روژین صادقی
روژین صادقی
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

چطوری در دو هفته استرس رانندگی ام را کم کردم؟

همیشه از این که بعد یه اشتباه وسط رانندگی چه واکنشی از طرف بقیه راننده ها به سمتم میاد، وحشت داشتم. فکر می کردم تمام بوق هایی که تو خیابون می شنوم، به خاطر رانندگی بد من زده می شه. تمام سعیم این بود که با راننده های دیگه چشم تو چشم نشم. این ترس لعنتی از قبل گرفتن گواهینامه شروع شد. زمانی که برای اولین بار پشت فرمون نشستم تا در آزمون شهر شرکت کنم


برای من آزمون راهنمایی رانندگی کاری نداشت چون آموزش آیین نامه رو تو اینترنت پیدا کرده بودم و با تسلط کامل سر جلسه حاضر شدم. البته همیشه تئوری من بهتر از عملی بود. پس امتحانی که خیلی ها چند بار باید بدن تا قبول شن، برای من یه روزه کاملا جمع شد. اما رسیدیم به روز امتحان شهر...

خب مثل همیشه استرس داشتم ولی تنها یه کار باعث شد امتحان شهرم قبول بشم. کله سحر قبل از امتحان موقعی که هیچ کس تو خیابون نبود، با ماشین پدر رفتم تمرین. دقیقا مثل درس خوندن یک ساعت قبل از امتحان برام عمل کرد. خیلی راحت از پسش بر اومدم. ولی این آخرش نبود تازه باید بدون کمک کسی تو شهر رانندگی می کردم. تازه ترس اصلی از اینجا شروع شد.

تقریبا نزدیک به چهار سال از زمانی که گواهینامه گرفته بودم می گذشت. تو این مدت هر بار که پشت فرمون میشستم، استرس مثل خوره می افتاد به جونم. نمیدونم .. شاید کلا آدم استرسی هستم ولی دیگه نباید انقدر طول میکشید. هر چی بیشتر از زمانی که گواهینامه گرفتنم میگذشت، شرایط بدتر میشد. خیلی از مسافت های طولانی رو به خاطر همین ترس کوفتی پیاده می رفتم. هیچ وقت یادم نمیره، یه مسافت طولانی تو یه جاده خطرناک به سمت رودهن پیاده رفتم فقط به خاطر این که از رانندگی می ترسیدم.

همه این ها باعث شد که بعد از کلی از این در به اون در زدن بالاخره یه کلاس رانندگی پیدا کنم که برای کسی مثل من بهترین گزینه بود. تو ماشین خودم می شستم و کنارم کسی بود که سال ها تجربه رانندگی داشت و بدون وجود پدال های کمکی، به من تو مسیر کمک می کرد. بدون دخالت مستقیم تو رانندگی، همیشه بهترین توصیه ها رو می کرد. این تمرین مدتی طول کشید تا نهایتا خودم به تنهایی تونستم پشت فرمون بشینم. دیگه اون استرس قبلی از بین رفته بود. حس می کردم بقیه راننده ها بهم احترام می ذارن همین مسئله باعث شد اعتماد به نفسم بیشتر بشه و روز به روز ترسم بیشتر از بین بره.

حالا انگار خیلی از زمانی که هماهنگی بین فرمون و دنده اومده دستم، میگذره. تقریبا الان تبدیل به راننده شخصی اعضای خانواده و خیلی از پیرمرد ها و پیرزن های دور و وری شدم که برای کوچکترین کاری که دارن سراغ منو می گیرن. شاید بهتر بود صداشو در نمی اوردم که گواهینامه گرفتم، ولی شما اگه جای من بودید بعد این همه دردسر و ترس و وحشت، کل فامیلو شیرینی نمیداین؟

تجربه رانندگیخاطره نوشت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید