمیان‌فرد
خواندن ۱ دقیقه·۵ روز پیش

بردی از یادم

پیری آمد رفته ایم از یادها

درمیان های و هوی دادها

مثل برگی درمیان بادها

هیچکس ما را ندید

روی ما از ضربت سیلی کبود

عین ماهیهای ارزانی که بود

زیر پا مانده کف بازاها

هیچکس ما را ندید

نسل ما یک نسل پا اندر خطر

چشم وا کردیم هم دوش پدر

کودکی و نوجوانی شد بسر

هیچکس ما را ندید

درجوانی عشق بود و جاهلی

قلبمان لبریز بود از همدلی

آن میان جنگی شد و کشتاره

هیچکس ما را ندید

بچه ها پرواز کردن شادمان

هر کدامین بر سر یک آشیان

حسرتی شد دیدن و دیدارها

هیچکس ما را ندید

رجب کاظمیان فرد ✍️

آذر ماه 1403🗓️

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید