رجب کاظمیان‌فرد
رجب کاظمیان‌فرد
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

خزان روستای ما

سلام دوستان

روزگارانی در میر 🏚️

چه روزو روزگاری داره این ده

چه پاییزو بهاری داره این ده

همه چی داریم وهیچی نداریم

چقدر احوال زاری داره این ده

زن ومردو جوان یک چوب دارند

خران را گله واری داره این ده

نه دام گله ای نه مرد چوپان

سگان رزل وهاری داره این ده

صدای پای اسبان توی کوچه

مانژ اسب سواری داره این ده

گمان کردم مغولها آمدن میر

عذابی اضطراری داره این ده

المبه دست هرکی توی باغان

نگفتن دشتیاری داره این ده

شمای باغان بعضیها شریکن

شمای مایی نداریم داره این ده

نگو دهیار بگو مرد خدایی

میاد وقتی که کاری داره این ده

زیارت میرویم هر روز شهرک

نظام پایداری داره این ده

نشستن دور حوض گوشی بدستان

چه حوض وآبشاری داره این ده

تمام حال واحوال وحوادث

خبر را بار گزاری داره این ده

در آخر قصه ما ناتمام است

خزان بی قراری داره این ده

برایش نوحه ای از نو بخوانیم

به حالش سوگواری داره این ده

رجب کاظمیان فرد ✍️

مهر ماه 1403🗓️

مهر ماه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید