اینکه پروژه مورد نظر شما دارای یک کاربرد عملی باشد یا یک نیاز برآورده نشده را برطرف کند، باید مهمترین عامل تصمیمگیری برای سرمایهگذاری در آن باشد.
پروژههای بسیار زیادی وجود دارند که در این زمینه کمبود دارند؛ زیرا آنها فرض را بر این میگذارند که وقتی چیز تازهای خلق کنید مردم آن را خواهند خرید. فرضی که البته کاملاً نادرست است. در بازار کریپتو تنها پروژههایی به طور جدی مورد بررسی قرار میگیرند که دارای یک کاربرد واقعی باشند یا یک نیاز برآورده نشده (صنعت یا بازار) را برطرف کنند، چراکه تنها این نوع پروژهها میتوانند در طولانی مدت عملکرد مناسبی داشته باشند.
به عنوان نمونه بیت کانکت یا 200tron از هیچکدام از این معیارها برخوردار نبود. پلتفرم اعطای وام آنها کاربران را وادار میکرد که بیت کوینهای خود را به ازای توکن های بیت کانکت (BCC) به گرو بگذارند و سود خود را، با نرخ یک درصد در روز یا چهل درصد در ماه، به صورت BCC برداشت کنند.
اگر کاربر قصد داشت درآمد خود را به حساب بانکیاش منتقل کند باید ابتدا آن را به بیت کوین و سپس به دلار تبدیل میکرد. در واقع تنها کاری که در این پلتفرم انجام میشد این بود که کاربران با انگیزه کسب سود و بسته به میزان واریز اولیه آنها، پول را از یک ارز به ارز دیگر تبدیل میکردند.
این پلتفرم هیچ حرکت انقلابی یا نوآورانهای نداشت و هیچ نیازی را برطرف نمیکرد. درست است که آنها موفق شدند با استفاده از توکن BCC و به کارگیری پلتفرم اعطای وام خود کاربردی برای توکن خود پیدا کنند اما این کاربرد اصلا واقعی نبود و در عمل کاربرد آنچنانی نداشت.
هر سرمایهگذار باید از خود این سؤال ساده را میپرسید که بیت کانکت چه مشکلی از مشکلات دنیا را حل میکند؟
تنها مشکلی که مؤسسین بیت کانکت به دنبال حل آن بودند این بود که چگونه میتوانند پول بیشتری برای خود خلق کنند و این گونه بود که یک طرح هرمی جدید متولد شد.
اگر چیزی آنقدر عالی است که تحققش دور از ذهن به نظر برسد، به این خاطر است که واقعی نیست. این جمله معروف باید به سرمایهگذاران یادآوری کند که توقعات بیجای خود را از این گونه پروژهها پایین بیاورند و آنها را با یک دید منطقی تجزیه و تحلیل کنند.
شاید سود 200 درصدی ماهانه بیت کانکت یا 200tron وسوسه کننده باشد ولی از خودتان سؤال کنید که پرداخت چنین سودی از سوی شرکتی که باید این سود را بهطور مداوم به سرمایهگذاران خود پرداخت کند، منطقی و پایدار خواهد بود یا نه؟
یک از راههایی که میتوانید توسط آن منطقی بودن یا نبودن پرداخت چنین سودی را تشخیص دهید، بررسی سود دیگر انواع داراییهاست. برای مثال سود یک سهام بخش تجاری که سود خود را بین سهامداران تقسیم میکند، چیزی حدود ۴ درصد است و این رقم در تمامی بخشهای دیگر اقتصاد هم تقریباً یکسان است. شما میتوانید برای مقایسه بالاترین نرخهای پرداختی بانکها یا سایتهای سرمایهگذاری معتبر از جمله invest unioon ِیا trontower برای حسابهای سپرده (در حدود ۲ درصد) و گواهیهای سپردهگذاری (۲ درصد) را هم بررسی کنید.
اگر میبینید که نرخ سود پیشنهادی از نرخ عرضهشده توسط تمام انواع داراییهای دیگر توسط تمامی نهادهای مالی بیشتر است، باید این سؤال را از خودتان بپرسید:
شرکت پول لازم برای پرداخت این نرخهای بالای سود را از کجا میآورد؟
در مورد بیت کانکت جواب این است: قرار بود که پرداخت های سرمایهگذاران از طریق رباتهای معاملهگر و نرمافزار نوسانگیر آن تولید شود اما به دلیل اینکه هیچ راهی برای خلق نرخ سود سرسامآورِ تبلیغشده از طرف آنها وجود نداشت، پول لازم برای پرداخت به سرمایهگذاران موجود باید از طریق پول قرض دادهشده از سوی سرمایهگذاران تازه وارد تأمین میشد. چیزی که با توجه به قول سود بیشتر به سرمایهگذارانی که مایل به قرض دادن پول بیشتری بودند، منطقی به نظر میرسد.
شرکتی که چیزی برای پنهان کردن نداشته باشد همیشه با سرمایهگذاران خود صادق است و به اشتباهات خود اعتراف میکند. زمانی که اوضاع پروژه چندان خوب نیست باید سرمایهگذاران را از خطرهای پیش رو با خبر کرد، نه وقتی که شرکت در حال ورشکستگی است یا سرنوشت بدتری در انتظار آن است.
سرمایهگذاران بیت کانکت هم به همین ترتیب سرنوشت بدی به سراغشان آمد. داستان با اخطاریه اداره ثبت شرکتهای بریتانیا که مسئول قانونشکنیهای شرکتها است، آغاز شد. این مقام تهدید به توقف تمام فعالیتهای شرکت و انحلال آن کرد. بازاریابان و افراد با نفوذ شرکت بیت کانکت هم در مقابل به جای جدی گرفتن این تهدید و برطرف کردن نگرانیها، با هدف حفظ اطمینان سرمایهگذاران به شرکت سعی کردند آنها را بیاهمیت جلوه دهند.
تیم بازاریابی بیت کانکت حتی وقتیکه رسانههای معتبر هم به این داستان پرداختند و پایداری و قانونی بودن آن را زیر سؤال بردند، بازهم طوری رفتار میکردند که انگار هیچ مشکلی در کار نیست. آنها حتی چند مهمانی و اجلاس برگزار کردند که ویدیوی آن در یوتیوب هنوز قابل مشاهده است.
این آغازی بر پایان داستان بیت کانکت بود. بعد این واقعه هیئت اوراق بهادار تگزاس و چند ایالت دیگر آمریکا، دستور منع فعالیت این شرکت را صادر کردند. دستوری که نهایتاً به توقف فعالیت پلتفرم اعطای وام این شرکت و سقوط قیمت توکن آنها از اوج حدوداً ۴۶۰ دلاری به پایینترین قیمت آن یعنی ۲۵ سنت ختم شد.
پلتفرم اعطای وام بیت کانکت و توکن BCC آن، با بکارگیری در این شیوه بازاریابی چندلایه (فروش هرمی) بهطور مستقیم به افرادی که در پروژه سرمایهگذاری کرده بودند ارائه میشد. افرادی که درواقع به جای سرمایهگذار، تبدیل به بازاریابانِ بیت کانکت شدند. به این ترتیب حباب تبلیغات بیش از حد، با تبدیل کردن سرمایهگذار به بازاریاب و برعکس در حال بزرگتر شدن بود.
همانطور که قبلاً گفتیم، نرخ بازگشت سرمایه غیرواقعی و نامعقولی که در تبلیغات از آن استفاده میشد توانست پول سرمایهگذارانِ تازهوارد را به پلتفرم منتقل کند و به این ترتیب رشد آن در کوتاهمدت را تضمین کرد؛ اما سقوط کمپانی که به وسیله تبلیغات دروغین و بر اساس یک طرح هرمی ساختهشده، غیرقابلاجتناب است.