این مطلب رو به بهانه بحران آب خوزستان نوشتم.
از طرح مسئله آب شروع کردم، سعی کردم مسئله رو عمیق تر بررسی کنم، یک راه حل ارائه بدم و اون راه حل رو به صورت مصداقی توضیح بدم.
معضل یک خطی است:
روستای غیزانیه آب ندارند.
در حاشیه آن مردم این روستا - که نزدیک مخازن نفتی هستند - جاده ترانزیتی را مسدود می کنند، نیروهای انتظامی شلیک می کنند، یک عکس منتشر می شود، مردم در شبکه اجتماعی اعتراض می کنند، رئیس جمهور دستور رسیدگی می دهد، (در آینده نزدیک) مشکل آب با تانکر(راه حل موقت) حل می شود، شبکه اجتماعی خوشحال از اثرگذاری مثبت و پیروزی :)
خب از اونجایی که من رمان های بلند رو به داستان های کوتاه ترجیح میدم اینجا به تبعیّت از رمان های بلند وارد شخصیت پردازی بازیگرهای موثر می شم:
1. مردم روستای غیزانیه: مردم ساده روستا که از آب محروم اند و جمهوری اسلامی آب را به ایشان نرسانده.
2. شرکت نفت : شرکت نفت وظیفه اش استفاده از منابع نفتی ملی و فروش اون هست، به ده ها منطقه مسکونی برای کارکنان خودش آبرسانی کرده ولی به روستاهای اطراف آبرسانی نکرده است.
3. محلی ها: بعضی معتقدند شرکت نفت از عمد به اونها آب نمیده که اونها رو از زمین هاشون بیرون کنه.
4. دولت: شرکت نفت باید مناطق محروم نفتی را آباد کند.
5. مردم شبکه اجتماعی :)
6. مردم مناطق محروم نفتی :)
7. مردم مناطق محروم غیر نفتی :(
8. شرکت نفت: من نفتکش م آبکش که نیستم!
9. استاندار خوزستان: ان شالله با پرداخت هزینه ها توسط شرکت نفت مشکل آب سه ماهه برطرف می شود.
10. شرکت نفت :)
11. جاده های ترانزیتی خوزستان و نیروهای امنیتی خوزستان :)
12. جاده های ترانزیتی بلوچستان و نیروهای امنیتیش :(
13. چند ماه بعد: جاده های ترانزیتی دوباره بسته می شود اما نه فقط در خوزستان ...
14. سالیان بعد: استاندار، دولت و ... عوض میشوند اما مشکل آب حل نمی شود.
15. چند شهر کویری: خداروشکر از دو هزار سال قبل قنات داریم و آب خوردنمو منتظر بودجه و استاندار و نفت و بقیه نیست :))
تو داستان بالا من چندتا موضوع می بینم که بهم گره خوردن، بعضی ها هم جلو بعضی دیگه رو گرفتند:
مسائلی که تا الآن شمردم معمولا شنیده می شند، به مسائل زیر - که به نظرم ریشه ای از مسائل بالاست - هم میشه فکر کرد:
کسی که با اقتصاد و حاکمیت ایران آشنایی داشته باشد، تصدیق می کنه که تغییرات به صورت جدی به دولت وابسته است و تا زمانی که یک دولت توانمند و فهیم سر کار نباشه، راه حل ها مقطعی و موقت اند نه دائم.
حالا یک دولت توانمند و فهیم بخوایم داشته باشیم نیاز به طیفی زیادی از نیروی انسانی در سراسر کشور داریم.
و پر واضحه که اگر این طیف نیرو انسانی رو نداشته باشیم با تغییر در راس مجموعه ها اتفاقات جدی در کف صحنه رخ نمی دهد، راس مجموعه هم درگیر کاغذبازی و طرح نویسی های فاخرانه خواهد شد.(بخصوص در مسائلی مانند توسعه منطقه ای که نیاز حل مسائل بومی هر منطقه دارد). بدنه هم دچار رفیق سالاری به جای شایسته سالاری می شود، چرا که نیرو شایسته به حد کافی در دسترس نیست و راهی نیز برای شناخت نیرو توانمند وجود ندارد.
و خواهیم دید که این دولت جوان حزب اللهی (اگه زیرساخت جذب، پرورش و استفاده از نیروی انسانی شایسته را نداشته باشه) به جای راه حل، خود تبدیل به جرثومه فسادی می شود که از قضا خوب شعار میدهد، با تکنولوژی آشناست، تکنیک های جنگ روانی و رسانه ای را بهتر از نسل قبل خود می شناسد. در یک کلام هیولایی خواهد شد که باید سالیان آینده برای شکست دادن او اندیشید.
داشتن این طیف نیروی انسانی، شناخت نیروهای توانمند و پرورش نیروهای بالقوه را که به صورت مستقیم حل می کند، اگر این نیروها در یک فضای مردمی و رشد کرده باشند (و در زمان رشد ایشان به ابعاد نظری رشد نیز توجه شده باشد) می توان انتظار داشت دولتی که به دست این نیروها اداره شود خود را از تصدی گری خارج کند و اجازه رشد و فعالیت را به گروه های مردمی بسپارد و به توانمندسازی ایشان بپردازد.
مسئله ضعف مدیران و مناسب "کارنکردن" بودن قوانین هم با حضور همزمان تعداد نیرو توانمند که میخواهند کار کنند، حل می شود چه اینکه طبق قاعده "راه بنداز، جا بنداز" دستگاه های نظارتی نمی توانند با چند صد مدیر همزمان که به نتایج مثبت رسیده اند برخورد کنند و مجبورند برای حفظ احترام خود قوانین نظارتی را اصلاح کنند. :)
طیف نیرو انسانی برای برآورده شدن فضیلت سالاری نیاز داره که وابسته به موقعیت جغرافیایی نباشه که همین عدم تمرکز مشکل عدم دیده شدن مناطق حاشیه ای در تصمیمات را نیز حل می کنه.
و مسئله حق اعتراض؛ قسمتی از این مسئله به بحث کارآمدی مربوط هست به نظرم، چه اینکه اعتراضی که اصلاح در پی نداشته باشد گروه های گسترده تری را عصبی میکند، قسمتی دیگر به فرهنگ سنتی پدرسالارانه خشن مدیران ایرانی بر میگردد که با آموزش و فرهنگ سازی این طیف نیروی انسانی قابل بهبود است.
خب حقیقتش اینه که از جایی نمیشه آورد و باید ساختش. ما در چهل سال انقلاب تجربیات زیادی از ساختن طیف گسترده نیرو توانمند داریم که میشه به تجربه سپاه پاسداران، جهاد سازندگی و کمیته های انقلاب اشاره کرد.
ویژگی مشترک جهاد سازندگی و سپاه در حل کردن یک مسئله جدی و واقعی بود به طوریکه جوانان توانمند رو جذب ثانیا تو یک مسیر روشن اونها رو توانمند می کرد.
همین نیروهای جوان بودند که در دوره سازندگی و بعد از آن بار مدیریت توسعه کشور (با تمام ضعف و قوت ها) را به دوش کشیدند.
یک مسئله جدی و واقعی فعلی ایران بحث توسعه اقتصادی در مناطق کمتربرخوردار هست که خود شامل چند بخش اصلی است از جمله ایجاد زیرساختها، آماده سازی فرآیندهای تولید، تامین مالی و فروش.
توسعه منطقه ای، مسئله ای اقتصادی با قابلیت استقلال مالی (به علت سودآور بودن مباحث توسعه ای) از نهادهای حاکمیتی هست که همین استقلال زمینه فضیلت سالاری و رشد نیرو انسانی در صورت فراهم آوری زیرساخت مناسب را فراهم می کنه.
از لحاظ امکان پذیری اجتماع گروه های جوان حول این مسئله، تجربه مشابه گروه های جهادی قابل ارائه است که البته متاسفانه با تمرکز بر ارائه خدمات غیرسودآور وابسته به حاکمیت باقی ماندند و زمینه رشد در آن محدود ماند.
همچنین به علت داشتن برداشت کوتاه مدت و فردگرایانه ایشان از حرکت خود، از جذب و رشد افراد بلندپرواز و طراح آینده بازماندند.
به نظرم امکان پذیرترین حرکتی که برای آماده سازی طیف نیروی انسانی، امتداد، اصلاح و رشددهی همین حرکات جهادی است از فعالیت های عمرانی به توسعه ای.
از مهم ترین ویژگی های حرکت جهادی که به ارتباط گیری گسترده اون با افراد قشر جوان کف جامعه منجر شد، سادگی فهم موضوع و کارکرد آن و ملموس بودن نتایج میشه اشاره کرد، باید توجه داشته باشیم هنگام اصلاح به این مولفه ها آسیب نرسد.
در تاریخ انقلاب یکی از کلیدهای اصلی حل مشکلات کشور طیف های جوان جدی ای بودند که برای حل یک مسئله پای کار آمدند؛ از سپاه پاسداران که مسئله جنگ را حل کرد تا جهاد سازندگی که مسئله محرومیت و زیرساخت های اولیه مملکت را هدف قرار داد تا کمیته های انقلاب که امنیت را در دهه پرآشوب 60 تامین نمودند.
طیف نیرو انسانی جوان در چند مجموعه مردمی قابل مشاهده است:
در این میان بسیج به علت تسلط سپاه پاسداران و ساختار نظامی آن به نظر غیرقابل بهره برداری می رسد.
توانمندی های نیروی انسانی هیئات (اعتبار اجتماعی میان مردم) و جهادی (توان عملیاتی) هم می توانند حول فعالیت های جدید پیوند بخورند.
اینکه این فعالیت های جدید چه میتواند باشد مطلب گسترده ایست اما به نظرم در حوزه اقتصادی سر فصل های کلی آن، فعالیت های تولیدی، تامین مالی و توزیعی است.
در فضای فعلی حزب اللهی، ورودهای اقتصادی ما در حوزه فعالیت های تولید بوده است، در حالی که کار اقتصادی مثل حلقه های زنجیری است که در صورت عدم وجود یک حلقه ، وجود بقیه اعضا بی فایده خواهد بود.
در همین فضا از ظرفیت عظیم توزیعی هیئات مذهبی در سراسر کشور، ظرفیت تامین مالی قرض الحسنه، ظرفیت تامین مالی مشارکتی اقتصادی مومنانه و ... غفلت کرده ایم که حول هر کدام این ظرفیت ها، افرادی در هر نقطه از کشور می توانند حضور یابند و به ارزش آفرینی واقعی بپردازند.
البته لازمه وقوع یک جریان ملی، فراهم آوری و در اختیار عموم قرار دادن زیرساخت های مناسب است، مانند زیرساخت فرماندهی و مدیریت جنگ یا سازوکار اطلاعات عملیات در جنگ که توسط حسن باقری پایه گذاری شد و سایر فرماندهان و نیروها در سالیان بعد از این زیرساخت ها استفاده و با آن رشد کردند.