رجب کاظمیان‌فرد
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

حسرت

سلام دوستان

روزگارانی در میر 🏚️

فراز زندگی پیداست فرودش هیچ پیدا نیست

بهارانش اگر زیباست خزانش هیچ زیبا نیست

همیشه ابرها خندان ولی امروز گریانند

فضای کوچه غمبارو هوای شهر بارانیست

خروش موجها آید از ان دورها گویا

صدای شیون امواج در دریای طوفانیست

پزشک مهربانی بال زد پرواز کردو رفت

نیسم صبحگاهان شاهد دیدار پایا نیست

حیا کن نا مسلمان راه مردم را چرا بستی

گرفتی جان پاکش را کجا رسم مسلمانیست

همه در خواب خوش آرام هم مامور هم مسئول

بهای جانتان مردم فدای جهل و نادانیست

شدی یار پرستاران دلت همراه بیماران

شعارش جان باقابل براه دوست ارزانیست

شده لبخند زیبایت برایم حسرتی ای دوست

شنیدم مادرش میگفت بهشت امروز مهمانیست

رجب کاظمیان فرد

دیماه 140e

تقدیم به خانواده محترم میرچی

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید