سلام دوستان
روزگارانی در میر 🏚️
دارم بسی حایت ایام را که بگذشت
امسال هم گذر کرد صد خاطره به جا ماند
گفتند پادشاهی وقتش دگر سر آمد
اما دلم همین جاست دربین کوچه ها ماند
اقرار میکنم من از نسل بوم رنگیم
فریاد رود زیبا در پیچ جاده ها ماند
شدحسرتی دوباره هر روزه دیدن دوست
صبح وطلوع خورشید بر تیغ کوهها ماند
لبخند یار بودو احساس شادمانش
آواز بلبل مست هم توی باغچه ها ماند
بیدار شد بنفشه همراه شر شر آب
عطر گل وشکوفه پیوسته در فضا ماند
وقت آذان ظهرش یک فرق دیگری داشت
اوای آسمانی سوت مناره ها ماند
آواز وشادمانی با سیزده بدر شد
در خاطر عزیزان یک روز با صفا ماند
رفتند شاعرانه راه سفر سلامت
لطف خدای سبحان هرکس به هر کجا ماند
رجب کاظمیان فرد
فروردین ماه 1404
تقدیم به همه شما مهربانان