Rojan Khanipour
Rojan Khanipour
خواندن ۱۰ دقیقه·۲ سال پیش

یکتانت - غول زرد مهربون ?


(G)OLD
(G)OLD


چند روز پیش در حالی که داشتم از سوپر مارکت نزدیک خونه‌مون با یه بغل خرید میومدم بیرون، یه نفر جلومو گرفت و گفت:

«ببخشید، شما خانم خانی‌پور هستین؟»
من با یه کم ترس و لرز گفتم: «بله بفرمایین.»
-: «توی یکتانت کار می‌کنین دیگه درسته؟ با خانوم عروضی؟»
+: «بله یکتانت کار می‌کنم.»
-: «خانوم چطوری می‌شه اومد یکتانت؟‌ من واقعا دلم می‌خواد بیام اونجا کار کنم.»

و این شد یه تلنگر که بشینم و این پست رو اینجا بنویسم. نمی‌دونم اصلا دارم کار درستی می‌کنم یا نه و نمی‌دونم چه بازخوردی قراره بگیرم. فقط حس کردم بودن این مطلب، اینجا، بهتر از نبودنشه.

هدفم چیه؟ که یه آگاهی نسبی از فرایند جذب و استخدام یکتانت بهتون بدم و یه مقدار هم از فرهنگ‌هایی که توی یکتانت دوستشون دارم، بنویسم تا شما هم باهاشون آشنا بشین.

شروع کنیم؟

نزدیک به ۲ ساله که اینجا کار می‌کنم و از یکتانت نوشتن برای من دیگه کار سختی نیست.

روزی که وارد یکتانت شدم، خبری از ولکام پکیج و عکس‌های تیمی بزرگ نبود. من چهارمین نفری بودم که به تیم محتوا اضافه می‌شد. ندا که کارهای محتوایی رو تا قبل از اون انجام می‌داد و هد تیم بود، محمود که کار سئو رو پیش می‌برد،‌ گلناز که سوشال مدیا رو دست گرفته بود و من به این تیم اومده بودم که کارشناس تولید محتوا باشم.

این عکسیه که از روز اولِ اومدنم دارم. ?

ولکام پکیج من :)) که البته پر از مهر بود ?
ولکام پکیج من :)) که البته پر از مهر بود ?


اما داستان از کجا شروع شد؟

ترم آخر دانشگاه بودم و دلم یه کار درست و حسابی می‌خواست. رشته‌م کارشناسی زبان و ادبیات انگلیسی بود و نهایت شغلی که بقیه برام متصور بودن، تدریس یا ترجمه بود.

توی دورهٔ دانشجوییم کم ترجمه نکردم. بارها پیش اومده بود که پروژهٔ ترجمهٔ هم‌خوابگاهی‌های عزیز رو در قبال مبلغی کمتر از عرف بازار انجام می‌دادم و پول تو جیبی خودم رو در میاوردم.

تدریس هم کار من نبود. با اینکه «همه قبیلهٔ من»* معلم بودن، در خودم نمی‌دیدم که بخوام سر کلاس دووم بیارم. چند باری هم امتحان کردم، نه که نتونم، دوستش نداشتم.

همون روزها بود که توی لینکدین یکی از دوستان دبیرستانم رو پیدا کردم و متوجه شدم کار تولید محتوا انجام می‌ده و من که نمی‌دونستم تولید محتوا چیه، تازه رفتم توی فاز تحقیقات.

داستان اینکه چطور وارد این حوزه شدم رو بعدا براتون تعریف می‌کنم، اما الان بیاین بعضی قسمت‌ها رو بزنیم جلوتر و زودتر برسیم به غول*‌* زرد دوست‌داشتنی من،‌ یکتانت.

شروع کار با یکتانت

تازه تازه با تشویق دوره‌ای که توش شرکت می‌کردم اکانت ویرگولم رو راه انداخته بودم و سعی می‌کردم بنویسم. برای جاهای زیادی تسک ترجمه و تولید محتوا فرستاده بودم و به در بسته خورده بودم. حسابی از خودم و توانایی نوشتنم ناامید شده بودم که با ندا عروضی آشنا شدم.

اون موقع‌ها ندا دنبال یه نفر می‌گشت که فریلنسری باهاشون کار کنه و دوستم من رو بهش معرفی کرده بود. اولین کاری که بهم داد یه سری فایل برای ویرایش بود و بعدش هم اولین مقالهٔ جدی زندگیم رو بهم سپرد. مقاله دربارهٔ‌ تحقیق کلمات کلیدی بود و از شما چه پنهون، اونقدر به مذاق همه خوش اومده بود که بلافاصله مقالهٔ بعدی رو بهم سپردن.
بعد از چند تا کار، ندا بهم گفت که پوزیشن کارشناس محتوا رو باز کردن و می‌تونم توی مصاحبه شرکت کنم.

https://www.yektanet.com/blog/9807/keyword-research/

مصاحبه با یکتانت

یه کم عجیبه که تیتر مربوط به مصاحبه، بعد از تیتر شروع کار قرار گرفته :)) ولی خب واسهٔ من ترتیبش همین طوری بود!

اولین باری نبود که مصاحبه می‌رفتم و مصاحبه‌های عجیب و غریبی رو از سر گذروندم؛ از جاهای دولتی گرفته و فرم‌های طولانی‌ای که مجبور به پر کردنشون بودم و شرکت‌هایی که جواب مصاحبه رو بهم نداده بودن تا هُلدینگ‌های خصوصی که ۴ ساعت باهام مصاحبه کردن و آخرش با سرم قندی‌-نمکی به زندگی برگشتم. ?

مصاحبهٔ یکتانت اما خیلی ساده، محترمانه و مفید برگزار شد.

بعد از تجربهٔ کار فریلنسری که باهاشون داشتم، برای پوزیشن جدیدشون رزومه فرستادم، باهام تماس گرفتن و قرار یه مصاحبهٔ حضوری گذاشتن.

با حضور ندا عروضی و عارفه میکائیلی که اون روزها توی اچ‌آر یکتانت کار می‌کرد، مصاحبه‌م به بهترین مصاحبه‌ای که تا اون موقع رفته بودم تبدیل شد. یک ساعت صحبت کردیم، از کارهایی که انجام داده بودم گفتم و به یک سری سوالات معمول اچ‌آری جواب دادم. مصاحبه انقدر برام سبک گذشت که آخرش پیش خودم گفتم:

«همین؟ تموم شد؟»

از اونجایی که با هم کار کرده بودیم از قبل و از کم و کِیف کارم مطلع بودن،‌ بهم تسک ندادن. بعد از یک هفته بهم زنگ زدن، آفر دادن و تونستیم همکاریمون رو شروع کنیم.

البته که الان فرایندها عوض شده و منابع‌ انسانی داره منظم‌تر کارها رو پیش می‌بره. مصاحبه‌ها بسته به پوزیشن شغلی گاهی تا ۳ جلسه هم پیش می‌رن و اطلاع‌رسانی‌ها از طریق ایمیل انجام می‌شه.

به علاوه اینکه روند کارها، هم برای ورود و هم برای خروج، تا حد خوبی سر و سامون گرفته. دیگه ولکام پکیج هم داریم. ?

هرچند توی یکتانت همیشه به این فکر می‌کنیم که می‌تونیم بهتر بشیم. این دیدگاهیه که برای من به شخصه خیلی دلنشینه.

ولکام پکیج جدید :))
ولکام پکیج جدید :))

فضای کاری یکتانت

فضای استارتاپی یه تعریف مشخص توی ذهن اکثر ماها داره. حرف استارتاپ که می‌شه آدم یاد یه عده جوون شاداب و پر جنب و جوش می‌افته که از لفظ قلم حرف زدن و بروکراسی‌ بیخودی فرار کردن و دارن توی یه فضای دوستانه کار می‌کنن تا به هدفشون برسن.

نمی‌دونم تاثیر تیمی بود که باهاشون کار می‌کردم یا شغلی که همیشه آرزوشو داشتم یا چی، اما یکتانت برای من دقیقا همین بود. یه فضای شاد و مثبت. احتمالا از ویدیوهایی که توی سوشال مدیای یکتانت و بچه‌ها دیدین، تا حالا متوجه فضای غالب شرکت شدین. اگه هنوز چیزی ندیدین ازش، بهتون پیشنهاد می‌کنم یه سر به پیج لینکدین یکتانت بزنین.

https://www.linkedin.com/company/yektanet/

روز اول و وقت آنبوردینگ، ندا برام از ارزش‌هاشون گفت. گفت که صداقت، احترام و مغرور نبودن از ارزش‌هاشونه و بهش پایبندن.

چرا دروغ بگم، اولش فکر کردم خب همه همینو می‌گن؛ هیچکس نمی‌گه بی‌احترامی ارزشمونه، یا اینجا دوست داریم به هم دروغ بگیم. اما بعدا همه‌چیز فرق کرد.

من کِیف می‌کنم از اینکه وارد فضایی شدم که این حرف‌ها توش شعار نیست و به چشم می‌بینم آدم‌ها دنبال کوبیدن همدیگه نیستن و فضای سالم و به نسبت مثبتی توی شرکت حاکمه. نمی‌گم همه‌چیز گل و بلبله، ولی ارتباط بین آدم‌ها معمولا بد نیست و اگه مسئله‌ای هم پیش بیاد که ناراحتم کنه، می‌تونم با مدیرم یا حتی خود اون شخص در میون بذارم و خیالم راحت باشه که مشکلی پیش نمیاد.

یکی دیگه از اصولی که اینجا حاکمه و بهت جرئت امتحان کردن می‌ده اینه:

«اشتباهی که بار اول اتفاق میفته، اسمش اشتباه نیست،‌ تجربه‌ست.»

این جمله، به نظر ساده میاد ولی من رو از استرس و اضطراب اولین کارم نجات داد. ? برای اولین بار بود داشتم با وردپرس کار می‌کردم. یه نیروی تازه‌کار به تمام معنا بودم و همیشه منتظر بودم یه جایی یه چیزی رو خراب کنم و یکی بهم تشر بزنه که:

«بلد نیستی! برو بیرون!» ?

همون روزا بود که توی یکی از جلسات وان‌آن‌وان با ندا، این ترسم رو مطرح کردم. در جوابم همین جمله رو بهم گفت. دروغ چرا، خیالمو کلی راحت کرد و من رو از اون حالت دستپاچگی در آورد.

(در مورد جلسات وان‌آن‌وان توی این پست لینکدینم قبلا نوشتم.)

آموزش توی یکتانت

خیلی پیش میاد که ببینی چند نفر از بچه‌ها که حوزهٔ کاری مشترک دارن، توی یکی از اتاق‌های شیشه‌ای جمع شدن و یکی داره با پاورپوینت چیزی رو ارائه می‌ده، یا با هم صحبت می‌کنن.

جلسات chapter چیزیه که خیلی توی یکتانت رایجه. چند نفر که علاقمندی یا هدف مشترک دارن جمع می‌شن و دور هم چیزی رو که دوست دارن یاد می‌گیرن. چپتر سئو، چپتر محتوا، چپتر مربوط به گوگل‌ آنالیتیکس و چپترهای فروش نمونه‌هایی هستن که من دیدم برگزار شدن و آدم‌ها خیلی خوب ازشون استقبال کردن. پست‌های امیرحسین خرمی و امید شجاعی رو در مورد چپترها می‌تونین توی صفحات لینکدینشون بخونین.

یکی دیگه از شرایطی که برای یادگیری اینجا فراهمه، تخصیص بودجه به یادگیریه. اینجوری که اگه شما برای بهبود کارِت به شرکت کردن توی یه دوره نیاز داشته باشی، پنجاه درصد هزینهٔ دوره رو یکتانت پرداخت می‌کنه و برات امکان استفاده ازش رو فراهم می‌کنه.

قبلا یک سری جلسات هم به اسم یک-تاک (yektalk) داشتیم که از طرف تیم مهندسی یکتانت راه افتاده بود و بعد به کل سازمان سرایت کرد. ? توی این جلسات هرکسی می‌تونست با منابع انسانی هماهنگ کنه و دربارهٔ یه موضوع جالب که توش مهارت داره برای بقیه یه کارگاه کوتاه نیم الی یک ساعته بذاره.

البته نمی‌دونم چی شد که تعداد این جلسات رفته رفته کم شد و به صفر رسید، ولی به نظرم جلسات مفیدی بودن. اولینی که من توش شرکت کردم کارگاه پاسخگویی به فیدبک‌های منفی بود که مهدیه معظمی، مدیر روابط عمومی یکتانت، برگزار کرده بود.

این آموزش‌ها فقط محدود به مهارت‌های سخت نیست و مهارت‌های نرمی رو هم که توی محل کار نیازه بلد باشیم پوشش می‌ده. مثلا فکر می‌کنم بهمن ماه پارسال بود که یه کارگاه راه‌های مقابله با آزار جنسی در محل کار برامون ترتیب دادن که واقعا کارگاه جذاب و مفیدی بود. هفتهٔ آینده هم قراره یه کارگاه مهارت فیدبک‌دهی داشته باشیم. این رو هم بعدا درباره‌ش می‌نویسم.

منتورینگ رو هم می‌تونیم جزو آموزش حساب کنیم؟ به نظرم می‌تونیم. ?

وقتی کسی وارد یکتانت می‌شه، یکی از اعضای تیم که قدیمی‌تره، منتورینگ فرد جدید رو به عهده می‌گیره. بسته به اینکه شخص تازه وارد نیاز به آموزش‌های تخصصی داره یا نه، منتورش می‌تونه توی حوزهٔ کاری مرتبط باشه یا نباشه.

منتور توی دورهٔ آزمایشی همراه فرده و بهش چم و خم یکتانت رو یاد می‌ده. از چیزهای کوچیک گرفته مثل جای کمد خوراکی‌ها، تحویل ناهار و جای چای و قهوه، تا کارهای مهم‌تر مثل گرفتن دسترسی‌های لازم، معرفی افراد برای ارتباط گرفتن و پیش‌برد کارها و روال انجام کارهای تیم.

راه‌های ورود به یکتانت!

متاسفانه یا خوشبختانه راه‌های ورود به یکتانت مثل راه‌های رسیدن به خدا، به تعداد آدم‌ها نیست :)) اما یه راه مطمئن وجود داره که شما رو به اینجا برسونه: صفحهٔ فرصت‌های شغلی

https://www.yektanet.com/careers/

توی این صفحه شما می‌تونین رزومه‌هاتون رو برای فرصت‌‌های شغلی‌ای که باز هستن ارسال کنین. روی هر کدوم از عناوین شغلی که کلیک کنین، می‌تونین وظایف مربوط به اون شغل رو بخونین و مطمئن بشین چیزی خارج از عرف ازتون خواسته نشده.

این رو یادتون باشه که اگر پوزیشنی که می‌خواین توش اپلای کنین هنوز باز نیست، یه گزینهٔ «سایر» توی لیست پوزیشن‌ها وجود داره که می‌تونین رزومه‌تون رو اونجا بدون عنوان شغلی آپلود کنین تا توی لیست منابع‌انسانی قرار بگیره و موقعی که پوزیشن مربوطه باز شد، شما هم توی لیست کسایی باشین که برای این موقعیت درخواست دادین.

غول زرد مهربون :)

بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم*** که حضور توی یکتانت به عنوان اولین تجربهٔ کاری توی این حوزه برام خیلی ارزشمنده. کار کردن با آدم‌هایی که به راحتی اطلاعاتشون رو در اختیارت می‌ذارن، کسی بدِ کسی رو نمی‌خواد،‌ همه احترام همدیگه رو نگه می‌دارن و اگر ضرری بهت برسه همه برات ناراحت می‌شن و کمکت می‌کنن برای من خوشبختی بزرگی بوده.

باید بگم که حضور توی این محیط - حداقل تا الان - برای من لذت‌بخش بوده و اتفاق‌های خوبی رو برام رقم زده. نمی‌خوام بگم مشکلی نیست، چون دروغه. مشکلات همیشه هستن. اما اینکه توی محیطی باشی که آدم‌ها درجا نمی‌زنن و دنبال بهتر شدنن، دنبال راهن برای رفع مشکلاتشون، به نظرم خیلی قابل تقدیر و امیدوارکننده‌ست.


* برگرفته از شعر شیخ اجل - همه قبیلهٔ من عالِمان دین بودند / مرا معلم عشق تو شاعری آموخت

** اینجا از معنای استعاری غول استفاده شده و منظور بزرگ بودن یکتانته

*** اشاره به شعر حافظ - بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم / که من دلشده این ره نه به خود می‌پویم

تولید محتواشروع کاریکتانتتجربه کاری
لیسانس ادبیات انگلیسی، عاشق تجربه، داستان‌های کوتاه و نمایشنامه 3> https://yek.link/rojan
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید