رجب کاظمیان‌فرد
رجب کاظمیان‌فرد
خواندن ۱ دقیقه·۱۵ روز پیش

ّّبیزاری

سلام دوستان

روزگارانی در میر 🏚️

بگفتا بلبلی خوشخوان میان باغ در پاییز

من از پاییز واز رنگهای خیلی زرد بیزارم

صدای بادها می آید و گاهی نمی باران

من از خاموشی صحرا هوای سرد بیزارم

نچین گلهای زیبارا نرنجانید دل مارا

من از پرپر شدن بیحالی گلبرگ بیزارم

هراسی نیست از روباه و از فریاد جغدی پیر

من از سگهای هار وحشی ولگرد بیزارم

بهای عشق ایثار است چون فرهاد باید بود

من از آنی که با معشوق بد تا کرد بیزارم

نگاه خسته مردی میان بند زندانی

من از آن ریشخند افسر بی درد بیزارم

چه در شادی چه در غمها همیشه یار مردم باش

من از ان چهره های خالی وخونسرد بیزارم

شجاعت را بدست آور بیا این گوی این میدان

من از ترسوی بزدل. ناز بی جا کرد بیزارم

رجب کاظمیان فرد ✍️

آذر ماه 1403🗓️

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید